کشف مبانی فلسفه ها، شیوه ها، و تأثیرات جدید نظریه ی مدیریت – علی اصغر کرمی
چکیده
هدف
هدف این مقاله، بحث در مورد عواملی است که استقرار مدیریت مدرن را به نیروی فراگیر آن در دنیای امروز تحت تاثیر قرار میدهد و به طور خلاصه مدیریت مدرن را توصیف میکند و در مورد دلایل این شکاف در دانش این حوزههای کلیدی به بحث میپردازد. تجزیه و تحلیل اصلی مقاله بر روی تفسیر ایدهها و تأثیرات اجتماعی متمرکز است که شرایطی را برای مدیریت مدرن ایجاد کرده و تشکیل شده و استقرار مییابد: داروینیسم اجتماعی و مذهب، ظهور علوم اجتماعی، ارائهی روشهای علمی و دیدگاه غولهای کسب و کار.
طرح / روش / رویکرد – این مقاله به تحلیل روند غالب در اواخر دههی ۱۸۰۰ میلادی میپردازد تا بیشترین اثر را در شکلگیری مدیریت مدرن مشخص کند.
یافتهها – این مقاله نتیجه میگیرد که داروینیسم اجتماعی و ارائهی روشهای علمی، بیشترین و مهمترین عوامل در ایجاد مدیریت مدرن هستند. پس از آن، این موارد، محیط مناسبی را برای فردریک دبلیو تیلور برای تبدیل شدن به تجسم و ترویج مدیریت مدرن فراهم نمودند. شاید این موضوع شگفت آور باشد که مسیحیت نفوذ کمی در این امر داشته است.
اصالت / ارزش تحقیق – در حال حاضر اثرات غالب مدیریت مدرن نمایان شده است، دانشمندان و پزشکان به طور موثرتر میتوانند وضعیت فعلی مدیریت را نقد کرده و تعیین کنند که آیا تصورات موجود از تأثیرات، هنوز هم معتبر هستند، و یا اینکه آیا مدیریت مدرن باید در برخی از روشها برای انعکاس بهتر (بازدید کنندگان) فرضیات دقیق و تأثیرات نوین عملیاتی تغییر یابد.
نظرات نامشخصی از این مقاله پیدا کردهاند مبنی بر اینکه این تجزیه و تحلیل، تحریک آمیز و به چالش برانگیز است. آنها همچنین به این نتیجه رسیدهاند که صرفا یک مقاله نمیتواند چنین موارد مهمی را توجیه کند، در عین حال هم حوزههای نسبتا ناشناختهای هستند. در نتیجه، نویسندگان امیدوارند که محققان بیشتری برای پیوستن به این کار مهم ترغیب شوند.
کلمات کلیدی: دین و مذهب، علم، تاریخچهی مدیریت، مسیحیت، مدیریت علمی، داروینیسم اجتماعی
نوع مقاله: مقالهی پژوهشی
مقدمه
شیوههای مدرن مدیریت در آمریکا، در سازمانهای نه تنها کشورهای توسعه یافته گسترده شدهاند، اما به طور فزاینده در مراکز کسب و کار جهان سوم شهری شدهاند. با کمال تعجب، هیچ گونه مستنداتی به طور مشخص برای چگونگی تشکیل مبنای این شیوههای موجود، وجود ندارد. در یکی از آنها ممکن است پرسشهای خوبی از چنین تحقیقاتی با توجه به نکته سنجی طرز فکر دانشگاهی حذف شده باشد. Bedeian (1998) اشاره میکند که تاریخچهی رشتهی مدیریت نادیده گرفته شده است که بهتر است به طور مشخص گردد. حتی اگر Bedeian در طول یک دهه نوشته باشد، یک بررسی از مقالات چاپ شده در تاریخ مدیریت نشان داد که روشن شدن کمی از موارد اضافی در بخش خاصی از این مقاله در قالب روشن سازی اصول مدیریت در چارچوب ضمنی اتفاق افتاده است. که اساسا از این طریق میتوان شیوههای مدیریتی را در جهان توسعه یافتهی امروزی تجسم نمود [۱]. در واقع، این مقاله، چالشی برای محققانی است که در این زمینه فعالیت دارند و عناصر بنیادین مدیریت مدرن را به طور کامل مطالعه میکنند.
با ظهور نظریههای مدیریت آمریکایی در عصر فناوری، به طور فزاینده در کسب و کار بین المللی تاثیر گذار بوده است. جهان غرب تمایل دارد تا شیوههایی را همچون ارزیابی عملکرد هدف، سلسله مراتب مدیریتی، و اقدامات بهرهوری برای اعطا نمودن اتخاذ نماید. این مقاله به بررسی این سوالات میپردازد؛ ” آنچه این موارد را ایجاد کرده است و سایر شیوههای مدیریتی که در محیط فعلی کسب و کار جهانی فراگیر هستند، چه میباشد؟ ” تاثیرات بزرگ فلسفی، عملی، فرهنگی، و یا سایر تاثیراتی که که پایه و اساس تشکیل مدیریت مدرن است، چیست، که پس از همهی آنها، فلسفه (استوارت، ۲۰۰۹، ص. ۱۱) اعمال میشود؟
زندگی مردم تا حد زیادی تحت تاثیر شرایط سلامت و بهداشت آنها است و تاثیرات بنیادی طب مدرن به خوبی تحقیق و مستند شده است. علاوه بر این، شهروندان تا حد زیادی تحت تاثیر ساختار دولت خود میباشند که در اینجا تاریخ به شکلی روشن، موجز و مستند از این وقایع را ارائه داده است که به طور مستقیم تغییر کردهاند که در پی آن دولت دموکراتیک مدرن ایجاد شد. جالب توجه است، چرا که مقدار قابل توجهی از زمان را مردم در محیط کار صرف میکنند، و زندگی آنها از طریق مدیریت مدرن تحت تاثیر قرار گرفته است. با این حال، نظریهی کم، چارچوبهای نظریه، یا تحول در نظریهی مدیریت مدرن وجود دارد، به سختی میتوان پایه و اساسی برای محققان و منتقدان یافت تا بتوان به راحتی جنبههای مدیریت مدرن را ارزیابی کنند، به عنوان یک نکته در دنیای امروزی است، که به شدت، طب مدرن و دولت مدرن را تحت تاثیر قرار میدهد. در واقع، ایدئولوژی مدیریت مدرن آن را در بر گرفته است و مهمترین جنبههای زندگی مردم از جمله دین و مذهب، موسسات خیریه، سازمانهای اجتماعی، و رویدادهای تفریحی را تحت تاثیر قرار میدهد. محققان و پژوهشگران نیاز به درک تکامل یک رشته مانند مدیریت نه تنها برای صحت تاریخی، بلکه به دلیل این که تاریخ به نوعی تئوری نوین را آگاه میسازد، دارد (Bedeian، ۱۹۹۸). Vaill (1998، ص ۱۹۲) به چارچوب فلسفی مدیریت مدرن اشاره میکند، که “در آگاهی فرهنگی ما آنقدر عمیق است که بسیاری از ما بیشتر از این نمیتوانیم آن را در قالب مدل ببینیم. از نظر میلیونها نفر از ما، آن یک مدل نیست، بلکه فقط یک روش سازمانی به شکل دورهای است، “. Kanigel1997 ص ۷) به این اشاره دارد که مفاهیم مدیریت کارآمد توسط فردریک وینسلو تیلور معرفی شده است، “بنابراین در ثبات زندگی مدرن نفوذ دارد که ما بیشتر از آنچه در اینجا وجود دارد متوجه آن نیستیم”.
