ایرانی توانمند
Business is booming.

بررسی چند بعدی یک مدل تشخیص فرصت مبتنی بر خلاقیت

11

 

 

بررسی چند بعدی یک مدل تشخیص فرصت مبتنی بر خلاقیت دیوید جی. هانسن

گروه مدیریت و کارآفرینی، کالج چارلستون، چارلستون، کارولینای جنوبی، ایالات متحده آمریکا GT Lumpkin

گروه کارآفرینی و شرکت های نوظهور، دانشگاه سیراکوز، سیراکیوز، نیویورک، ایالات متحده آمریکا، و جرالد ای. یلز

مرکز کارآفرینی ترنر، دانشگاه بردلی، پیوریا، ایلینوی، ایالات متحده آمریکا

خلاصه

هدف – این مقاله به دنبال جزئیات یک بررسی اکتشافی از یک مدل نظری چند بعدی و مبتنی بر خلاقیت از تشخیص فرصت است که در اصل توسط هیلز پیشنهاد شده بود.و همکارانو بعداً توسط Lumpkin پالایش شدو همکاران، اما هرگز به صورت تجربی آزمایش نشده است. هدف این مقاله نیز بررسی رابطه بین ابعاد فردی مدل و خلاقیت است.

طراحی/روش‌شناسی/رویکرد – تحلیل‌ها با استفاده از نرم‌افزار AMOS بر روی نمونه‌ای متشکل از ۱۴۵ کارآفرین انجام شد. یک مدل معادلات ساختاری (SEM) و سه مدل تحلیل عاملی تاییدی مورد آزمایش قرار گرفتند.

یافته ها – مدل پنج بعدی – متشکل از آماده سازی، جوجه کشی، بینش، ارزیابی و بسط – به عنوان بهترین مدل برازش تعیین شد. مدل SEM همچنین نشان داد که جوجه کشی و بسط به طور قابل توجهی با خلاقیت مرتبط هستند. به طور کلی، یک رویکرد چند بعدی و مبتنی بر خلاقیت برای مدل‌سازی تشخیص فرصت توسط این مطالعه پشتیبانی می‌شود.

محدودیت ها / مفاهیم تحقیق – داده های مقطعی اجازه آزمایش جنبه فرآیندی مدل را نمی دهد. با این حال، آنها شواهدی را ارائه می دهند که مدل می تواند در برابر آزمون های تجربی پنج عنصر مدل مقاومت کند. تحقیقات آینده باید فرصت را با استفاده از ابعاد چندگانه و دیدگاه خلاقیت بررسی کند. تحقیقات بیشتری برای بررسی جنبه های فرآیند تشخیص فرصت مورد نیاز است.

پیامدهای عملی – تقویت فرآیندهای تشخیص فرصت که تکراری هستند و شامل مراحل متعددی هستند، احتمالاً نتایج کارآفرینی خلاقانه‌تری را ارتقا می‌دهد.

اصالت/ارزش – این مطالعه یکی از معدود نمونه‌های دیدگاه چندبعدی در مورد شناسایی فرصت و همچنین یک بررسی تجربی از یک مدل نظری مبتنی بر خلاقیت از شناسایی فرصت را ارائه می‌کند.

واژه‌های کلیدی کارآفرینی، فرصت‌های بازاریابی، فرصت‌شناسی، خلاقیت، مدل‌سازی معادلات ساختاری

مقاله پژوهشی

نسخه های قبلی این تحقیق در سمپوزیوم تحقیقاتی UIC در سال ۲۰۰۴ در زمینه بازاریابی و کارآفرینی در متز، فرانسه و کنفرانس تحقیقاتی کارآفرینی بابسون-کافمن در سال ۲۰۰۵ در Wellesley، MA، ایالات متحده ارائه شده است. نویسندگان مایلند از دو داور ناشناس و ویراستاران برای نظرات بسیار مفیدشان تشکر کنند.

معرفی

فرصت ها و خلاقیت عناصر اصلی در ادبیات کارآفرینی هستند. فرصت اغلب به عنوان محوری برای درک کارآفرینی ذکر می شود (شین و ونکاتارامن، ۲۰۰۰؛ آردیچویلی و همکاران، ۲۰۰۳؛ گارتنر و همکاران، ۲۰۰۳). خلاقیت اغلب یکی از ویژگی های تعیین کننده کارآفرینان است (شومپیتر، ۱۹۴۲؛ کرزنر، ۱۹۹۹؛ وارد، ۲۰۰۴؛ بارون، ۲۰۰۸). ادغام این دو مفهوم می تواند بینشی در مورد فرآیندهای کارآفرینی ارائه دهد. خلاقیت به عنوان یک مؤلفه در تعدادی از مدل های فرصت ظاهر شده است، مانند مفهوم سازی ارائه شده توسط Ardichvili و همکاران. (۲۰۰۳). با این حال، این مدل‌ها معمولاً خلاقیت را تنها جزئی از فرآیند تشخیص فرصت در نظر می‌گیرند، نه مبنای ذاتی فرآیند (سانز-ولاسکو، ۲۰۰۶). در واقع، دیموف (۲۰۰۷، ص ۷۲۳) می گوید:

یکی از مفاهیم پایدار و شهودی در کارآفرینی این است که شناخت فرصت‌ها، ذاتاً یک فرآیند خلاقانه است.

بنابراین، نیاز به مدل هایی وجود دارد که شناسایی فرصت ها را به عنوان یک فرآیند خلاقانه و همچنین تلاش هایی برای بررسی تجربی آنها توصیف می کند (گارتنر و همکاران، ۲۰۰۳). یک فراخوان اخیر برای اصلاح این موضوع، استفاده از مدل الهام گرفته از Csikszentmihalyi (1996) را پیشنهاد کرده است (Endres and Woods، ۲۰۰۷).

حتی بیشتر از مدل‌های فرآیند خلاقیت، مدل‌های فرآیند تشخیص فرصت به صورت چند بعدی به تصویر کشیده می‌شوند. با این حال، مطالعات تجربی اغلب ساختارهای یک بعدی را برای تشخیص فرصت ایجاد می کنند (مانند چن و یانگ، ۲۰۰۹). این امر محققان را از بررسی اینکه چگونه هر بعد از یک مدل شناسایی فرصت خاص با ساختارهای مختلف مورد علاقه مرتبط است باز می دارد. به عنوان مثال، دانش اغلب با شناخت فرصت همراه است (شین، ۲۰۰۰). سوالی که می تواند در مورد یک مدل توسط Ardichvili و همکاران مطرح شود. (۲۰۰۳): آیا هوشیاری، که به عنوان تأثیر مستقیم بر فرآیندهای اصلی تشخیص فرصت به تصویر کشیده می شود، رابطه متفاوتی با فرآیند اصلی ادراک در مقایسه با ارزیابی دارد؟ اگر تشخیص فرصت به عنوان یک سازه تک بعدی عملیاتی شود، نمی توان به این سوال پاسخ داد. بنابراین، نیاز به بررسی چند بعدی بودن تشخیص فرصت و تعیین اینکه آیا ابعاد دارای روابط متفاوتی با ساختارهای مهمی مانند خلاقیت، دانش و هوشیاری هستند وجود دارد.

بنابراین، دو شکاف در ادبیات وجود دارد:

  • مدل سازی تشخیص فرصت به عنوان ذاتا خلاق. و
  • بررسی های تجربی چند بعدی مدل های تشخیص فرصت

 

این مطالعه به عنوان شروعی برای پر کردن هر دوی این شکاف ها از طریق استفاده از یک مدل شناسایی فرصت با الهام از Csikszentmihalyi (1996) چند بعدی (Lumpkin et al., 2004) و با بررسی رابطه هر بعد با خلاقیت در نظر گرفته شده است. به این ترتیب، مقاله چندین مشارکت دارد. اول، ما به طور تجربی یک مدل دقیق‌تر از فرآیند تشخیص فرصت را آزمایش می‌کنیم تا درک عمیق‌تری از ماهیت فرآیند و روابط بین عناصر کلیدی آن به دست آوریم. دوم، برای ارتقای نتایج خلاقانه‌تر کارآفرینی، ما بر اهمیت مشاهده فرصت‌ها به‌عنوان یک فرآیند چند بعدی تأکید می‌کنیم. سوم، و شاید مهم‌تر از همه، این ادعا را بررسی می‌کنیم که خلاقیت در فرآیند کارآفرینی اهمیت مرکزی دارد.

