زندگینامه شهید بهنام محمدی ، نوجوان ۱۳ ساله خرمشهری
زندگینامه شهید بهنام محمدی، نوجوان ۱۳ ساله خرمشهری
زندگینامه شهید بهنام محمدی، نوجوان ۱۳ ساله خرمشهری بر اثر برخورد ترکش خمپاره در اولین سال جنگ تحمیلی در خرمشهر، شهید شد. از کارهایی که آن مبارز شجاع انجام میداد می توان به رساندن تسلیحات به سایر رزمندگان اسلام اشاره کرد.
چکیده ای از بیوگرافی شهید بهنام محمدی
نام:بهنام محمدی
متولد:۱۲ بهمن ۱۳۴۵
زادگاه:خرمشهر
شهادت:۲۸ مهر ۱۳۵۹
ملیت:ایرانی
محل دفن: تکه شهدای کلگه شهرستان مسجد سلیمان
بیوگرافی شهید بهنام محمدی
بهنام محمدی در خرمشهر در منزل پدر بزرگش دیده به جهان گشود.
اندام وی ریزه و استخوانی بود ولی در عین حال فرز، زرنگ، سربه هوا و سرزبان دار بود.
بهنام محمدی در جنگ تحمیلی
شایعه حمله عراقی ها به خرمشهر در شهریور ماه ۱۳۵۹ قوت گرفته بود. خیلی ها در حال خارج شدن از شهر بودند.
کسی حتی در تصورش نمی گنجید که خرمشهر بدست عراقی ها بیفتد ولی واقعاً جنگ شروع شده بود.
بهنام محمدی که در این زمان ، ۱۳ ساله بود، تصمیم گرفت بماند و با جنگیدن به مردم کمک کند.
زمان بمباران
او در زمان بمباران، میدوید و به مجروحین کمک میکرد. وی با همان جسم کوچک و روح بزرگ و دل دریایی اش به قلب دشمن میزد
و خود را با وجود مخالفت فرماندهان، به صف اول نبرد می رساند تا به دفاع از شهر و دیار خود بپردازد.
بهنام محمدی چندین دفعه توسط دشمن به اسیری گرفته شد؛ ولی هر بار با روشی متفاوت از دست دشمن فرار میکرد.
برای این که عراقی ها را فریب بدهد گریه میکرد و می گفت:
” من به دنبال مادرم می گردم او را گمش کردم”
درواقع او با استفاده از توان و جسارتش موفق شد از موقعیت دشمن، اطلاعات ارزشمندی را کسب کند و در اختیار فرماندهان جنگ قرار دهد.
عراقی ها که باورشان نمیشد این نوجوان ۱۳ ساله تصمیم دارد مواضع، تجهیزات و نفرات آن ها را بشناسد، او را رها می کردند.
او یک بار برای شناسایی رفته بود که عراقی ها او را گرفتند و چند سیلی محکم به او زدند.
روی صورت بهنام محمدی، جای دست سنگین مامور عراقی مانده بود.
وقتی که برگشت دستش روی سرخی صورتش بود و حرف نمیزد فقط به بچه ها اشاره نمود که عراقی ها کجایند و بچه ها راه می افتادند.
درواقع این نوجوان ۱۳- ۱۲ ساله از ۳۱ شهریور ماه تا ۲۸ مهر ۵۹ در تمام روزهای مقاومت در خرمشهر ماند.
شجاعت بهنام محمدی در تعویض پرچم ها
یکی از بچه ها درباره ی شجاعت بهنام محمدی در تعویض پرچم ها این طور گفت:
بهنام محمدی در یک روز، بالای یکی از ساختمان های بلند خرمشهر، پرچم عراق را دید و خودش را بطور نامحسوسی به ساختمان رساند
و پرچم ایران را به دور از چشم بعثی ها جایگزین پرچم عراق کرد؛
دیدن پرچم ایران بر فراز آن قسمت اشغال شده خرمشهر در بچه ها روحیه مضاعفی را بوجود آورده بود
و جالب تر این بود که عراقی ها تا ۱۸ آبان، این مسأله را نفهمیده بودند.
بهنام محمدی بعد از این که پرچم را عوض کرد نزد ما آمد؛
دست او به خاطر ضخامت طناب در زمان تعویض پرچم و سرعتش در پائین کشیدن پرچم عراق و بالا بردن پرچم ایران، مجروح شده بود.
گروهبان مقدم، باندی را از کوله اش بیرون آورد تا دست بهنام را پانسمان کند، ولی بهنام قبول نمیکرد
و به دور من میدوید، مقدم هم چنان به دنبال او میدوید؛ از بهنام پرسیدم
« چرا اجازه نمی دهی تا پانسمانت را ببندد که زخمت عفونت نکند» ؛ بهنام در جواب من گفت« باند را برای سربازانی بگذارید که تیر می خورند و مادرشان را از دست داده اند.