توصیف مدیریت مدرن
هانری فایول اشاره میکند که کلیهی سازمانها، حداقل در بخش خصوصی، فعالیت دارند که میتوان به شش گروه طبقه بندی کرد: فنی، تجاری، مالی، امنیت، حسابداری و مدیریت (فایول، ۱۹۴۹). این مقاله بر روی عوامل شایع متمرکز است که بر روی آخرین رده یعنی مدیریت مدرن تاثیر گذار است. بیشتر توجه بر روی پنج حوزهی دیگر نسبت به مدیریت شده است، در عین حال این موضوع قابل بحث است که چگونه سازمانهای مدیریت شده تاثیر بیشتری بر زندگی روزمره نسبت به پنج حوزهی دیگر دارد. در اصل، فلسفهی اولیه زیر بنای مدیریت مدرن است و میتواند به عنوان مدل مواد – ابزار مشخص گردد – و سازمانها صرفا نهادهای ابزاری هستند و در آنها صرفا ابزار مهم میباشند (وایل، ۱۹۹۸).
در اواسط قرن نوزدهم، سرمایهداری در ایالات متحدهی آمریکا به خوبی ریشه دوانده بود، و آن هدف و معاملات مستقل و بی شبهه، در میان بخشهای مورد علاقهی خود در حد عالی انجام میگرفت. پیش از آن در برخی از مناطق کشور، صاحبان کسب و کار به تعامل با بردگان عادت کرده بودند گویی آنها اهداف مورد نظر آنها، به معنای واقعی کلمه خرید و فروش آنها به عنوان اموال بودند. برخی از صاحبان کسب و کار با یک مدل شاگرد آشنا بودند. اگر چه تصاویر Dickensonian از بدرفتاری در ذهن مدرن نمود بیشتری دارد، بسیاری از این روابط، نمونههایی از دلسوزی به عنوان شاگرد بودند و اغلب در خانههایی به سبک هنرمندانه زندگی میکردند و مالک کسب و کار با دقت این هنر و صنعت را به آنها میآموخت. برای اولین بار در تاریخ کشور آمریکا، مفهوم دستمزد – درآمد بیش از یک درصد ناچیز از نیروی کار بود. آمار و ارقام دقیقی برای برآورد نمودن دشوار است، اما این احتمال هم وجود دارد که بیش از بیست برابر مانند بسیاری از مزدبگیران در سال ۱۹۰۰ همانند این نمونهها در سال ۱۸۴۰ بودند. (Lebergott، ۱۹۶۶). در اواسط قرن نوزدهم، امریکا در چه مواردی مانند اینکه آیا مزدبگیران بیشتر باید شبیه شرکا، کارآموزان، بردگان، و یا در برخی از شیوههای دیگر باشند، مردد بود. اشتغال مدرن تا حد زیادی دارای فرمهای مختلف ساختگی است، اغلب در ارائهی بیمهی خدمات درمانی، بازنشستگی، و مزایای دیگر و در رویکرد مدیریت مدرن به کار گرفتن نیروی کاری نمود دارد، و در درجهی اول به منظور عینیت بخشیدن کار، طراحی شده است و از نظر ابزاری به نوعی “منابع انسانی میباشد.”
تیلور اشاره میکند که در نیمهی دوم قرن نوزدهم، مدیریت دارای یک منطق جدید برای کنش ابزاری است. شاید از منظر او، بدترین حالت، گیر افتادن در مصاحبهای است که میتواند بدون اختلاف در مورد مقدار کار یا سطح توجه به مدیریت علمی باشد چرا که چنین اختلافی معادل “چانه زنی در مورد زمان و مکان طلوع و غروب خورشید ” خواهد بود (هاکسی، ۱۹۲۰، ص ۴۰). مردم در کشورهای توسعه یافته در قرن بیست و یک به مفهوم اندازهگیری پی بردند زیرا مسلم است که برای به تصویر کشیدن تغییر مهمی است که در هنگام اندازهگیری رخ داده است، دشوار میباشد و تبدیل به ابزار مدیریتی غالب و فراگیر میشود. سود در بهرهوری، قابل ملاحظه بود. در همان زمان، عنصر اندازهگیری کنش ابزاری به موارد زیر تقسیم میگردد:
[. . .] هر گونه آگاهی شخصی از چیزی که ارزش دارد و یا به عنوان نمونههای مستقل و با ارزش از مواردی که با ارزش اطلاق شده است، اصلاح میشود: تجزیهی سود حاصل از سودجویی، کار گروهی تیمی، زیبایی چشم بیننده (وایل، ۱۹۹۸، ص ۱۹۸).
استوارت (۲۰۰۹، ص ۵۶) دیدگاه خود را میافزاید:
[. . .] سردرگمی از واقعیتها و ارزشها – و یا، به طور کلی، تلاش برای یافتن راه حلهای شبه فنی برای مشکلات اخلاقی و سیاسی – مهمترین خطا در کار تیلور است و خطای فاحش در تئوری مدیریت تا به الان است.
این مقاله به دنبال لحاظ نمودن قضاوت ارزشی نیست که استوارت اظهار داشته است، بلکه به این موضوع توجه دارد که مدیریت مدرن، برای بهتر یا بدتر شدن، تمایز عمدهای را بین واقعیت و ارزش ایجاد نکرده است.
Weisbord (2004) استدلال متقاعد کنندهای را اظهار نمود مبنی بر اینکه مقاصد پیشگامان مدیریت تا به حال اغلب به مراتب بهتر از بخشی است که آنها ایجاد کردهاند. به نوبهی خود، پاسخ به چنین اظهار اتنقادی در زمان او است، تیلور (. ۱۹۰۳، ص ۱۴۸) اظهار داشت که:
هیچ سیستمی نمیتواند با نیاز افراد واقعی دور باشد. به هر دو سیستم و افراد کارآمد نیاز میباشد، و پس از معرفی بهترین سیستم، به نسبت توانایی، ثبات، و با توجه به اختیارات مدیریتی موفق محسوب میگردد.
اگر چه قصد تیلور ممکن است در موارد مشترکی باشد که به نفع مدیریت و کارکنان به طور مشترک باشد، شاگردان تیلور روشها را از اهداف تفکیک نمودند و سهم تیلور در مدیریت علمی به سرعت تبدیل به کارفرمایان سختگیر، مانند کرونومتر دستی، مجبور کردن کارگران به اصطلاح امروز، انجام کار بیشتر در زمان کمتر نمود. Bell (1999، ص ۳۵۲-۳۵۳) متذکر گردید که در “دیدگاه کار، فرد ناپدید میشود، و همه باقی میمانند ” و ” همه چیز “بر اساس مرتبهی علمی مرتب و بررسی میشود”.
(پاراگراف اول ص ۴) ترجمه شود.
ایجاد شکاف در درک مدیریت مدرن
اگر چنین حوزهای برای پژوهش، مهم و مفید باشد، پس چرا این کار پیش از این تکمیل نشده است؟ دانشمندان مختلف، دلایل متعددی برای این کار پیشنهاد دادهاند. که برای ثبت عناصر بنیادین رویدادهای تاریخی نسبتا آسان است. اگر چه همیشه تفاوتهای جدید و محسوسی برای تکمیل این تصور اضافه خواهد شد، به عنوان مثال، در داستان جنگ جهانی دوم، تصاویر از طریق مجموعهای از وقایع، اقدامات و انگیزههای عاملان اصلی، و غیره به تصویر کشیده شد. نه فقط زمانی که از پیشرفت یک رشتهی علمی ناشی گردید. در این مورد “عناصر غیر قابل مشاهده و مفهومی میتواند تلاشهای تجزیه و تحلیل تعقیبی را برای روشن شدن استدلالهای رسمی انتقادی و ترسیم مفاهیم ایدئولوژیک آنها باشد ” (مورفی و همکاران، ۲۰۰۶، ص ۳). علاوه بر این، داشتن سابقهی قابل اثبات زمینهی حوزههای مورد مطالعه را با مبانی قابل توجهی فراهم میکند که منجر به به اعتبار سازی دانش میگردد.