 

در ادامه این مقاله به بررسی موارد زیر می پردازیم:

  • استفاده از خلاقیت در ادبیات فرصت های کارآفرینی؛ و
  • چند بعدی بودن تشخیص فرصت

سپس مدلی را شرح می دهیم که برای بررسی ماهیت خلاقانه و چند بعدی تشخیص فرصت مناسب است. در مرحله بعد، مطالعه ای را که انجام دادیم، یافته های خود و چگونگی ارتباط آنها با خلاقیت و ماهیت چند بعدی فرصت را شرح می دهیم. ما با مفاهیم و پیشنهادات برای تحقیقات آتی نتیجه گیری می کنیم.

 

خلاقیت در ادبیات فرصت های کارآفرینی

فرصت های کارآفرینی به طور فزاینده ای با خلاقیت در ادبیات کارآفرینی مرتبط شده است. تعدادی از نویسندگان فرآیند تشخیص فرصت را تحت تأثیر خلاقیت یا به طور خاص به عنوان یک فرآیند خلاقانه در خود توصیف کرده اند (نگاه کنید به Ardichvili و همکاران، ۲۰۰۳؛ Baron، ۲۰۰۸؛ Corbett، ۲۰۰۵؛ DeTienne و Chandler، ۲۰۰۷؛ لانگ و مک مولان، ۱۹۸۴). محققان، به‌ویژه آن‌هایی که در حوزه روان‌شناسی کارآفرینی و تحقیقات خلاقیت را پل می‌کنند، کارآفرینی را یک مورد خاص از خلاقیت می‌دانند (به آمابیل، ۱۹۹۷؛ گیلاد، ۱۹۸۴؛ وایتینگ، ۱۹۸۸ مراجعه کنید). در واقع، وارد (۲۰۰۴) مدل Geneplore از خلاقیت را که شامل فرآیندهای مولد و اکتشافی است، به عنوان یکی از چندین دیدگاه شناختی خلاقیت که برای بررسی فرآیندهای کارآفرینی مفید است، پیشنهاد کرد. علاوه بر این، محققان اخیر در بررسی تشخیص فرصت از روش‌های وام گرفته شده از ادبیات خلاقیت مانند حل خلاقانه مسئله (Kitzmann and Schiereck, 2005) و تفکر واگرا (Walton, 2003) یا تمرینات ایده‌پردازی (Corbett, 2007؛ Shepherd, 2003) استفاده کرده‌اند. ؛ اوکباساران و همکاران، ۲۰۰۹).

محققانی که تشخیص فرصت را متاثر از خلاقیت می‌دانند، در مقابل خلاقیت، خلاقیت را حداقل از دو منظر در نظر گرفته‌اند: یا به عنوان ویژگی کارآفرین یا نتیجه وظایف انجام شده (والتون، ۲۰۰۳). اینها دو مورد از “چهار P” خلاقیت را نشان می دهند (رانکو، ۲۰۰۴)، (با چهار P بازاریابی اشتباه نشود). دو مورد باقی مانده پرس (فشارهای محیطی) و فرآیند هستند که در ادامه به مورد دومی خواهیم پرداخت. آردیچویلی و همکاران (۲۰۰۳) یکی از برجسته‌ترین نمونه‌های مربوط به خلاقیت را به عنوان ویژگی کارآفرینانی که احتمال بیشتری برای تشخیص فرصت‌ها دارند، ارائه کرد. در مدل آنها، خلاقیت یکی از دو ویژگی شخصیتی است که “نشان داده شده است که با شناسایی فرصت های موفق مرتبط است” (اردیچویلی و همکاران، ۲۰۰۳،

پ. ۱۱۶). آنها همچنین پیشنهاد می کنند که سطوح بالای خلاقیت با سطوح بالای خلاقیت مرتبط است

هوشیاری کارآفرینانه و خوش بینی یا خودکارآمدی. در مثالی دیگر، میلر خلاقیت در فرآیند کشف فرصت را به عنوان یک «جنبه شخصی» (Miller, 2007, p. 64) و به عنوان یک جزء ضروری در ایجاد فرصت شناسایی می کند.

به جای تلقی خلاقیت به عنوان یک ویژگی فردی، محققان معمولاً آن را به عنوان یک نتیجه یا محصول در نظر می گیرند. به عنوان مثال، والتون (۲۰۰۳) تفکر واگرا را به عنوان یکی از مفهوم‌سازی‌های خلاقیت توصیف می‌کند. تفکر واگرا «تولید ایده‌های متنوع» است (والتون، ۲۰۰۳، ص ۱۴۷) که شامل توانایی‌های روانی (تعداد ایده‌ها)، انعطاف‌پذیری (تنوع ایده‌ها)، اصالت (جدید بودن ایده‌ها) و بسط (جزئیات) است. ایده ها). یکی از تکنیک‌های انجام این کار شامل تهیه فهرستی از راه‌های استفاده از برخی شی‌های معمولی (اغلب آجر) است.

به عنوان راهی برای تولید ایده این با دیدگاه فرصت به عنوان یک محصول خلاق سازگار است (Dimov, 2007). در چنین مطالعاتی، معمولاً به آزمودنی ها این وظیفه داده می شود که تا آنجایی که می توانند ایده ها را فهرست کنند (مثلاً کوربت، ۲۰۰۷؛ گاگلیو و تاوب، ۱۹۹۲)، ایده هایی که اخیراً داشته اند (دیتین و چندلر، ۲۰۰۷؛ کو و باتلر، ۲۰۰۶)، یا با پرسیدن از پاسخ دهندگان، “در پنج سال گذشته چند فرصت برای ایجاد یا خرید یک کسب و کار شناسایی کرده اید” (Ucbasaran et al., 2009, p. 105). اینها همه نمونه هایی از روانی تفکر واگرا هستند. چند مطالعه نیز اصالت را با نگاه کردن به سطح خلاقیت فرصت ها در نظر گرفته اند (دیتین و چندلر، ۲۰۰۷؛ کو و باتلر، ۲۰۰۶). تا آنجا که ما می دانیم، هیچ مطالعه ای به انعطاف پذیری یا بسط ایده ها یا فرصت های تجاری خلاقانه توجه نکرده است.

همانطور که در بالا ذکر شد، فرصت و خلاقیت از طریق در نظر گرفتن تشخیص فرصت به عنوان یک فرآیند خلاقانه به شدت با هم مرتبط شده اند (Dimov، ۲۰۰۷؛ Sanz-Velasco، ۲۰۰۶). هانسن و همکاران در بررسی تعاریف در ادبیات فرصت. (۲۰۱۱) یک جریان از تحقیقات را یافت که شناسایی فرصت را به عنوان یک فرآیند خلاقانه تعریف می کند و تعریف زیر را ارائه می دهد: “فرصت آفرینی” (همانطور که آنها فرآیند را برای تمایز بین انواع مختلف جریان های فرآیند تشخیص فرصت نام گذاری کردند) یک فرآیند خلاقانه تولید است. جایگزین های جدید در حالی که این یک تعریف فرآیندی است، اما بر اجزای فرد و محصول خلاقیت نیز دلالت دارد. همانطور که اندرس و وودز (۲۰۰۷) پیشنهاد می کنند، سیکسزنت میهالی (۱۹۹۶) یک مدل فرآیند خلاقیت را ارائه کرد که برای بررسی یک مفهوم مبتنی بر خلاقیت از تشخیص فرصت و هیلز و همکاران مفید است. (۱۹۹۹) چنین مدلی را معرفی کرد. مدلش بود

بعدها توسط Lumpkin و همکاران پالایش شد. (۲۰۰۴).

 

چند بعدی بودن تشخیص فرصت

اکثر مدل های تشخیص فرصت، مانند مدل مبتنی بر خلاقیت (هیلز و همکاران، ۱۹۹۹؛ لومپکین و همکاران، ۲۰۰۴)، چند بعدی هستند (کیکول و والترز، ۲۰۰۲). به عنوان مثال Dimov (2007)، Sanz-Velasco (2006) و Ardichvili و همکاران. (۲۰۰۳) شناسایی فرصت را به عنوان یک فرآیند توسعه توصیف می کند که در طول زمان اتفاق می افتد و شامل فعالیت های مختلفی است که یک دیدگاه چند بعدی را نشان می دهد. به عنوان مثال، آردیچویلی و همکاران (۲۰۰۳) این فرآیند را به تصویر می کشند، عناصر تأثیرگذار مختلفی مانند هوشیاری، خلاقیت و دانش، به علاوه چندین عنصر فرآیند، مانند ادراک و ارزیابی را نشان می دهد. با این حال، مطالعات کمی به طور تجربی تشخیص فرصت را به عنوان چنین مورد بررسی قرار داده اند (گارتنر و همکاران، ۲۰۰۳) یا شناسایی فرصت را با خلاقیت ترکیب کرده اند (چن و یانگ، ۲۰۰۹). به این معنا که اکثر مطالعات تجربی تشخیص فرصت، آن را به عنوان یک بعد واحد عملیاتی می‌کنند، حتی اگر در ادبیات، ابعاد مختلفی هم از نظر مفهومی و هم از نظر عملیاتی وجود داشته باشد (هانسن و همکاران، ۲۰۱۱). در واقع، هانسن و همکارانش ۴۹ عنصر مفهومی مختلف و ۳۷ عنصر تجربی تشخیص فرصت را در ادبیات کارآفرینی مورد استفاده قرار دادند. با توجه به اینکه تشخیص فرصت اغلب به صورت چند بعدی تعریف و مدل‌سازی می‌شود، ما فرضیه زیر را پیشنهاد می‌کنیم:

H1.یک مدل چند بعدی نسبت به مدل یک بعدی برای تشخیص فرصت مناسب تر است.