هر کار کردیم این نوجوان ۱۳ ساله نگذاشت دستش را پانسمان کنیم؛ بهنام یک مشت خاک روی دست مجروحش ریخت و رفت.
خاطره ای از مادر بهنام محمدی
مادر بهنام محمدی، خاطره ای را از این پسرش تعریف کرد:بهنام در زمان شروع جنگ تحمیلی سیزده سال و هشت ماه داشت،
وی اولین فرزند من بود. وقتی که دوازده ساله بود به من می گفت:
” می خواهم کاری کنم تا سرتاسر ایران در آینده از من یاد کنند و یک قهرمان ملی باشم.”
اولین شعاری که به ذهن بهنام خطور میکرد و در دوران انقلاب، آنرا با اسپری روی دیوار می نوشت،
به این شرح بود:« یا مرگ یا خمینی، مرگ بر شاه ظالم». همیشه هم شاهش را وارونه می نوشت.
پدرش بارها به او گفت که بهنام نرو، سربازها تو را میگیرند ولی بهنام اصلاً توجه نمی کرد.
او با پخش اعلامیه و نوشتن شعار در تظاهرات شرکت می کرد. گاهی هم با تیر و کمان به سربازهای شاه حمله میکرد.
من، وی را به مدرسه نبردم، به این علت که پدرش نمی داد.
به این ترتیب او را بهمراه برادرش به تعمیرگاه سپاه فرستادم تا کاری را یاد بگیرد.
بهنام محمدی یک روز گفت:مادر دلم می خواهد پیش امام حسین( ع) بروم و بدانم که چطور او را به شهادت رسانده اند!
در یک روز دیگر، کاغذی را به من نشان داد که در آن راجع به غسل شهادت نوشته شده بود.
به آرامی گفت:مادر مرا غسل شهادت بده!
به این علت که می خواهم شهید شوم، تو هم از خرمشهر برو، این جا نمان چون می ترسم عراقی ها تو را با خودشان ببرند.
علاقه بهنام محمدی به امام خمینی( ره)
بهنام محمدی به امام خمینی( ره) علاقه عجیبی داشت، آنقدر که سفارش کرده بود:
از بچه ها درخواست میکنم که نگذارند امام تنها بماند و خدای ناکرده او احساس تنهایی کند.
جایزه ویژه جشنواره فیلم کودک به بهنام محمدی
شهید بهنام محمدی بعنوان الگوی قهرمان برای نوجوانان،
از دوره بیست و پنجم جشنواره و به ابتکار سیداحمدمیرعلایی تهیه کننده سینما، مدیرعامل وقت بنیاد سینمایی فارابی و دبیر وقت جشنواره فیلم کودک، تبدیل به یکی از محورهای مهم جشنواره گردید.
شهادت بهنام محمدی
وقتی که جنگ شدت گرفت و حلقه محاصره خرمشهر تنگ ترشد، خمپاره ها امان شهر را بریده بودند.
در خیابان آرش، درگیری شده بود مثل همیشه بهنام محمدی در این درگیری حضور یافت ولی نارحتی بچه ها دیگر مؤثر نبود
زیرا او کار خودش را می کرد. اوضاع در کنار مدرسه امیر معزی( شهید آلبو غبیش) خیلی سخت شده بود.
در این هنگام بچه ها بطور ناگهانی متوجه شدند که بهنام در یک گوشه افتاده است و خون از سر و سینه اش می جوشد.
پیراهن آبی و چهار خونه بهنام غرق در خون شده بود و شیر بچه دلاور خوزستانی چند روز پیش از سقوط خرمشهر در تاریخ ۲۸/مهر/۱۳۵۹ به شهادت رسید.
محل دفن وی در تکه شهدای کلگه شهرستان مسجد سلیمان بود.
طی یک مراسم باشکوه در سال ۱۳۸۹ مزار مطهر این شهید بزرگ با حضور مسئولان و مدیران استان خوزستان و هزاران نفر از اهالی شریف شهرستان مسجد سلیمان، در ورودی شهر مسجد سلیمان به قطعه شهدای گمنام انتقال یافت.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
فریب عراقیها
بهنام چندین بار نیز به اسارت دشمن درآمد؛ اما هر بار با توسل به شیوهای از دست آنان گریخت.
برای فریب عراقیها میزد زیر گریه و می گفت: «من دنبال مامانم میگردم، گمش کردم»؛
او با بهرهگیری از هوش، توان و جسارت خود توانست اطلاعات ارزشمندی از موقعیت دشمن را به دست بیاورد
و در اختیار فرماندهان جنگ قرار دهد.
عراقیها که فکر نمیکردند این نوجوان ۱۳ ساله قصد شناسایی مواضع، تجهیزات و نفرات آنها را دارد،
رهایش میکردند. یک بار که رفته بود شناسایی، عراقیها گیرش انداختند.
جای دست سنگین مامور عراقی روی صورت بهنام مانده بود و وقتی برگشت دستش را روی سرخی صورتش گرفته بود.