مورخان مدیریت به این نکته اشاره داشتهاند که این موضوع، تلاشی است که متحمل دشواری بیشتر در، “ردیابی شکلگیری تفکر عوامل عمدهی حوزههای ما، به ویژه بنیانگذاران آن ” میگردد (مک ماهون و کار، ۱۹۹۹، ص ۲۲۸). و این در حالی است که زمان زیادی از تصویب آن از زمان تاسیس مدیریت مدرن در مقایسه با ساختار هرمی نگذشته است، برای مثال، به اندازهی کافی فاصله، و ماهیت از ادغام فرآیندها وجود دارد که حتی مشاهدهی اولین حضور عناصر آن برای مورخان را دشوار میسازد. Whiting به عنوان مثال، ریشهی تاریخی نظریهها و شیوههای مدیریتی به عنوان یک موضوع ناشناخته توصیف کرده است و نزدیک به پنجاه سال پیش این امید وجود داشت که بتوان به تحقیقات جدی دست یافت. با این حال، کار لازم در این زمینه هنوز انجام نشده است. به عنوان مثال، سردبیر مجلهی تاریخ مدیریت، اخیرا اظهار داشت که “در حال حاضر، تنها تعداد کمی از نسخههای مکتوب در مواجهه با تاریخ مدیریتی به مجلات و چند نفر از آنهایی که انتشار آن را پذیرفتند، پیشنهاد داده شده است.” (Van Fleet، ۲۰۰۸، ص. ۲۳۷). در اینجا تحقیقاتی با روند پیشرفت مناسب در مورد تاریخچهی مدیریت وجود دارد، اما عناوین اخیر مانند ” الگوی کثرت و یا استناد بازار” (de Vaujany، ۲۰۱۲) و ” تفکر و ایدهی گروهی و سنهدرین ” ( Schnall و Greenberg,، ۲۰۱۲) نشان میدهد که موضوع این مقاله به نظر میرسد حوزهی مورد علاقهای در مقایسه با دیگران در دانشگاه در این زمان نباشد.
این مقاله بر روی اسناد و مدارکی متمرکز است و به کسانی که به بازسازی فلسفه و وقایع تاریخی قابل توجه علاقهمند هستند، کمک میکند که در زمان اواخر دههی ۱۸۰۰ و در اوایل دههی۱۹۰۰ صورت گرفت که به طور مستقیم مسئول قرار دادن پایه و اساس آنچه محققان هم اکنون به تئوری مدیریت مدرن دست یافتهاند، بودند. عناوین مورد بررسی شامل ایدههای اجتماعی غالب و تأثیرات روزمره میگردد، از جمله عبارتند از:
داروینیسم اجتماعی و مذهب، ظهور علوم اجتماعی، ارائهی روشهای علمی، دیدگاه غولهای کسب و کار و مدیریت علمی فردریک دبلیو تیلور. بنابراین مبنای رسیدگی به این موضوعات، در این مقاله با سابقهی مختصری از تلاش اولیه در رسمی سازی نظریهی مدیریت آغاز میشود
تلاشهای اولیه در استقرار نظریهی مدیریت
در برخی از حوزهها، اشاره به اولین کتاب نوشته شده یا اولین مشارکت، همفکری نسبتا آسانی است. حتی در حوزهای همچون حسابداری، قدیمیترین رساله میتواند در یک سند Venetian در ۱۴۹۴ یافت شده باشد (نقد و بررسی تاریخچهی کسب و کار، ۱۹۲۶). این کار به راحتی با مدیریت مدرن انجام نمیشود. بدیهی است، از هزار سال پیش در مورد عناصر مدیریت افراد و بعضی از این عناصر باقی مانده در بخشی از مدیریت مدرن امروز مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. اولین نمونه از یک رویکرد مدیریتی شامل سوابق مکتوب از معاملات کسب و کار توسط کشیش سومری در شهر اور (عراق) در ۳۰۰۰ سال پیش از میلاد (Pindur و همکاران، ۱۹۹۵) ثبت شده است. اولین پیشنهاد برای آموزش کسب و کار به نظر میرسد مربوط به سر فرانسیس بروستر در انگلستان در سال ۱۶۹۵ ( “پیشنهادی برای مدارس مدیریت کسب و کار، ” نقد و بررسی تاریخچهی کسب و کار باشد (۱۹۴۱)). اغلب آثار جامع شامل سان تزو (۱۹۶۳) میگردد که بیش از ۲۵۰۰ سال پیش در مورد این استراتژی، تغییر مدیریت و برنامه ریزی نوشته شده است. گرچه هدف این مقاله، توصیف عوامل مختلف در زمانی است که مدیریت مدرن در یک چارچوب غالب، سیستم فراگیر و ضمنی آمیخته شد که به طور پیوسته تا به امروز ادامه داشته است. با این حال، تا برخی از آثار قبلی مورد نوجه قرار گیرد که سپس تبدیل به مدیریت مدرن گردید. و در هر یک از تعداد نمونههای پیش ساز وجود دارد. سه مورد ارائه شده در اینجا صرفا گویا و مشخص میباشند و نمونه به عنوان یک نمونه یا نماینده در نظر گرفته نشده است.
سنت بندیکت نرسیا
سنت بندیکت نرسیا حدود ۴۸۰ سال بعد از میلاد در نورسیا در ایتالیا به عنوان پسر یک مرد نجیب زاده متولد شد. بندیکت تصمیم گرفت تا راهب شود. او صومعههای بسیاری را بنا نهاد و موجب تحقق یافتن نیاز برخی از انواع مدیریت برای هدایت جامعه به صورت روزانه گردید. بندیکت به نظر میرسد تا حد زیادی توسط اسناد و مدارک نامشخص در زندگی رهبانی تحت عنوان، قوانین استاد، تحت تاثیر قرار میگیرد، که تا حد زیادی از محتوا را در هنگام نوشتن کتاب قانون سنت بندیکت جلب کرد. کندی (۱۹۹۹) نشان داده است که چگونه بندیکت کلیهی اصول فایول را درک کرده و به رشتهی تحریر در آورده است، و بعد از آن در سال (۱۹۴۹) آن را به طور مستند ارائه داد. به عنوان مثال، اصل نهم فایول، زنجیرهی اسکالر را توضیح میدهد که چگونه باید زنجیرهای از اختیارات را برای موثرترین امور مدیریت سازمان وجود داشته باشد. به این ترتیب، بندیکت زنجیرهای از فرمان با راهب بزرگ، قبل از او، و رؤسای پایه یک مدیریت، نظارت بر روی حدود هر ده نفر را بنا نهاد. به طور کلی:
[. . .] چندین شیوهی مدیریتی در اوایل کار کلیسای کاتولیک روم، مانند سازمان ارضی اسکالر، زنجیرهی سلسله مراتبی فرامین و نمایندهی مسئولیتها به کار رفت که به وضوح به پاپ، روحانیت و مردم وابسته است. تخصص، شرح شغل، استقلال کارکنان و خدمات کارکنان اجباری نیز به کلیسای اولیه نسبت داده شده است (Pindur و همکاران، ۱۹۹۵، ص ۶۰).