هیلز و همکاران (۱۹۹۹) و Lumpkin و همکاران. (۲۰۰۴) مفهوم سازی یکی از این مدل های چند بعدی است. نسخه‌های این مدل در چندین نشریه اخیر مجله (مانند Tominc و Rebernic، ۲۰۰۷) و همچنین کتاب درسی کارآفرینی (Barringer and Ireland, 2008) ظاهر شده است. محققین مدل را به مفهومی ترسیم کرده اند

 

چارچوب هامانند سبک های یادگیری تجربی کلب (کوربت، ۲۰۰۵) و یادگیری سازمانی (لمپکین و لیختنشتاین، ۲۰۰۵). با این حال، هیچ یک از این نمونه ها به طور تجربی مورد بررسی قرار نگرفته است. در حالی که کو و باتلر (۲۰۰۶) اجزای مدل را به طور کامل توصیف کردند، تحلیل تجربی آنها از مدل استفاده نکرد. بنابراین در حالی که این مدل در میان محققان کارآفرینی پذیرش مفهومی پیدا کرده است، هنوز به صورت تجربی مورد آزمایش قرار نگرفته است. با این حال، این مدل برای پرداختن به شکاف های تحقیقاتی که در بالا توضیح داده شد، مناسب است، زیرا یک مدل چند بعدی الهام گرفته از Csikszentmihalyi (1996) است. در حالی که اندرس و وودز (۲۰۰۷) این مدل را برای روش‌های «سوبژکتیویستی» مانند روایت‌ها و تاریخچه‌های موردی مناسب پیشنهاد می‌کنند، ما احساس می‌کنیم که این مدل برای روش‌هایی که شامل داده‌های کمی است نیز به همان اندازه مفید است. در زیر اجزای مدل را که عمدتاً بر اساس Lumpkin و همکاران است، شرح می‌دهیم. (۲۰۰۴) پالایش.

 

مدل مفهومی

لامپکین و همکاران مدل (۲۰۰۴) از ادبیات گسترده ای در خلاقیت استفاده می کند. یکی از اولین نسخه های این مدل در کتابی از گراهام والاس (۱۹۲۶) ظاهر شد و بر اساس فرآیند خلاقانه توصیف شده توسط دانشمندان HLF Helmholtz در سال ۱۸۹۱ و Poincare´ در سال ۱۹۰۸ بود (Haefele, 1962). نسخه های به روز شده و اصلاح شده مدل توسط تعداد زیادی از محققان و متخصصان خلاقیت استفاده شده است (تورنس، ۱۹۸۸) از جمله سیکسزنت میهالی (Csikszentmihalyi، ۱۹۹۶؛ Csikszentmihalyi و ساویر، ۱۹۹۵). مدل اصلی هلمهولتز فرآیند خلاقیت را شامل سه مرحله – آماده سازی، جوجه کشی، و روشنایی – توصیف کرد که والاس (۱۹۲۶) تأیید را در نسخه خود اضافه کرد. Csikszentmihalyi روشنایی را به «بینش» تغییر نام داد و تأیید را به دو بخش «ارزیابی» و «تشریح» تقسیم کرد. هیلز و همکاران (۱۹۹۹)

و Lumpkin و همکاران. (۲۰۰۴) چارچوب دوم، از جمله جزء را حفظ کرد

نامگذاری، زمانی که آنها این فرآیند را برای شناسایی فرصت اعمال کردند. در ادامه هر یک از پنج جزء مدل مورد بحث قرار می گیرد.

آماده‌سازی به مهارت‌ها و دانشی اطلاق می‌شود که فرد کسب می‌کند یا به آن دسترسی می‌یابد تا به فرآیند خلاقیت بیاورد (لوبارت، ۲۰۰۰-۲۰۰۱). والاس (۱۹۲۶) آن را به عنوان انباشت آگاهانه دانش و Csikszentmihalyi (1996) این عنصر را به عنوان عنصری توصیف می کند که در آن افراد خود را در حل یک مشکل غوطه ور می کنند. در یک زمینه کارآفرینی، آماده سازی شامل شناسایی «نیاز بازار به طور غیردقیق تعریف شده» (چن و یانگ، ۲۰۰۹، ص ۴۰۰) یا یافتن مشکلات یا «درد» در بازار است (سانز-ولاسکو، ۲۰۰۶). لومپکین و همکاران (۲۰۰۴) بر اساس ادبیات خلاقیت معتقدند که آماده سازی می تواند هم آگاهانه و هدفمند و هم نتیجه ناخواسته تجربه باشد. هم دانش قبلی (شین، ۲۰۰۰) و هم دانش موجود قابل دسترسی است (اندرس و وودز، ۲۰۰۷). مهارت ها و دانش ممکن است از منابعی مانند پیشینه شخصی، تجربه کاری، تحصیلات/آموزش، سرگرمی ها و شبکه های اجتماعی ناشی شود (هیلز و همکاران، ۱۹۹۹). مفیدترین دانش، دانش بازارها، راه های خدمت به بازارها و مشکلات مشتری خواهد بود (شین، ۲۰۰۰)، اما سایر مجموعه های دانش نیز ارزشمند خواهند بود.

جوجه کشی جایی است که حوزه های دانش با هم برخورد می کنند تا انجمن های جدیدی ایجاد کنند (لوبارت، ۲۰۰۰-۲۰۰۱). ادبیات خلاقیت اغلب این را به عنوان یک فعالیت ناخودآگاه توصیف می کند. والاس (۱۹۲۶) آن را به عنوان استراحت دادن به ذهن و تمرکز بر مسائل دیگر توصیف کرد. Csikszentmihalyi (1996) آن را به صورت ناخودآگاه در نظر گرفتن چیزها توصیف می کند. لومپکین و همکاران (۲۰۰۴، ص ۷۹) بیان می کند که «حل مسئله آگاهانه یا تجزیه و تحلیل سیستماتیک نیست. در عوض، معمولاً یک سبک شهودی و غیرعمدی برای در نظر گرفتن احتمالات یا گزینه ها.” آنها این عنصر را به عنوان عنصری توصیف می کنند که در آن ترکیبات جدیدی از احتمالات پدیدار می شود (Schumpeter, 1942). ساده تر، بر اساس برخی از ادبیات خلاقیت، جوجه کشی تمرکز بر چیزهایی غیر از مشکل موجود یا استراحت برای آزاد کردن ذهن و استراحت دادن به آن است (مانند هنسی، ۲۰۰۳). با ویژگی های خلاقانه مانند تفکر واگرا (والتون، ۲۰۰۳) و شکل گیری انجمن های غیر معمول (وارد، ۲۰۰۴) همراه است. گاگلیو و تاوب (۱۹۹۲) آن را به عنوان “جوش گرفتن خورش قبل از تشخیص” توصیف می کنند. چه ایده‌ها صرفاً در پس ذهن فرد بنشینند و منتظر انگیزه‌ای باشند که ممکن است از یک محرک بیرونی باشد یا به این دلیل که افراد حوزه دانشی را که برای تولید ایده‌ها استفاده می‌کنند تغییر می‌دهند (پاولوس و براون، ۲۰۰۳)، انکوباسیون اغلب برای بینش خلاق ضروری است. ظهور (هنسی، ۲۰۰۳).