هیچ چیز نمیگفت فقط به بچهها اشاره کرد عراقیها کجا هستند و بچهها راه میافتادند.
این شیر بچه شجاع و پرتلاش بختیاری در رساندن مهمات به رزمندگان اسلام بسیار تلاش میکرد.
گاه آنقدر نارنجک و فشنگ به بند حمایل خود آویزان میکرد که به سختی می توانست راه برود.
علاقه عجیبی به امام خمینی (ره) داشت، به گونهای که اینگونه سفارش کرده بود:
از بچهها میخواهم که نگذارند امام تنها بماند و خدای ناکرده احساس تنهایی بکند.
شهیدبهنام محمدی در تمام روزهای مقاومت از ۳۱ شهریور تا ۲۸ مهر ۵۹ در خرمشهر ماند.
با تشدید جنگ و تنگترشدن حلقه محاصره خرمشهر، خمپارهها امان شهر را بریده بود.
درگیری در خیابان آرش شدت گرفته بود و مثل همیشه بهنام، سر رسید اما ناراحتی بچهها دیگر تاثیری نداشت او کار خودش را میکرد.
کنار مدرسه امیر معزی (شهید آلبو غبیش) اوضاع خیلی سخت شده بود.
ناگهان بچهها متوجه شدند که بهنام گوشهای افتاده و پیراهن آبی و چهارخونه بهنام غرق خون شده بود.
شهید بهنام محمدی، چند روز قبل از سقوط خرمشهر پر کشید و به دیدار معبود شتافت.
وصیتنامه شهید بهنام محمدی
بسم الله الرحمن الرحیم
من نمیدانم چه بگویم. من و دوستانم در خرمشهر میجنگیم و به ما خیانت میشود.
من میخواهم وصیت کنم، هر لحظه در انتظار شهادت هستم.
پیام من به پدر و مادرها این است که بچههای خود را لوس و ننر بار نیاورید از بچهها میخواهم امام را تنها نگذارند
و خدا را فراموش نکنند و به خدا توکل کنند. پدر و مادرها فرزندان خود را اهل مبارزه و جهاد در راه خدا بار بیاورید.
جایزه ویژه جشنواره فیلم کودک به قهرمان الگوی نوجوانان
از دوره بیست و پنجم جشنواره و به ابتکار سیداحمدمیرعلایی تهیهکننده سینما،
مدیرعامل وقت بنیاد سینمایی فارابی و دبیر وقت جشنواره فیلم کودک،
شهیدبهنام محمدی به عنوان یک الگوی قهرمان برای نوجوانان، به یکی از محورهای مهم جشنواره بدل شد.
در سال ۹۰ میرعلایی به همراه حسن نجاریان قائم مقام بنیاد سینمایی فارابی با حضور در خانه این شهید با خانواده او دیدار کردند.
در جریان دیدار با خانواده شهید بهنام محمدی، میرعلایی از نزدیک در جریان ابعاد وجودی این شهید نوجوان قرار گرفت
و با موافقت خانوادهاش، مقرر شد تا بزرگداشت این شهید در جشنواره فیلم کودک و نوجوان برگزار شود.
در ادامه این تصمیم گرفته شد تا هر سال جایزه شهیدبهنام محمدی، یکی از الگوهای نوجوان هشت سال دفاع مقدس،
به کارگردان یا تهیهکننده آثار حاضر در جشنواره که توانسته باشند روح مقاومت و ایثار را به مخاطب منتقل کنند، تعلق گیرد.
همچنین در سال ۹۱، صادق صادقدقیقی فیلم بزرگمرد کوچک را درباره این شهیدنوجوان کارگردانی کرد.
این جایزه تاکنون به شرح زیر اهدا شده است:
- دوره بیست و پنجم: مهرداد خوشبخت برای فیلم صدای پای من
- دوره بیست و ششم: پروانه مرزبان تهیهکننده فیلم بزرگمرد کوچک داستان زندگی شهید بهنام محمدی
- دوره بیست و هفتم: امیرحسین رفیعا برای بازی در فیلم تابستان طولانی
- دوره بیست و هشتم: حسین قاسمیجامی برای فیلم به بادبادکها شلیک نکنید
- دوره بیست و نهم: میلاد جعفری برای فیلم کوتاه درخشش
- دوره سیام: محمدرضا حاجیغلامی برای فیلم کوتاه سلام
- دوره سیویکم: سعید حاجیغلامی برای فیلم کوتاه جمعه گل
- دوره سی و دوم: مهدی جعفری برای فیلم ۲۳نفر
دیگر مطالب ایرانی توانمند
- شهید محمدحسین فهمیده
- برگزاری کنفرانس گل محمدی
- آلبوم سیب هوس
- معرفی سریال های نوروز ۱۴۰۱
- دانلود کامل سریال خداداد
- دانلود کامل سریال زیرخاکی ۳
- گزارش اولین کارگاه بازار گل محمدی
- کتاب هنر جنگ در بازار بورس
نظرات بسته شده است، اما بازتاب و پینگ باز است.