مثال دوم، آخرین اصل فایول، در مورد روح رفاقت است. فایول (۱۹۴۹) بر اهمیت هماهنگی و یک اتحادیه در میان کارکنان تاکید دارد. به همین ترتیب، بندیکت در طول زمان در مورد اهمیت هماهنگی نوشت، برای مثال تشویق نمود که، ” اگر شما با کسی اختلاف دارید، با آن شخص قبل از غروب خورشید آشتی کنید” (کندی، ۱۹۹۹، ص. ۲۷۸). کندی، ارجاع متقابلی را برای هر یک از ۱۴ اصول فایول با تفاوت زیاد در ۱۴۰۰ سال پیش از آن در قوانین سنت بندیکت یافت شده است. چان و همکاران (۲۰۱۰، ص ۲۲۲) چهار موضوع کلیدی را در قوانین سنت بندیکت نشان دادند:
(۱) رهبری؛
(۲) رویکرد مشورتی؛
(۳) ترویج فروتنی و اطاعت؛
(۴) مسائل انضباطی و پایانی.
رابرت اوون
شخص دیگری به این نکته اشاره نمود رابرت اوون, سهم اولیه در ایجاد زمینهی مدیریت بود, در سال ۱۷۷۱ در ولز به دنیا آمد، که بسیاری از محققان اغلب او را به عنوان یک فرد سوسیالیست تخیلی و، “پدر مدیریت مدرن پرسنل ” میشناختند (Pindur و همکاران، ۱۹۹۵، ص. ۶۱). در حالی که همهی دلایلی که او به خوبی در راه اندازی کارخانههای نساجی به کار برده بود، تمرکز مدیریتی او بود و بیشتر به سمت جنبههای انسانی نیروی کار گرایش داشت تا اینکه فقط به فکر هزینهها یا سود خود باشد. زمانی که اوون ساخت کارخانهی نساجی لانارک اسکاتلند را آغاز کرد، تمایل داشت تا به مسائل انضباطی کارگران رسیدگی کند، و به جای روش تنبیه بدنی که توسط صاحبان کارخانههای دیگر انجام میشد, از برخی روشهای دیگر برای این کار استفاده نماید. در عوض، او آنچه را که یک نظارت خاموش برای تشویق کارگران نامیده میشد را به کار گرفت، که این روش در بسیاری از کودکان برای یک علت شایع اعمال میگردید، (Wren ، ۱۹۸۷) نظارت خاموش شامل موانع چوبی، رنگ آمیزی به رنگهای سیاه، آبی، زرد، و سفید، که با یک سیستم شایستگی در ارتباط بود که توسط اوون و ناظران او شناسایی میشد. هر ماشین دارای یکی از این بلوکهای رنگی کدگذاری شده بر روی آن در پایان روز بود که بستگی به چگونگی کار صورت گرفتهی کارگران او داشت. از آنجاییکه برای هر کارگر مشغول به کار در کارخانه یک کد نوشته شده بود، این سیستم شایستگی، یک شکل اولیه از انتقاد اجتماعی هم بود. Wren آن را با معادل مدرن امروزی از “ارسال عمومی فروش و دادههای تولید به منظور القای افتخار دپارتمان یا برای تشویق رقابت ” شبیه سازی نمود (Wren ، ۱۹۸۷، ص. ۵۶).
جیمز مونتگومری
جیمز مونتگومری مدیر کارخانهی پنبهی اسکاتلند اولین عنوان این متن مدیریتی را نوشت: دستیار ارشد ریسندگی و کاردینگ: یا تئوری و شیوهی ریسندگی پنبه (مونتگمری، ۱۸۳۳). مونتگمری توصیه نمود که:
[. . .] به طور کلی یک شرایط مناسب دولتی باید در سراسر کشور غالب شود، و، بی شک، نیاز به درایت و دانش و توجه بسیار برای آگاهی از چگونگی فعالیت در همهی موارد در دولت از استقرار بالا دارد، که در آن برخی از طبقات مختلف کارگران شاغل وجود دارد، بنابراین از همهی موارد غیر ضروری جلوگیری شده، و، در همان زمان، اختیارات به شکل مناسب حفظ میشود (نقد و بررسی تاریخچهی کسب و کار ، ۱۹۶۸، ص. ۲۲۴).
این ایدهها برای زمان خود بسیار پیشرو در نظر گرفته شدند، رن (Wren) به این نکته اشاره میکند که مونتگمری تلاشی برای “توسعه و پیشرفت هرگونه اصول کلی مدیریت” انجام نداده است. (رن، ۱۹۸۷، ص ۴۵). این نتیجهگیری یکی از موارد مهم تا سال ۱۸۶۳ است، زیرا انقلاب صنعتی انگلستان که در اوایل دههی ۱۷۰۰ آغاز شده بود، در آمریکا در امر نیروی کار اجباری پیشرو بود. این انقلاب صنعتی در عصری آغاز گردید که سلسلههای دروغین واندربیلت، کارنگی، راکفلر، مورگان، و سایر موارد ظهور کرده بودند.
ایدهها و تأثیرات اجتماعی غالب
برای اولین بار تلاشهای بسیاری در توسعه و تحول یک رویکرد جامع برای مدیریت صورت گرفت که به نوعی ایدهها و باورهای جامعه بودند که اقدامات قابل توجهی در انتقال صنعت به سمت یک سیستم مدیریت انجام داده بود. مسائلی همچون داروینیسم، علم، مذهب، مارکسیسم، مهاجرت، مقاومت مردم نسبت به کارخانهها و صنایع به طور کلی، اتحادیهها و مسائل ایمنی ناملموس بودند که به تدریج تحت تأثیر صنعت آمریکا در قرن نوزدهم قرار گرفته بودند. این مسائل در بطن جامعه رسوخ کردند و به آرامی تبدیل به عواملی در استقرار مدیریت مدرن گردیدند. جورج هربرت مید (۱۹۳۶) کتابی را در این زمینه و دربارهی آنچه در بیشتر توضیحات مورد نظر از سوابق مسائل در قرن نوزدهم وجود داشته, به رشتهی تحریر در آورده است. در نیمهی دوم قرن، او عناوین مهمی در این زمینه را به این شکل فهرست نموده است: تکامل، مارکس و سوسیالیسم، علوم، و انقلاب صنعتی. این مقاله در ادامه به بحث دربارهی این چهار جنبش میپردازد.
داروینیسم اجتماعی و مذهب
مسلما یکی از مهمترین تاثیرات بر روی ایجاد مدیریت مدرن، انتشار کتاب اصل انواعا انتخاب طبیعی یا حفاظت از نژاد مورد علاقه در مبارزه برای زندگی به قلم چارلز داروین بود (۱۸۵۹). در این اثر، داروین نظریهی خود را از انتخاب طبیعی برای توضیح هر دو مسئهی تکامل زندگی بر روی این سیاره و همچنین چرایی برخی از گونههای زنده در حالی که برخی دیگر مردهاند، پیشنهاد داده است.