بینش به ایده هایی اشاره دارد که از ضمیر ناخودآگاه بیرون می آیند یا توسط دیگران به یک کارآفرین جلب می شوند. در زمینه حل مسئله، لحظه تحقق است – یا اینکه یک مشکل به وضوح شکل گرفته است یا اینکه یک راه حل در دست است (Csikszentmihalyi and Sawyer, 1995). والاس (۱۹۲۶) آن را به عنوان یک “فلش” و Csikszentmihalyi (1996) آن را به عنوان یک تجربه “آها” توصیف می کند که با جوجه کشی، ارزیابی و شرح و بسط آمیخته شده است. در واقع، اصطلاحات زیادی برای توصیف این عنصر در ادبیات تشخیص فرصت استفاده شده است، مانند “eureka” (Gaglio and Taub، ۱۹۹۲)، “aha” و “نقطه دید” (Long and McMullan, 1984). این اصطلاحات ماهیت تصادفی یا تصادفی پشت برخی بینش ها را برمی انگیزد. با این حال، اغلب اوقات این ایده برای بررسی بیشتر نیاز به بازگشت به آماده سازی یا جوجه کشی دارد، و باعث می شود که یک فرآیند حلقه ای را برای لحظه ای دیگر (یا به احتمال زیاد چند لحظه) از “آها” طی کند. به گفته دیموف (۲۰۰۷)، این فرآیند معمولی تر از یک بینش بزرگ است که اغلب به عنوان پایه و اساس ایده های تجاری جدید توصیف می شود. خواه این بینش به صورت آنی یا تکراری رخ دهد، شامل «شکستن چارچوب ابزار و اهداف» (گاگلیو و کاتز، ۲۰۰۱) است، یعنی مفهوم‌سازی مسئله یا راه‌حل به روشی جدید. این نشان می دهد که این فرآیند ممکن است زمان ببرد (Endres and Woods, 2007). علاوه بر این، این فرض وجود دارد که کارآفرین مبدع ایده است. با این حال، بینش ممکن است شامل تشخیص این باشد که یک ایده پیشنهاد شده توسط شخص دیگری ممکن است دارای ارزش باشد (Lumpkin et al., 2004).

هنگامی که یک ایده از یک بررسی شهودی اولیه جان سالم به در می‌برد، وارد فاز بعدی می‌شود زیرا

بینش اولیه معمولاً کافی نیست (Endres and Woods, 2007) و برای موفقیت نیاز به اصلاح بیشتر دارد (Dimov, 2007; Sanz-Velasco, 2006). ارزیابی شامل بررسی ایده برای تعیین اینکه آیا این ایده قابل اجرا است یا خیر. Csikszentmihalyi (1996) آن را به عنوان تصمیم آگاهانه در مورد اینکه آیا یک بینش ارزشمند و ارزش پیگیری دارد یا خیر، توصیف می کند. ارزیابی شامل، از جمله، آزمایش اولیه بازار و غیررسمی “پرتاب ایده ها از دیگران” یا ارزیابی چشم انداز کسب و کار است (Lumpkin et al., 2004). که و همکاران (۲۰۰۲) به عملکردهای شناختی در ارزیابی فرصت نگاه کرد. آنها دریافتند که ارزیابی فرصت و درک ریسک رابطه منفی دارند. آنها همچنین دریافتند که سوگیری های شناختی، توهمات کنترل و اعتقاد به قانون اعداد کوچک، بر ارزیابی یک فرصت تأثیر می گذارد.

عنصر نهایی شرح و بسط است، که به کار مورد نیاز برای اصلاح بینش خلاق اشاره دارد. Csikszentmihalyi (1996) این عنصر را به عنوان عنصری توصیف می کند که در آن فرد خلاق (کارآفرین) باید توجه زیادی به آن داشته باشد و در آن گنجانده شود:

  • احساسات خودشان؛
  • مشکلات جدیدی که به وجود می آیند؛ و
  • دنیای خارج (به عنوان مثال، مشتریان).

 

او همچنین به شرح و بسط به عنوان ۹۹ درصد عرق خلاقیت اشاره می کند (بقیه ۱ درصد الهام گرفته شده توسط ادیسون است). این مرحله ای است که در آن یک فرد خلاق از طریق تعامل با دیگران اطمینان حاصل می کند که ایده یک فرصت کارآفرینی است (اندرس و وودز، ۲۰۰۷). این نشان می‌دهد که فرآیندهای تفصیلی به مرحله قبل از پرتاب محدود نمی‌شوند (هیلز و همکاران، ۲۰۰۵؛ سانز-ولاسکو، ۲۰۰۶). توضیح پس از راه اندازی ادامه می یابد زیرا تعامل با بازار برای توسعه مهم است (Sanz-Velasco، ۲۰۰۶).

با ترکیب توصیف اجزای مدل با ایده قبلاً بحث شده مبنی بر اینکه تشخیص فرصت چند بعدی است، فرضیه زیر و خاص تر را آزمایش می کنیم:

H2.تشخیص فرصت را می توان به عنوان یک فرآیند چند بعدی متشکل از آماده سازی، انکوباسیون، بینش، ارزیابی و بسط مدل سازی کرد.

همانطور که در شکل ۱ مشاهده می شود، Lumpkin et al. (2004) این فرآیند را به دو مرحله تقسیم کرد – کشف که نام آن را به مفهوم تغییر می دهیم و شکل گیری. ما کشف را به مفهوم تغییر دادیم زیرا احساس کردیم این اصطلاح ساختار را بهتر منعکس می کند. مفهوم شامل عناصر منتهی به ایده (یعنی تصور ایده) است: آمادگی، جوجه کشی و بینش. علاوه بر این، کار اخیر بین کشف و خلقت تمایز قائل شده است (ساراسواثی و همکاران، ۲۰۰۳؛ آلوارز و بارنی، ۲۰۰۷)، بنابراین به اصطلاح کشف معنای خاصی داده است (تطبیق عرضه شناخته شده با تقاضای ناشناخته یا بالعکس). شکل‌گیری شامل ارزیابی و بسط است. این مفهوم والاس (۱۹۲۶) از راستی‌آزمایی را در بر می‌گیرد، که شامل «ارزیابی، پالایش، و توسعه ایده‌های فرد» است (لوبارت، ۲۰۰۰-۲۰۰۱، ص ۲۹۶). این تمایز بین دو مرحله، فرضیه زیر را مطرح می کند:

H3.پنج عنصر یک مدل شناسایی فرصت مبتنی بر خلاقیت را می توان به دو مرحله – تصور و شکل گیری دسته بندی کرد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

رابطه بین خلاقیت و مولفه های مدل

همانطور که در بالا مورد بحث قرار گرفت، یک دلیل اصلی برای ساختن تشخیص فرصت به عنوان چند بعدی، در نظر گرفتن روابط متفاوت بین ابعاد و سازه های مهم مانند خلاقیت است. در واقع، ما انتظار داریم که روابط متفاوتی بین اجزای مدل و خلاقیت پیدا کنیم. در مدلی مشابه با مدلی که در بالا توضیح داده شد، آمابیل (۱۹۸۸) پیشنهاد کرد که تفکر خلاق به طور قابل توجهی

شکل ۱.

مدل مبتنی بر خلاقیت

 

بر مرحله تولید ایده، که شبیه به بینش است، تأثیر می گذارد. انکوباسیون نیز باید به طور قابل توجهی تحت تأثیر تفکر خلاق باشد. همانطور که در بالا توضیح داده شد، جوجه کشی جایی است که انجمن های جدید (Lubart, 2000-2001) یا ترکیبات جدید (Schumpeter, 1942) شکل می گیرند. با تفکر واگرا مرتبط است (والتون، ۲۰۰۳). شرح و بسط احتمالاً نیازمند تفکر خلاق خواهد بود زیرا این مرحله ای است که در آن جزئیات کار می شود و باید بر مشکلات غلبه کرد. از سوی دیگر، آمادگی و ارزیابی کمتر به تفکر خلاق و به احتمال زیاد به تفکر منطقی و تحلیلی وابسته است (Lumpkin et al., 2004). بنابراین فرضیه های زیر را ارائه می کنیم:

H4a.جوجه کشی، بینش و تفصیل به طور قابل توجهی با خلاقیت مرتبط خواهد بود.

H4b.آمادگی و ارزیابی ارتباط قابل توجهی با خلاقیت نخواهد داشت.