جامعه شناس، هربرت اسپنسر (۱۸۶۴، ص ۴۴۴-۴۴۵) نظریهی بیولوژیکی داروین را با نظریههای اجتماعی ادغام کرد با این نظر که “این بقای اصلح، که من به دنبال بیان آن در شرایط مکانیکی بودهام، داروین آن را انتخاب طبیعی یا نژادهای مورد علاقه در مبارزه برای زندگی نامیده است”. شافر (۲۰۰۱، ص ۱۳) اظهار داشت که “در استفاده از نظریههای داروین برای تعریف جامعه میباشد، اسپنسر استدلال کرد که از این رو طبیعی بوده است که برخی از مردم ثروتمند هستند، در حالی که برخی از افراد دیگر فقیر میباشند “. همچنین شافر اظهار داشت،” بسیاری از مردم تأثیرگذار، علاقه مند به قرار گرفتن در وضعیت حال موجود هستند زیرا نظریههای اسپنسر در طول حیات او بسیار محبوب بودند. “(شافر، ۲۰۰۱، ص. ۱۳). ایدئولوژیهای اسپنسر به یک نوع نظریهی تکامل یافته بدل گردید که به عنوان داروینیسم اجتماعی شناخته شده است.
از آنجا که ایدئولوژی اسپنسر به طور وسیع در قالب زمانی پذیرفته شد، افراد در موضع قدرت میتوانند از آثار داروین و اسپنسر برای توجیه حفظ این قدرت استفاده کنند. صاحبان کسب و کار در میان آن دسته از افرادی بودند که نتایج داروین را در یک موقعیت اجتماعی، به جای موقعیت بیولوژیکی، محتوایی پذیرفته بودند و آنها را برای توجیه ثروت رو به رشد آنها در هزینههای زندگی و سلامتی کارگران آماده میکردند (هاجسون، ۲۰۰۵).
او در توجیه اظهارات خود از قانون تراست استاندارد اویل به طبقهی مکتب ساندی او به جان دی راکفلر
گفت:
رشد یک کسب و کار عظیم صرفا بقای اصلح است. . . رز زیبایی آمریکایی را میتوان در یک مراسم با شکوه و تولید عطر استفاده نمود که باعث تشویق مخاطب خود میشوند مبنی بر اینکه فقط کافی است مراقب غنچههای باز نشده باشند. توجه کنید که این موضوع به وجود آوردن یک علاقهی به ظاهر بی اهمیت در امر کسب و کار است. گویی این موضوع خارج از قانون طبیعت و قانون خدا است (گنت، ۱۹۰۲، ص. ۲۹).
سخت نیست تا چرایی نظریههای داروین که به سرعت به موضوع بحث برانگیزی، نه تنها در میان دانشمندان، بلکه در میان رهبران مختلف مذهبی بدل شده است را ملاحظه نمود، زیرا ” آثار داروین ملاک تعیین کننده بین علم و دین و همچنین بین دانشکده در مدرسهی علمی دانشگاه هاروارد و جامعهی روشنفکری در کمبریج ” بود (کروچه، ۱۹۹۵، ص ۸۵-۸۶).
در طول مدتی که کتاب او منتشر شد، ایالات متحدهی آمریکا در بطن برخی شرایط و وقایع روشنگری دوم قرار داشت، و واژهی علم احتمالا پرکاربردترین واژهی آن روزها بوده است. اگر به بعضی از موارد میتوانست عنوان علمی را اطلاق نمود, به سرعت مورد تایید دولتی قرار میگرفتند که خود را به عنوان تولیدکنندهی یک جامعهی مدرن پیشرفته میدانستند. بسیاری از آنها ممکن است ایرادات و خطاهایی را در آثار داروین پیدا کرده باشند زیرا مبنای آنها اظهارات آنها دلایل علمی داشت. و برای دانشمندان و عموم مردم سخت بود تا از آنها کاسته شود. در کل، در نظریههای داروین جان گرفتند، “مکالمه و بحث از فرد عمومی برای فکر نمودن در نظر گرفته شد تا عاملی پیشرو در تغییر نگرش بین علم و دین باشد” (بندیتو کروچه، ۱۹۹۵، ص ۸۷-۹۰). تحریک نهایی, نظریهی داروین بود که در نهایت در رابطهی بین علم و دین به شکست منجر گردید که تا این زمان و در طول بهترین زمان بسیار کمرنگ و بدون نقطهی اتکا وجود داشته است.
در دوران انقلاب صنعتی، دین به طور گستردهای برای توجیه به جای منع شرایط دشوار کارگران استفاده میشده است. جالب است بدانید که دیل کارنگی، مورگان، و راکفلر همگی از اعضای سازمانهای مختلف مذهبی بودند. با این حال، آنها به نظر نمیرسد به این شیوه در قالب طیف گستردهی اصول مذهبی این سازمانها فعالیت نمایند.
به احتمال زیاد به این دلیل است، که آنها معتقد بودند که در موضع برتر در زندگی به دلیل قضا و قدر الهی قرار دارند. دانشجویان دانشگاه سیراکیوز یکی از وکیل مدافعان ارشد راکفلر، S.C.T. Dodd اظهار داشت که، “طبیعت یا شیطان. . . تنبل و بی ارزشی از ذات انسان به وجود آمدهاند “(گنت، ۱۹۰۲، ص ۲۹) در حالی که به برخی از انسانها ویژگی استعداد و خود کنترلی اعطا شده است. داروینیسم اجتماعی یک پاسخ معروف برای دلیلی بود که در پس اختلاف بین افراد دارا و ندار و همچنین تحقیر ظهور طبقهی متوسط قرار داشت. ثروتمندان بر این باور بودند که ثروت و امتیازات آنها در نتیجهی روند تکاملی بوده است (مارتین، ۲۰۱۰). نخبگان در زمینهی کسب و کار، دیدگاههای جالبی را ارائه میدادند. آنها نسبت به کارگران خود از نظر هوش و توانایی برتر بودند، کارگران خود را تحقیر میکردند و در همان حال هم به آنها اجازه میدادند تا موقعیت خود را بهبود بخشند و همچنین نسبت به آنها همچون نقش “نان-دهنده به نیازمندان”, احساس تعهد اخلاقی داشتند، (گنت،۱۹۰۲، ص. ۲۷).
در همان زمان، بسیاری از سازمانها مانند تشکیلات مسیحیان که هدفش تبلیغ دینی و کمک به فقرا و دیگر گروههای تبلیغی برای تلاش به منظور کمک به بهبود زندگی کارگران هم در کارخانه و در زندگی خصوصی بودند تحت تاثیر دین قرار داشتند که با پیشنهادات وعدههای غذایی، لباس، و مراقبتهای پزشکی به آنهایی که نیاز دارند، همراه بود. با این حال، با توجه به مدیریت این سازمان، به نظر میرسد نمونهای از تاثیر دین، “مانند قدرت فرهنگی – که در زمان افول دورهی رنسانس ” بوده است (رند، ۱۹۸۲، ص ۸۳) و تقریبا هیچ تاثیری بر شکل گیری مدیریت مدرن نداشت. این موضوع حاوی اطلاعات مفید و آموزندهای است که جرج هربرت مید (۱۹۳۶) نه تنها مسیحیت را در فهرست خود به عنوان نیروی غالب در اواخر دههی ۱۸۰۰ لحاظ نکرد بلکه اصطلاح “مسیحیت” را هم حتی در فهرست کتاب ۵۰۰ صفحهای خود قرار نداد.