 

روش

این مدل با استفاده از یک نظرسنجی پستی جامع از کارآفرینان در یک منطقه بزرگ شهری در غرب میانه ایالات متحده مورد بررسی قرار گرفت. گروهی متشکل از ۱۵۰۰ سازمان با درآمدی بین ۵ تا ۱۰۰ میلیون دلار به‌طور تصادفی از بین ۱۸۰۰۰ سازمان در پایگاه داده Dun and Bradstreet (D&B) انتخاب شدند. قبل از جمع‌آوری داده‌ها، ۸۱ مورد حذف شدند، زیرا این نهاد یا یک سازمان غیرانتفاعی خیریه بود یا فرد مخاطب مالک، رئیس یا مدیرعامل نبود. پاسخ دهندگانی که در نمونه نهایی گنجانده شده اند، همه مالکان، رؤسای جمهور و/یا مدیران عامل بودند که اظهار داشتند یا کسب و کار را تاسیس کرده اند یا بخش عمده جدیدی از کسب و کار را راه اندازی کرده اند. یک نامه پوششی و پرسشنامه برای ۱۴۱۹ نفر از لیست D&B پست شد. پس از اولین ارسال، ۱۲۸ مورد دیگر از ۱۴۱۹ نمونه حذف شدند زیرا:

  • شرکت یا نقل مکان کرده بود یا از کار خارج شده بود و نشانی حمل و نقل ارائه نکرده بود.
  • فردی که مورد نظرسنجی قرار گرفته بود دیگر در شرکت نبود. یا
  • راپاسخ های نظرسنجی نشان داد که این نهاد یک سازمان خیریه غیرانتفاعی است.

به این ترتیب یک نمونه بالقوه از افراد به نمایندگی از ۱۲۹۱ شرکت باقی ماند. پس از بررسی پستی و پیگیری یک کارت پستال، ۱۹۰ نظرسنجی قابل استفاده با نرخ پاسخ ۱۴.۷ درصد برگشت داده شد. نظرسنجی از پاسخ دهندگانی که شرکتی را پیدا نکردند یا شرکتی را تأسیس نکردند یا بخش جدیدی از کسب و کار را راه اندازی نکردند، شامل نشدند. نظرسنجی‌های ناقص نیز حذف شدند و نمونه نهایی قابل استفاده ۱۴۵ پاسخ‌دهنده یا ۱۱.۲ درصد بود. افراد غیر پاسخگو و پاسخ دهندگان مقایسه شدند. تفاوت بین این دو در درآمد سالانه و تعداد کارکنان از نظر آماری معنی دار نبود.

یک ابزار نظرسنجی برای به دست آوردن بینش عمومی در مورد تشخیص فرصت در یک دوره ۱۸ ماهه ایجاد و اصلاح شد. ابتدا، پنج گروه متمرکز انجام شد که بحثی غنی در مورد تشخیص فرصت و موضوعات مرتبط به دست آمد. این نتایج برای طراحی پرسشنامه ارزشمند بود. علاوه بر موارد متعدد نظرسنجی جدید، پرسشنامه موارد مورد استفاده در مطالعات دیگر مانند شوارتز و همکاران را تکرار و اصلاح کرد. (۲۰۰۵). این پرسشنامه به طور گسترده از قبل آزمایش شده و بر اساس بازخورد از گروه های متمرکز و یک نمونه راحت متشکل از ۴۷ کارآفرین اصلاح شد.

برای آزمون فرضیه های خود، از سه سوال برای هر عنصر استفاده کردیم که پنج عنصر مدل را به بهترین شکل نشان می داد. آیتم ها بر اساس بهترین ها انتخاب شدند

مطابق با توصیف هر عنصر توسط Csikszentmihalyi (1996). همه آیتم ها در مقیاس یک تا پنج مورد اندازه گیری قرار گرفتند که یک مورد کاملاً موافق و پنج مورد کاملاً مخالف است. موارد مورد استفاده برای اندازه گیری آمادگی، توانایی کارآفرینان را برای کسب و دسترسی به دانش بازار از طریق گوش دادن به مشتریان (PREP1)، غوطه ور شدن در یک صنعت (PREP2)، یا شناخت مشتری (PREP3) ارزیابی می کند. جوجه کشی با تمایل پاسخ دهندگان به کشف احتمالات (INCUB1)، تمرکز بر چیزهایی غیر از مشکل در دست (INCUB2) و درگیر شدن در حوزه ها یا زمینه های مختلف دانش (INCUB3) اندازه گیری می شود. بینش با چگونگی مطرح شدن ایده‌ها – مانند تصادفی (INSIT1)، تصادفی (INSIT2) یا از سوی افراد دیگر (INSIT3) اندازه‌گیری می‌شود. ارزیابی با استفاده پاسخ دهندگان از مقدماتی کلی «بررسی چشم انداز» و سایر تحقیقات غیررسمی (EVAL1، EVAL2، EVAL3) اندازه گیری می شود. شرح و بسط با اقداماتی که برای عملی کردن ایده استفاده می شود سنجیده می شود. بر اساس توضیحات Csikszentmihalyi (1996)، کارآفرین باید توجه زیادی به این ایده داشته باشد و احساسات خود را در مورد آن (ELAB1) در خود بگنجاند، تغییراتی را بر اساس مشکلات جدیدی که به‌ویژه از بازخورد مشتری (ELAB2) ناشی می‌شوند و به طور کلی با دنیای خارج در تعامل باشد، ایجاد کند. ELAB3). فهرست کاملی از موارد به عنوان یک ضمیمه گنجانده شده است (جدول هوش مصنوعی).

 

تحلیل و بررسی

چندین روش برای ارزیابی روایی و پایایی سازه ها انجام شد. برای شروع، بررسی داده ها نشان داد که هیچ مشکلی با نرمال بودن تک متغیره یا چند متغیره یا چند خطی وجود ندارد. برای ارزیابی اعتبار متمایز و همگرا، از توصیه های اندرسون و گربینگ (۱۹۸۸) پیروی کردیم. برای اعتبار متمایز، ما مدل اندازه‌گیری را با تمام شش سازه مقایسه کردیم تا آزادانه با مدل دیگری که در آن همبستگی بین شش سازه به یک محدود شد. تفاوت معنی دار (p , 0:001) در مجذور کای (x 2) اعتبار واگرا را پیشنهاد می کند. اندرسون وGerbing (1988) همچنین توصیه می کند که این فرآیند برای هر جفت همبستگی تکرار شود

یک آزمون دقیق تر از اعتبار تمایز. ما ۱۵ چنین مقایسه‌ای را با هر Dx 2 معنی‌دار در سطح p، ۰:۰۰۵ انجام دادیم، بنابراین اعتبار متمایز را نشان دادیم.

به گفته اندرسون و گربینگ (۱۹۸۸) اعتبار همگرا با بارگذاری مسیر از نظر آماری معنی دار نشان داده می شود. ما بارهای قابل توجهی را برای همه سازه ها به جز برای آماده سازی و یک بارگذاری حاشیه ای قابل توجه برای شرح و بسط یافتیم

(ص ¼ ۰:۰۵۳). ما یک آزمون تفاوت کای دو را برای مقایسه مدل اندازه گیری با و بدون آماده سازی انجام دادیم. Dx 2 بین مدل ها ناچیز بود

(ص ۰:۱). علاوه بر این، برخی از آمار برازش کاهش جزئی در تناسب کلی را نشان داد. بدین ترتیب،ما تصمیم گرفتیم تحلیل های زیر را با آماده سازی انجام دهیم تا مدل نظری را با دقت بیشتری نشان دهیم و فرضیه ها را به طور کامل آزمایش کنیم.

در نهایت، پایایی داخلی را از طریق آلفای کرونباخ و پایایی مرکب ارزیابی کردیم. متأسفانه تمام سازه‌ها به جز ارزشیابی دارای امتیاز زیر بودند

  • در حالی که این موضوع جای نگرانی دارد، چند نکته قابل توجه است. اول، آلفاهای پایین روابط را ضعیف می کنند (کم برآورد) (اشمیت، ۱۹۹۶). به این معنا که کمتر احتمال دارد که بین سازه‌هایی با قابلیت اطمینان پایین روابط معناداری پیدا کنیم زیرا احتمالاً آنها دست کم گرفته می‌شوند. با این حال، همانطور که در زیر نشان داده خواهد شد، با وجود آلفای پایین، دو ساختار مدل به طور قابل توجهی با خلاقیت مرتبط هستند. دوم، همانطور که از توصیف اجزای مدل و آلفای پایین نشان می‌دهد، مولفه‌ها ممکن است چند بعدی باشند که این ادعا را در فرضیه اول که تشخیص فرصت iچند بعدی است. همبستگی های ساختاری، آلفای کرونباخ و پایایی های مرکب را می توان در جدول I یافت.

تجزیه و تحلیل با تحلیل عاملی تاییدی (CFA) برای آزمایش مدل اندازه گیری آغاز شد. CFAها و تمام آنالیزهای بعدی با استفاده از تخمین حداکثر درستنمایی با نرم افزار AMOS انجام شد (Arbuckle، ۲۰۰۶). اولین گام آزمایش این بود که اندازه‌گیری‌ها چقدر روی پنج ساختار مرتبه پایین (آماده‌سازی، انکوباسیون، بینش، ارزیابی و بسط) بارگذاری شده‌اند. برای آزمون فرضیه های یک و دو، یک مدل پنج عاملی CFA با استفاده از موارد توضیح داده شده در بالا و همچنین یک مدل تک عاملی ایجاد شد. برای آزمون فرضیه سه، مدل عوامل مرتبه بالاتر، تصور و شکل گیری را اضافه کرد. AMOS قادر به تخمین این مدل نبود. بنابراین، یک مدل CFA اضافی مورد آزمایش قرار گرفت. فاکتورهای مرتبه پایین تر از این مدل حذف شدند، و معیارهای مربوطه را به بارگذاری مستقیم بر روی فاکتورهای مفهومی و شکل گیری مرتبه بالاتر گذاشتند. این مدل در زیر به عنوان مدل دو عاملی نامیده می شود. برای آزمایش H4a و H4b، یک مدل معادلات ساختاری ساخته شد. مدل از بارگذاری های غیر استاندارد ثابت از مدل پنج عاملی CFA استفاده کرد. خلاقیت با استفاده از دو آیتم اندازه‌گیری شد که پاسخ‌دهندگان با آن سطح خلاقیت شخصی (CREAT1) و زمان اختصاص داده شده برای خلاقیت (CREAT2) خود را ارزیابی کردند.

 

نتایج

نتایج خلاصه CFAها و مدل ساختاری در جدول II نمایش داده شده است. آمار برازش نشان می دهد که مدل پنج عاملی برازش بهتری نسبت به هر دو عامل دارد

مدل یا مدل تک عاملی علاوه بر این، آزمون تفاوت کای اسکوئر بیشتر نشان می دهد که مدل پنج عاملی برازش بهتری دارد (دو عاملی: Dx 2 ¼ ۶۱:۸۴، df ¼ ۹، p , 0:001؛ یک عاملی: Dx 2 ¼ ۷۳:۹۵, df ¼ ۱۰, p , 0:001)[1]. این فرضیه را تایید می کند

یکیکه اظهار داشت که تشخیص فرصت بهتر به عنوان نشان داده می شود

جدول I.

ساخت آمار توصیفی، همبستگی و پایایی

یادداشت:*پ، ۰:۰۱(دو دم)؛;n¼۱۴۵; آلفای کرونباخ / پایایی مرکب در پرانتز قرار دارند

 

 

 

جدول II.

آمار مناسب برای مدل ها

یادداشت: RMR¼ریشه میانگین مربع باقیمانده، GFI¼شاخص مناسب بودن، CFI¼شاخص تناسب مقایسه ای، RMSEA¼ریشه میانگین مربعات خطای تقریب

 

 

 

چند بعدی آمار برازش همچنین پشتیبانی از فرضیه دو را نشان می دهد: تشخیص فرصت را می توان به عنوان یک فرآیند چند بعدی متشکل از آماده سازی، جوجه کشی، بینش، ارزیابی و بسط مدل سازی کرد. با این حال، پایایی سازه پایین برای همه به جز ارزیابی و فقدان اعتبار همگرا برای آماده سازی، عدم پشتیبانی از H2 را نشان می دهد. H3، تقسیم عناصر به دو فاز – تصور و شکل گیری – توسط تجزیه و تحلیل پشتیبانی نمی شود زیرا AMOS قادر به تخمین یک مدل چند سطحی با پنج جزء بارگذاری شده روی دو متغیر مرتبه بالاتر نبود. علاوه بر این، مدل پنج عاملی به طور قابل توجهی برازش بهتری نسبت به مدل دو عاملی دارد.

آمار برازش برای مدل معادلات ساختاری، نشان داده شده در جدول ۲، نشان می دهد که این مدل نسبتاً خوب است. همانطور که در شکل ۲ مشاهده می شود، خلاقیت با انکوباسیون (ضریب مسیر استاندارد ¼ ۰:۷۷۷، p، ۰:۰۰۱) و بسط (ضریب مسیر استاندارد شده ¼ ۰:۴۰۵، p ¼ ۰:۰۱۴) رابطه معنی داری دارد. رابطه بین خلاقیت و سایر ابعاد (آماده سازی، بینش و ارزشیابی) معنی دار نبود. این تا حدی از H4a و به طور کامل از H4b پشتیبانی می کند.

 

بحث

بیشتر مدل‌های تشخیص فرصت، فرآیند را پیچیده و شامل ابعاد بسیاری نشان می‌دهند (کیکول و والترز، ۲۰۰۲). با این حال، بسیاری از مطالعات تجربی از یک ساختار تک بعدی استفاده می کنند. نتایج این مطالعه نشان می دهد که یک رویکرد تجربی چند بعدی اطلاعات بیشتری را ارائه می دهد. ما یک مدل چند بعدی خاص، پیشنهاد شده توسط هیلز و همکاران را بررسی کردیم. (۱۹۹۹) و Lumpkin و همکاران. (۲۰۰۴) که بر اساس ادبیات خلاقیت است. این مطالعه یکی از اولین بررسی های تجربی مدل را ارائه می دهد و از فراخوان اندرس و وودز (۲۰۰۷) برای استفاده از یک مدل مبتنی بر سیکسزنت میهالی (۱۹۹۶) برای بررسی تشخیص فرصت های کارآفرینی پشتیبانی می کند.

مدلی که ما استفاده کردیم را می توان در مقایسه با مدل های پیچیده تر، مانند مدل پیشنهادی Ardichvili و همکاران، نسبتاً ساده در نظر گرفت. (۲۰۰۳). در حالی که پنج عامل ما

شکل ۲.

مدل خلاقیت

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

با داشتن محدودیت هایی، نتایج نشان داد که پنج بعد برازش بهتری نسبت به دو بعد دارند که برازش بهتری نسبت به یک بعد دارند. در واقع، پایایی پایین سازه‌های ما نشان می‌دهد که این پنج عامل ممکن است بیشتر بعدی شوند. به عنوان مثال، با توجه به توصیف سیکسزنت میهالی (۱۹۹۶) از بسط، می توان آن را به سه بعد فرعی تقسیم کرد: اعتقاد به ایده، برخورد با مشکلات و تعامل با دنیای خارج. واضح است که فرآیند شناخت فرصت‌ها پیچیده است و نیاز به بررسی تجربی دارد.

یک دلیل برای در نظر گرفتن یک مدل چند بعدی تشخیص فرصت این است که می توان روابط بین ابعاد مدل و سایر سازه های مورد علاقه، مانند خلاقیت را بررسی کرد. ما رابطه بین خلاقیت و پنج عنصر مدل را ارزیابی کردیم. ما فرض کرده بودیم که جوجه کشی، بینش و بسط با خلاقیت مرتبط است و آمادگی و ارزیابی ارتباط معنی داری ندارد. ما رابطه معناداری بین خلاقیت و انکوباسیون و بسط اجزای مدل پیدا کردیم که تا حدی با H4a مطابقت دارد. این علی رغم پایایی پایین است که احتمال یافتن روابط قابل توجه را کاهش می دهد. رابطه بین جوجه کشی و خلاقیت نسبتاً شهودی است. این مرحله درست قبل از لحظه «اوریکا» است که در آن مغز به دور ایده‌ها درست «زیر آستانه آگاهی» می‌چرخد (Csikszentmihalyi, 1996, p. 79) و اغلب با خلاقیت مرتبط است (درباره مفهوم اغلب ذکر شده فکر کنید. که ایده ها هنگام دوش گرفتن به وجود می آیند). در طول تفصیل، بسیاری از ایرادات یک ایده آشکار خواهد شد. غلبه بر این موانع به خلاقیت نیاز دارد. با توجه به اینکه قابلیت اطمینان پایین روابط را تضعیف می کند، رابطه بین خلاقیت و مؤلفه های مدل جوجه کشی و بسط به ویژه قوی است. بین بینش و خلاقیت رابطه معناداری پیدا نکردیم. این ممکن است به دلیل قابلیت اطمینان پایین باشد، اما همچنین ممکن است به این دلیل باشد که مردم جوجه کشی را منبع واقعی خلاقیت می دانند و ایده ای که در بینش ظاهر می شود فقط یک نتیجه است.