قطعا نمونههایی از بسیاری از صاحبان کسب و کار به دلیل باورهای مذهبی آنها وجود داشت، که سعی کرده بودند با کارگران خود رفتار انسان دوستانهای داشته باشند. یک نمونهی جالب، شرکت جوزف بنکرافت و پسران است که در راکفورد، دلاوار در سال ۱۸۳۱ آغاز به کار کرده بود. اعضای خانوادهی بنکرافت از اعضای مؤمن و زاهد جامعهی دوستان و یا کویکر بودند. برای شرکت و صاحبان آن دارا بودن خصیصهی اخلاقی” قدردانی از فرد و شرایطی که تحت آن برای آنها کار میکرد” یک افتخار به شمار میآمد (پترسن،۱۹۸۵، ص. ۱۳۴). باور بنکرافت بر این است که ” کار برای رفاه” است و شرکتهایی که صادقانه بر این باور بودند, کارکنان راضیتری داشتند، مفهومی که فردریک تیلور بعدها در فلسفهی مدیریت او منعکس نمود. خانوادهی بنکرافت حتی یک منشی استخدام کرد که تلاش داشت تا روابط شخصی با کارکنان و خانوادههای آنها، و کمک به آنها در زمانهای خاص، مانند بیماری یا آسیب برقرار کند. این شرکت از ۵۰۰ کارمند در سال ۱۸۹۵ تا حدود ۱۸۰۰ کارمند تا سال ۱۹۱۳ افزایش داشت. این رشد سریع نتیجهاش در مدیریت علمی آنها داشت و آنها سعی داشتند تا هنری گانت را به عنوان مشاور حفظ کنند. برخورد فلسفه، “یک زمین برای جنگ به عنوان ایدههای تیلور بود، حتی اگر گانت آنها را با توجه بیشتر به کارگر تفسیر میکرد، به نظر میرسد در جهت مخالف با ایدهی ” کار برای رفاه ” به عنوان روشی بود که در بنکرافت انجام میشد (پترسون، ۱۹۸۵، ص ۱۳۴). نمونهی بعدی، یک شرکت پدرسالارانهتر است که شامل شرکت هرشی میگردد، که خانهها و مدارس برای کارمندان ساخت و شرکت آی بی ام هم کلوبها و مراکز تفریحی برای ورزش کارکنان در کشور تاسیس نمود.
ظهور علوم اجتماعی
توسعه و تحول “علوم اجتماعی” یک پس زمینهی مهم در طول شکلگیری مدیریت مدرن بود. کارل مارکس، امیل دورکیم، و ماکس وبر هر سه از همکاران اصلی در حوزهی علوم اجتماعی بودند (شافر، ۲۰۰۱). در حالی که آدام فرگوسن، اگوست کنت، و هربرت اسپنسر قطعا در توسعه و تحول نظریه, نقش بسزایی داشتند، دورکیم، وبر، و مارکس جزء افرادی بودند که اغلب با ایجاد حوزههای علوم اجتماعی به خصوص در موارد مرتبط با کسب و کار شناخته میشوند.
در اوج انقلاب صنعتی، این مردان شاهد پیامدهای راه اندازی کسب و کارهای بزرگ بودند. آنها در آثار خود مشخص کردند که هر سه نفر مخالف سرمایه داری هستند نه تنها به دلیل آنچه آنها در آن دوران شاهد بودند بلکه به این دلیل که آنها شاهد کل این جنبشها بودند. به طور خلاصه، روشن است که آنها به آنچه در ایدئولوژی آمده است، ایمان ندارند. مبنی بر اینکه سرمایه داری در مقیاس بزرگ، یک تکامل مثبت برای جامعه بود.
مارکس در مورد دستمزد – کار و سرمایه به پیشرفت صاحبان کسب و کار و یا افرادی که آنها را بورژوا مینامید، اذعان داشت. با این حال او چیزی جز بدبختی برای کارگران نمیدید (مارکس و انگلس، ۱۹۷۸).
“ما حتی نباید آنها را باور کنیم در حالیکه آنها میگویند که سرمایهی بالا بهتر از بردهای است که تغذیه خواهد شد. بورژواها بیش از حد روشنفکر, و بسیار حسابگر بودند. . . “(مارکس و انگلس، ۱۹۷۸، ص ۲۱۱). بعد از آن، مارکس در اثر گروندریسه نوشت که این نسخهی گسترش یافته از سرمایه داری تولید شده در عصر ماشین آخرین نمونه نیست:
از این رو، بیشترین پیشرفت قدرت تولید همراه با بزرگترین گسترش ثروت موجود با کاهش ارزش سرمایه، تخریب کارگر و خستگی محدودترین قدرتهای حیاتی او همزمان خواهد شد (مارکس و انگلس، ۱۹۷۸، ص ۲۹۱).
پس از مشاهدهی مسائلی مانند از دست دادن کار صنعتگران ماهر به دلیل ظهور ماشین آلات، در جوامع شهری که منجر به کمبود مسکن، بهداشت پایین، کمبود مواد غذایی، ازدحام بیش از حد، ساعت کار طولانی با جبران خسارت مالی کم، شرایط کاری نا امن که اغلب در نتیجهی طول عمر کوتاه، و وحشت از کار کودکان بود، مارکس اعتقاد نداشت که هیچ راهی وجود ندارد تا این شکل جدید از سرمایه داری بتواند زنده بماند. او بر این این باور خود ثابت قدم بود که کارگران باید در برابر صاحبان کسب و کار افزایش یابند، کسب و کار آنها را به عهده بگیرند، و یک جامعهی سوسیالیستی را ایجاد نمایند. استدلال مارکس در اثرش به نام مانیفست حزب کمونیست، مبنی بر این است که این موضوع به سادگی پیشرفت منطقی از وقایع را در ÷یش دارد زیرا افراد نباید به هیچ عنوان متحمل مسائلی همچون بردگی شوند (مارکس و انگلس، ۱۹۷۸، ص ۴۷۸-۴۸۲).
امیل دورکیم به این نتیجه رسید که سرمایه داری صنعتی در واقع هیچ اثری بر روی حال خوش فرد و یا رضایت بخشی از موقعیت خود ندارد. دورکیم (۱۹۶۰، ص ۱۸۰-۱۸۲) مشاهده کرد پولی که کارگر به دست آورده بود برای بهبود شرایط زندگیش به معنای واقعی کافی و رضایت بخش نبود. به همین ترتیب، درآمدی که فرد از کسب و کار خود به دست میآورد با خود ثروت و رفاه همراه بود. بنابراین، هیچکس در واقع قادر نبود تا شرایطی را که هر نوع سرخوشی و یا پیشرفتی را برای آنها در پی داشته باشد، تغییر داده یا جایگزین کنند. همچنین دورکیم (۱۹۶۰، ص ۳۱۰)، مانند مارکس، اشاره کرد که در نهایت:
چون طبقات پایین اجتماعی یا اصلا، و یا حداقل آنقدر زیاد از نقش خود راضی نمیباشند، این امر باعث گشته تا سطح حقوق و شرایط اجتماعی آنها پایین باشد، که در پی آن متحمل محرومیتهایی هم شدهاند.
واضح است که دورکیم احساس نمیکرد، که کارگران تا آخر عمر خود متحمل بی عدالتیهای بسیاری در زندگی خود میشوند. چرا که به احتمال زیاد او فکر میکرد صرفا ساختارهای اجتماعی مانند دین و کسب و کار است که موجودیت افراد را ناشی میگردد. چرا که مردم فقط میتوانند به عنوان موجودات اجتماعی وجود داشته باشند. بنابراین، هنگامی که یک گروه از افراد به خاطر نارضایتی از شرایط اجتماعی افسرده شده بودند نباید آنها را حمایت نمود و ساختار باید به روشی دیگر تغییر یابد.
به ماکس وبر، “پدر مدیریت بوروکراتیک” به او اطلاق میگردد (Pindur و همکاران، ۱۹۹۵، ص ۶۲)، او به سیستمی که اجازه میداد برای بخش بزرگی از جمعیت تا این حد مضر باشد، اطمینان نداشت. همانطور که وبر در مورد پاسخ به شرایط مختلف اجتماعی افراد مطالعه کرده بود، این موضوع مورد توجه او بود که در پس واکنش فرد، منطقی نهفته است. همچنین وبر (۲۰۰۳) به دو دلیل متفاوت در پس تصمیمات افراد پی برد که در مورد موقعیتهای اجتماعی اتخاذ شده بودند:
بنابراین گاهی اوقات او بین “هدف عقلانیت” – اثربخشی در خدمت به اهداف فرد چه منطقی یا غیر منطقی، – و “ارزش عقلانیت”، عقلانیت اهداف (و نه صرفا به عنوان ابزاری برای برخی از اهداف پنهان) و ارزشهای دیگر، و از اقدامات در رابطهی آنها (در غیر این صورت به عنوان ابزار) در برخی از ارزشها تمایز قائل بود (وبر، ۲۰۰۳، ص. ۱۱۵).
مارکس، دورکیم و وبر نتیجه گرفتند که سرمایه داری صنعتی، آسیب بیشتری نسبت به داشتن ویژگیهای خوب وارد میکنند و نمیتوانند توسط جامعه پایدار باشند. مارکس، سرمایه داری را یک روش مورد استفاده توسط افرادی میدانست که از قدرت برای بهره برداری از تودههای مردم برای منافع شخصی خود بهره میبرند. دورکیم احساس نمود که سرمایه داری صنعتی منجر به بهبود زندگی هر کسی نمیشود. در واقع، او دریافت که این موضوع به سادگی حرکت به تکرار وضعیت موجود فعلی بوده است. وبر احساس کرد که فرد بین آنچه آنها شخصا احساس میکنند درست است و حق خود میدانند در مقابل آنچه که جامعه میگوید درست است، تضاد و اختلاف بیش از حدی قائل بودند. در نتیجه، این دانشمندان اجتماعی حامیان این ایده نبودند که کسب و کارهای بزرگ میتوانند منجر به بهبود جامعه و یا زندگی کسانی که درگیر آن هستند، میگردد.
هر یک از این سه نفر، خواه به طور آگاهانه، یا ناآگاهانه، کمک به ظهور دوران مدرنیته نمودند زیرا در زندگی سازمانی افراد اعمال شده بود. اگر چه آنها ممکن است با راکفلر و با همکاران او در جهت و مسیر صنعتی شدن مخالف باشند، در مجموع آنها به طور ضمنی، بر شرایط تعامل – مدل مواد ابزاری از زندگی سازمانی موافقت داشتند. تاثیر دانشمندان علوم اجتماعی بیشتر در شکلگیری اتحادیهها و در نگاه کلی جامعه از کسب و کار بود، اما آنها هیچگونه تاثیر معنیداری بر هدف، اندازهگیری محور، رویکرد ابزاری برای کارگران نداشتند. وبر (۲۰۰۳) مشاهده کرد که آغاز این زمان در تاریخ، اجتناب ناپذیر است که چارچوب مواد ابزاری از ” هر دیدگاه مبتنی بر ارزشها” خارج است ویژگی محوری این چارچوب مدرن، روش علمی است که با جزئیات در بخشهای زیر توصیف شده است.
ارائهی روشهای علمی
یکی دیگر از مولفههای اجتماعی که تحت تاثیر ایجاد یک سیستم مدیریت قرار گرفته بود، استفاده از روش علمی برای پیشبرد بهرهوری از کار بود. دانشمندان و پزشکان در طول این مدت، در تحقیق و کشف در زمینههای شیمی، پزشکی، ریاضیات، نجوم، و ماشین آلات پیشگام بودند. این کشف به طور کامل ایدههای قرن پیشین را تغییر داد و منادی عصر مدرن گشت، کشفیاتی که در ترویج شرایط علم ظهور یافتند. این تغییرات تحت تاثیر ایدههای دین، اقتصاد، و ماهیت نوع انسان و درک سرنوشت آن قرار دارد.
اختراعاتی مانند موتور بخار رابرت فالتون، لامپ ادیسون، فرآیند اختراع فولاد، کد مورس، راه آهن، نفت و پالایش، صنایعی را برای رشد صنعتی شدن در میزان بی سابقهای فعال نمودند. استفاده و بهبود مستمر این اختراعات همراه با معرفی هنری فورد از روند خط مونتاژ به مدل کسب و کار از آن روزی بود که کسب و کار عظیمی از نیروی ظالمانه راه اندازی شد که تا امروز اثرات آن باقی مانده است. از همهی اختراعات، استفاده از برق تاثیرگذارترین مورد بود.
ناتان روزنبرگ (۱۹۹۸، ص ۷) به این نتیجه رسید که: قدرت برق به درستی به عنوان یک عنصر کلیدی, به اصطلاح ” انقلاب صنعتی دوم ” از سه ماههی آخر قرن ۱۹ و آغاز ۲۰ در نظر گرفته شده است. این انقلاب، همراه با تحول صنایع شیمیایی و سوخت ماشین، مجددا به عنوان مجموعهی کامل از فرصتهای تکنولوژیکی موجود به جوامع صنعتی تعریف میشود.
از این نقطه نظر، اجتناب ناپذیر بود که صنعت، هم در اروپا و هم در امریکا رشد سریع اقتصادی را تجربه نماید با سرعتی که پیش از این هرگز در تاریخ انسان دیده نشده است. علم و کسب و کار تبدیل به یک بستر شدند. هر بخش بر روی بخش دیگر به منظور وجود و انتشار آن متاثر از یکدیگر می باشند
در طی این مدت, عنوان علمی به عنوان استاندارد طلایی اجتماعی در نظر گرفته شده بود و بسیار شبیه به شرایط مدرن آن زمان مانند ذخیرهی انرژی سازگار با محیط زیست بود، در اصطلاح علمی از ارزش اجتماعی بالایی برخوردار بودند. این انقلاب در نتایج منطقی تجربی، و مکتوب تا دههی ۱۹۹۰ به طول انجامید و نمود داشت. از آنجا که پیشرفت بالای علوم در مشکلات مادی مشهود و به نوعی احساسات غالب روز بود که در آن هر گونه مشکل میتوانست با استفاده از روش علمی برطرف شده باشد. بسیاری از افراد بر این باور هستند که در بعضی از شرایط آن روزها امکان این وجود داشت که گرسنگی, میزان جرم و جنایت و جنگ به خاطر توسعه و پیشرفت مستمر و استفاده از علوم کاسته شود.
دیدگاه های غولهای کسب و کار
جالب است به این نکته توجه داشته باشید که چهار چالش مدیریتی در قوانین سنت بندیکت خلاصه شده است. سه تا از آنها بسیار شبیه به مسایلی بودند که به صاحبان کسب و کار در اواخر دههی ۱۸۰۰ برای درک نیاز به پیشرفت نظریهی مدیریتی بیشتر منتهی شده بود. این موضوعات به وجود آمده برای صاحبان کسب و کار شامل مسایل نهایی، انضباطی، اطاعت و رهبری می گردید. در حالیکه هیچ نوع اسناد و مدارکی برای پیوند با نظریهی مدیریت اولیهی زمان سنت بندیکت به طور مستقیم وجود ندارد. به این نکته هم توجه داشته باشید که رهبران سازمانها دارای مسایل مشابهی در موانع موجود بر سر راه موفقیت آنها حداقل از قرن چهارم بودند.