ما رابطه معناداری بین خلاقیت و آمادگی یا ارزشیابی پیدا نکردیم و انتظار نداشتیم پیدا کنیم. آمادگی شامل دسترسی و کسب دانش است. در حالی که این امر ضروری است، اغلب با خلاقیت همراه نیست. با این حال، با توجه به پایایی کم و عدم اعتبار همگرای سازه آماده سازی، فقدان اهمیت باید با احتیاط در نظر گرفته شود. به همین ترتیب، ارزیابی، در حالی که بخش قابل توجهی از رویکردهای خلاقیت بیشتر متخصصان خلاقیت، اغلب با خلاقیت مرتبط نیست. این نتایج نشان می دهد که یک رویکرد چند بعدی برای بررسی تشخیص فرصت به منظور تعیین روابط متفاوت بین ابعاد و سازه های مهم مانند خلاقیت ضروری است.

در حالی که این مطالعه از تشخیص فرصت با استفاده از معیارهای چند بعدی پشتیبانی می کند، از رابطه بین تشخیص فرصت و خلاقیت نیز حمایت می کند. علاوه بر این، مدل شناسایی فرصت مبتنی بر خلاقیت، پیشنهاد شده توسط هیلز و همکاران. (۱۹۹۹) و Lumpkin و همکاران. (۲۰۰۴) تا حدی توسط این مطالعه پشتیبانی می شود. اگرچه مدل آزمایش شده نسبت به سایر مدل‌های تشخیص فرصت (مثلاً Ardichvili و همکاران، ۲۰۰۳) تا حدودی مقرون‌به‌صرفه‌تر است، اما یک فرآیند چند مرحله‌ای را ارائه می‌کند که به وضوح با ادبیات خلاقیت مرتبط است. این پیامدهای عملی مهمی دارد. اول، اهمیت مشاهده تشخیص فرصت به عنوان یک فرآیند چند بعدی را برجسته می کند. تلاش‌های قبلی برای ادغام خلاقیت در مدل‌های فرآیند کارآفرینی، ماهیت تکراری و مرحله‌ای فرآیندهای خلاق را به حداقل رسانده است. شاغلانی که به دنبال نتایج کارآفرینی خلاقانه تر هستند می توانند از مزایای آن بهره مند شوند

با اذعان به اینکه خلاقیت وارد مراحل متعددی از فرآیند تشخیص فرصت می شود. علاوه بر این، این تحقیق از نقش مرکزی که خلاقیت در فرآیند تشخیص فرصت ایفا می کند، حمایت می کند. به این ترتیب، ابتکارات مدیریتی و مداخلات مشاوره ای با هدف بهبود خلاقیت نیروی کار سازمان می تواند به روش هایی به کار گرفته شود که نتایج کارآفرینی را خلاق تر کند.

 

محدودیت ها و تحقیقات آتی

مانند هر مطالعه ای، به ویژه مطالعات اکتشافی مانند ما، محدودیت هایی وجود دارد. اول، می توان گفت که ما فقط یک دیدگاه تشخیص فرصت را آزمایش کرده ایم. آلوارز و بارنی (۲۰۰۷) بین رویکردهای کشف و خلق برای درک کارآفرینی تمایز قائل می شوند و ریشه های اقتصاد اتریشی دیدگاه کشف را برجسته می کنند، که معتقد است نیروهای بازار فرصت هایی را ارائه می دهند که به طور عینی در انتظار کشف توسط کارآفرینان هوشیار هستند. در این مقاله، دیدگاه خلقت را بررسی کرده‌ایم که بر ماهیت پویا و ذهنی فرصت‌هایی که از فرآیندهای تکرار شونده در طول زمان پدیدار می‌شوند، تأکید می‌کند (دیویدسون، ۲۰۰۳). تحقیقات آینده ممکن است به این موضوع بپردازد که آیا فرآیند مبتنی بر خلاقیت برای ارزیابی و بهبود فرصت‌های «تثبیت‌شده» مفید است یا اینکه آیا کارآفرینان هوشیار در فرآیندهای خلاق چند مرحله‌ای شرکت می‌کنند.

محدودیت دیگر این است که داده‌های ما مقطعی هستند و بنابراین نمی‌توانیم ماهیت فرآیندی تشخیص فرصت را بررسی کنیم. تحقیقات آینده باید از روش هایی استفاده کند که امکان بررسی پویایی فرآیند را فراهم کند. این می تواند شامل استفاده از روایات باشد (Endres و Woods، ۲۰۰۷؛ Pentland، ۱۹۹۹)، که همچنین امکان بررسی زمینه را فراهم می کند (Ucbasaran و همکاران، ۲۰۰۱). یک مطالعه جامع تر از فرآیند تشخیص فرصت ممکن است شامل داده های کمی و کیفی باشد و به سطوح و/یا واحدهای تجزیه و تحلیل چندگانه بپردازد (چیلز، ۲۰۰۳). چنین مطالعه ای باید از محدودیت اقدامات خود گزارش دهی اجتناب کند و احتمال واریانس روش رایج را به حداقل برساند.

داده‌های مطالعه ما دارای محدودیت‌های اضافی بود، به ویژه ضریب آلفا. همانطور که در بالا ذکر شد، آلفای پایین منجر به دست کم گرفتن روابط می شود. با این حال، با وجود آلفای پایین، ما دو رابطه معنادار بین خلاقیت و مؤلفه های مدل جوجه کشی و بسط یافتیم. آلفای پایین همچنین نشان می دهد که تشخیص فرصت در واقع چند بعدی است. به‌علاوه، ما قابلیت اطمینان داخلی سازه‌ها را در مدل‌های دو عاملی و یک عاملی بیشتر آزمایش کردیم و دریافتیم که آنها به طور قابل‌توجهی پایین‌تر هستند، که بیشتر نشان‌دهنده چند بعدی بودن است. همچنین همانطور که در بالا ذکر شد، توصیف اجزای مدل نشان می دهد که آنها ممکن است بیشتر به ابعاد فرعی تقسیم شوند. تحقیقات آینده باید ساخت این ابعاد فرعی را مد نظر قرار دهد، که باید به پایایی بالاتری منجر شود، زیرا افزودن موارد بیشتر باید نمرات آلفا را بهبود بخشد (کورتینا، ۱۹۹۳).

یکی دیگر از محدودیت‌های بالقوه مطالعه ما به سوگیری بقای ذاتی در روند جمع‌آوری داده‌های ما مربوط می‌شود. اگرچه ما پاسخ دهندگان را با افراد غیرپاسخگو مقایسه کردیم و تفاوت قابل توجهی پیدا نکردیم، نتایج ما فقط بر اساس شرکت های در حال رشد است. محققان آینده می‌توانند با بررسی اینکه چگونه فرآیندهای تشخیص فرصت یا فقدان آن ممکن است به شکست شرکت کمک کند، سود ببرند.

این مطالعه از مدلی استفاده کرد که شامل پنج عنصر است که برای مفهوم‌سازی تشخیص فرصت به عنوان یک سازه چند بعدی پشتیبانی می‌کند. بنابراین، تحقیقات آینده باید از ابعاد چندگانه هنگام اندازه گیری تشخیص فرصت استفاده کند. تشخیص فرصت ممکن است شامل کمتر یا بیشتر از پنج بعد باشد. به برای تعیین تعداد مناسب ابعاد تشخیص فرصت، محققان باید از نظریه به عنوان پایه مفهومی یا رویکرد ساخت نظریه زمینه ای استفاده کنند (گلاسر و استراوس، ۱۹۶۷). علاوه بر این، اگرچه ما برای تقسیم مدل از نظر مفهومی به مفهوم و شکل‌گیری پشتیبانی پیدا نکردیم، این واقعیت که تشخیص فرصت اغلب به عنوان متشکل از دو فرآیند فرعی توصیف می‌شود، مانند توجه و ارزیابی (مک مولن و شپرد، ۲۰۰۶) یا شناسایی و توسعه (Ardichvili و همکاران، ۲۰۰۳) یا ایجاد و بسط (Sanz-Velasco، ۲۰۰۶)، نشان می دهد که تحقیقات بیشتر در مورد یک دیدگاه دو بعدی از تشخیص فرصت مورد نیاز است.

مشکل پایایی پایین در این مطالعه ممکن است نشان دهنده این باشد که چرا مطالعات دیگر از رویکرد چند بعدی استفاده نکرده اند. ما امیدواریم که با ارائه نتایج ما، محققان آینده بتوانند کار ما را توسعه دهند و به بررسی ابعاد متعدد شناسایی فرصت ادامه دهند. در حالی که محدودیت‌های آماری این مطالعه نشان می‌دهد که نتایج آن باید با احتیاط تفسیر شوند، اما می‌توانیم با اطمینان نتیجه بگیریم که روابط مهمی بین جنبه‌های مختلف تشخیص فرصت و سازه خلاقیت وجود دارد. این نشان می دهد که محققان آینده باید ساخت مدل های تجربی چند بعدی را در نظر بگیرند تا بتوانند اثرات بالقوه متفاوت را بررسی کنند.

این مطالعه این دیدگاه را مطرح و حمایت می کند که بین شناخت فرصت و خلاقیت رابطه معناداری وجود دارد. این امر چندین فرصت را برای تحقیقات آینده نشان می دهد. اول، همانطور که اشاره شد، تحقیقات خلاقیت اغلب به چهار دسته طبقه بندی می شود (رانکو، ۲۰۰۴). از این میان، شخص و محصول بیشترین توجه را در ادبیات داشته است. در حالی که نیاز به تحقیقات بیشتر در مورد این دو وجود دارد، نیاز به تحقیقات بیشتر در دو دسته دیگر وجود دارد: فرآیند و مطبوعات (نیروهای زمینه‌ای). همانطور که گفته شد، مطالعات مبتنی بر داده‌های کیفی طولی یا روش ترکیبی برای بررسی فرآیند و جنبه‌های فشار خلاقیت در تشخیص فرصت مورد نیاز است. علاوه بر این، همچنین اشاره شد که تفکر واگرا شامل چهار توانایی است. تسلط و اصالت برخی از بررسی های تجربی را در ادبیات فرصت دریافت کرده است. با این حال، تحقیقات بیشتری برای تعیین اینکه چگونه اینها با “شناسایی فرصت های موفق” مرتبط هستند مورد نیاز است (Ardichvili و همکاران، ۲۰۰۳). به‌علاوه، برای بررسی اینکه آیا انعطاف‌پذیری و/یا بسط ایده‌ها ارتباطی با فرآیند تشخیص فرصت دارند یا خیر، به تحقیق نیاز است. در نهایت، نتایج ما رابطه معناداری بین خلاقیت و ابعاد جوجه کشی و بسط یافت اما نه ابعاد آماده سازی، بینش یا ارزیابی. این روابط نیاز به تحقیقات بیشتری دارد.

 

نتیجه گیری

به طور خلاصه، بررسی مدل مبتنی بر خلاقیت شناسایی فرصت‌های کارآفرینی نشان می‌دهد که برای توضیح دقیق‌تر این پدیده به یک رویکرد چند بعدی نیاز است. این در تضاد با مطالعات قبلی تشخیص فرصت است که از یک رویکرد تک بعدی در بررسی تجربی روابط سازه استفاده کرده اند. ما همچنین شواهدی را ارائه کرده‌ایم که نشان می‌دهد تشخیص فرصت ذاتاً خلاقانه است نه اینکه صرفاً تحت تأثیر خلاقیت قرار گیرد. این با تحقیقات قبلی که خلاقیت را برای شناسایی فرصت مهم می‌دانست، مطابقت دارد، اما فراتر از بسیاری از تحقیقاتی است که معمولاً خلاقیت را به نقش پیشین یا تعدیل کننده محدود می‌کند. امیدواریم این یافته ها و بینش های نظری پیشنهاد شده توسط این مطالعه انگیزه ای برای محققان آینده باشد.

برای بررسی بیشتر میزان شناخت فرصت های کارآفرینی یک فرآیند چند بعدی ذاتا خلاق.

توجه داشته باشید

  1. تفاوت‌های مجذور کای نیز در آن وجود داردپ، ۰:سطح ۰۰۱ بدون آماده سازی گنجانده شده است.

ضمیمه

جدول هوش مصنوعی

آیتم های پرسشنامه مورد استفاده در این پژوهشPREP1            من به خوبی به آنچه مشتریان می گویند می خواهند و نمی خواهند به عنوان راهی برای شناسایی فرصت ها گوش می دهم

PREP2                    شناسایی فرصت‌های خوب معمولاً مستلزم «غوطه‌ور شدن» در یک صنعت و بازار خاص است

PREP3                    قبل از معرفی اولین محصول/خدمت خود می دانستم اولین مشتریان چه کسانی خواهند بود

INCUB1                  من فقط از فکر کردن و/یا جستجوی فرصت های تجاری جدید INCUB2 لذت می برم      من اغلب زمانی که کاملاً آرام هستم، به ایده های تجاری جدید فکر می کنم

چیزی غیر مرتبط با تجارت

INCUB3                  ایده مخاطره‌آمیز ما یا ایده‌ای نزدیک به آن، در واقع در زمینه دیگری دیده می‌شد

INSIT1                   به نظر می رسید که ایده پشت این کسب و کار ناگهان ظاهر شد

INSIT2                   ایده سرمایه‌گذاری ما برای یک فرآیند تصادفی به وجود آمد که اتفاقاً برای کشف این مفهوم اتفاق افتاد

INSIT3                   افراد دیگر ایده های جدید کسب و کار مخاطره آمیز را برای من می آورند

EVAL1                   نظرسنجی های عمیق مشتری معمولاً بیش از آن چیزی است که قابل توجیه باشد

EVAL2                   اغلب بهتر است وارد یک بازار شوید و در صورت لزوم تغییراتی ایجاد کنید تا اینکه ابتدا وقت و هزینه خود را صرف انجام تحقیقات بازاریابی رسمی کنید.

EVAL3                   تحلیل عمیق بازار اغلب بیشتر برای تحت تاثیر قرار دادن منابع مالی استفاده می شود تا تصمیم گیری واقعی

ELAB1                   مهمترین چیز این است که به ایده اعتقاد داشته باشید

ELAB2                   با ورود به بازار با یک سرمایه گذاری جدید، بر اساس بازخورد مشتریان تغییرات عمده ای ایجاد کردم

ELAB3                   بعد از شروع ورود به بازار جدید، دیدن فرصت های واقعی آسان تر است (در مقایسه با قبل از شروع)

CREAT1                 من آدم خیلی خلاقی نیستم (R)

CREAT2                 من هر روز یا هفته چند دقیقه را به خلاقیت اختصاص می دهم

توجه: (R)¼معکوس گل زد

درباره نویسندگان

دیوید جی. هانسن استادیار کارآفرینی است. تمرکز اصلی تحقیقاتی او رابط بین فرصت های کارآفرینی، نوآوری محصول و خلاقیت را بررسی می کند. او به ویژه به مفهوم و توسعه ایده ها در محصولات و مشاغل جدید و تحقیق در زمینه کسب و کار پایدار / متمرکز بر محیط زیست علاقه مند است. او به عنوان سردبیر پرونده در هیئت تحریریه برایمجله تحقیقات بازاریابی و کارآفرینی. او همچنین به عنوان عضو هیئت مشاور در سمپوزیوم تحقیقاتی بازاریابی و کارآفرینی فعالیت می کند.

جی تی (تام) لومپکین، کریس جی ویتینگ، رئیس کارآفرینی در دانشکده مدیریت ویتمن در دانشگاه سیراکوز در نیویورک است. او یک محقق شناخته شده جهانی است که تحقیقاتش در مجله منتشر شده استبررسی آکادمی مدیریت، مجله آکادمی مدیریت، تئوری و عمل کارآفرینی، مجله سرمایه گذاری تجاری، استراتژیک

مجله کارآفرینی، مجله مدیریت، پویایی سازمانی، ومجله مدیریت استراتژیک. او در حال حاضر ویرایش مشترک را بر عهده داردپیشرفت در کارآفرینی، ظهور شرکت و رشدمجموعه کتاب با جری کاتز. او همچنین در هیئت تحریریه فعالیت می کندمجله کارآفرینی استراتژیک، نظریه و عمل کارآفرینی،مجله کسب و کار سرمایه گذاری،وبررسی کسب و کار خانوادگی، و مرتباً برای سایر مجلات برتر در زمینه خود مرور می کند. وی اخیراً چاپ پنجم کتاب درسی را با عنوان همکاری در تالیف کرده استمدیریت استراتژیک: ایجاد مزیت های رقابتیبا گرگ دس و آلن آیزنر.

جرالد ای هیلز رئیس ترنر کارآفرینی در دانشگاه بردلی و استاد کارآفرینی است. او تالیف و تالیف بیش از ۱۰۰ مقاله و ویرایش یا نگارش ۲۲ کتاب را در کارنامه خود دارد. او اولین رئیس USASBE و رئیس شورای علمی AMA بود. او به عنوان عضو ویلفورد وایت عضو شورای بین المللی کسب و کارهای کوچک و جایزه حمایت از کارآفرینی آکادمی مدیریت انتخاب شد. او ریاست هیئت مشورتی SBA تحت دولت ریگان را بر عهده داشت و در سه پروژه اقتصاد در حال گذار ایالات متحده در لهستان خدمت کرد.

امتیاز post

نظرات بسته شده است، اما بازتاب و پینگ باز است.