غولهای بزرگ کسب و کار از اواخر دههی ۱۸۰۰ درآمد بالایی علاوه بر ایجاد صنایع خاص کسب نمودند که موجب سودآوری برای آنها شده بود. که این روند ثروت اندوزی با اقدامات پیشرو برای حفظ موقعیت مالی آنها مرتبط بود. به عنوان مثال، وقتی از راجرز هاتلستون هنری مدیر استاندارد اویل در کمیسیون صنعتی در سال ۱۸۹۹ سوالی مطرح گردید او در پاسخ به آن گفت: که” در اینجا سلامتی برای ما مطرح نمی باشد بلکه درآمد به دست آمده مهم است” ( tarbell 2003). بعدها نگرشهای مشابهی در افرادی همچون کارنگی، جی پی مورگان، و جان راکفلر نمود یافت که طرحهای کسب و کار آنها بر روی کاهش هزینهها متمرکز بود. اغلب غولهای کسب و کار نگرانی کمی نسبت به کارگرانی داشتند که سرعت کارشان افزایش یافته بود. هجوم بیرویهی نیروی کار مهاجران به آمریکا، عرضهی مستمر سایر کارگرانی را تضمین مینمود که به دنبال هر کاری برای کسب درآمد بودند.
زمانیکه که اتهاماتی به این موضوع وارد گشت که قانون ضد تراست شرمن در سال ۱۹۰۵ از سوی شرکت استاندارد اویل جان راکفلر نقض گردید که مدعی بود قبل از آن در دیوان عالی آمریکا این اتفاق با بیان اینکه “دفاع در برابر اتهام انحصار و استاندارد مدعی است که در هر دو مورد فن آوری و در مقیاس افزایش سرمایه گذاری اقتصادی از طریق شدت گسترش کسب و کار آن, تغییرات و اصلاحاتی داشته بود”, رخ داده بود. (شرر، ۲۰۱۱).
Roscoe and Freark 1971, ص ۱۹-۲۰) گزارش داد که ” افکار عمومی و نمونههایی از چند تن از کارفرمایان روشنفکر نمیتوانست شیوهی بی رحمانهی خارج کردن محدویت شرکتهای آزاد را کنترل نماید که در طول انقلاب صنعتی ” به طور وسیعی گسترش یافتند. آنها به این توضیح ادامه دادند که مردم از دولت تقاضا داشتند تا در جهت بهبود قانون کارگران گامهای موثری بر دارد. صنعت آمریکا تا دههی ۱۸۸۰، با یک نرخ ثابت رشد نمود، در عین حال با هیچ یک از عوامل مورد نظر رقابت نداشت، کار فراوان بود و سود جمع آوری میگردید. مانع اولیه در “شرکتهای آزاد و فاقد محدودیت ” افکار عمومی بود، که در برابر جان دی راکفلر به لطف تلاشهای دانشمندان علوم اجتماعی که قبلا ذکر شد، به رهبران مذهبی، و دیگر فعالان اجتماعی بدل گردید. در نهایت، اعتراضات عمومی، دولت فدرال را مجبور به بررسی و تحقیق نمود، و به صورت انحصاری در نقض قانون ضد تراست شرمن از سال ۱۸۹۰، عنوانگذاری شد، در نتیجه تقاضای فروپاشی استاندارد اویل شرکت راکفلر مطرح گردید (چمبرز، ۱۹۶۰).
نفوذ مسیحیت
جرج هربرت مید (۱۹۳۶) مسیحیت را به عنوان یک عامل اصلی در پیدایش قرن نوزدهم نمیداند. اگر چه فهرست او از عواملی است که به خوبی شناخته شده است، که این یک موضوع ذهنی است و سایر عوامل مختلف، از جمله مسیحیت (توماس، ۱۹۸۹) را شناسایی کردهاند. در نتیجه، به دلیل اهمیت آن در شکلگیری سایر نهادهای مهم، مانند دولت آمریکا و طب مدرن، مسیحیت در این تحقیق مورد بررسی قرار گرفت، اما میپندارند که که نفوذ زیادی در تشکیل مدیریت مدرن نداشتهاند. همانطور که قبلا در این مقاله اشاره شد، تاثیرات بنیادی طب مدرن به خوبی درک میشدند. نفوذ مذهب (مسیحیت، به طور خاص) در مبانی انجمن پزشکی آمریکا مشخص است. بسیاری از آنها در مسیر اولیهی کد اخلاق پزشکی از انجمن مدیریت آمریکا (AMA، ۱۸۴۷) هستند، “اخلاق پزشکی. . . که باید متکی بر دین و اخلاق باشد “. به همین ترتیب، تاثیرات بنیادین دولت دموکراتیک مدرن نسبتا به خوبی مکتوب و مستند شده است.
نفوذ مسیحیت، در اینجا شاید، حتی بیشتر، جدایی ناپذیر باشد. در قرن سیزدهم، در بریتانیا ویژگی روحانیون (فقط پروتستان)، با نجابت آنها همراه بود، و شامل آنچه بعدها مجلس سنای پارلمان نامیده شد، گردید. در قرن شانزدهم، مجلس دیگر, مجلس عوام نام گرفت، و در اختیار کلیسای سنت استفان قرار گرفت تا ملاقاتها و جلسات در این محل صورت گیرد. برای اعضا رسم بود تا وقتی وارد کلیسا میشوند به محراب تعظیم کنند. تاسیس دولت آمریکا به شدت تحت تأثیر مسیحیت قرار داشت. اگر چه برخی از آنها اشاره داشتند که بنیانگذاران، مانند بنجامین فرانکلین و توماس جفرسون، ممکن بود تعریف شیوهی یک مسیحی را بررسی نکرده و نپذیرند، شکی وجود ندارد که روشها، شیوهها، و دستاوردها با اخلاق مسیحی رایج آن روز غالب بودند. همچنین، قبل از آن اشاره کرد، که بسیاری از غولهای کسب و کار آن زمان ظاهرا مسیحیان بودند، اما مسیحیان در عمل اینطور نبودند. کارنگی (۱۹۲۰) بعد از رد دین مسیحیت خود، نوشت:
وقتی که با سه یا چهار نفر از همکیشان خود همراه شدم، در مرحلهی شک در مورد الهیات بودم، از جمله عناصر مافوق طبیعی، و در واقع باور نجات انسان از طریق کفارهی نیابتی که به نوعی کل ریشهی این باور را تشکیل میدادند، خوشبختانه وقتی آثار داروین و اسپنسر را به اتمام رساندم. . . من به یاد دارم که متوجه شدم زمانی که به همهی ناشناختهها نور حقیقت میتابد, باعث میشود تا پرده از آنها بردارد. نه تنها از الهیات و عناصر فراطبیعی خلاص شدم بلکه به حقیقت تکامل پی بردم.
کارنگی یک موسسه در سال ۱۹۰۵ با این شرط ایجاد نمود که باید تنها کمکهای مالی برای کالجها و دانشگاههای سکولار ارائه گردد (HOHNER، ۱۹۸۷). بسیاری از کالجها و دانشگاهها وابستگیهای مذهبی خود را به شرکتها در طرح بازنشستگی تزریق نمودند که بنیاد کارنگی بودجهی آن را تامین میکرد.
راکفلر اقداماتی را اتخاذ کرد زمانی که به اعتقادات مسیحیت او افترا زده شده بود. راکفلر به نوعی از مسیحیت اعتراف کرد که شک و تردیدی وجود ندارد که بسیاری از آنها در دین مسیحیت وارد شدهاند, مانند تعریف ذات مسیحیت، تولد باکره، زنده شدن مردگان، الوهیت مسیح، کتاب مقدس به عنوان وحی از جانب خدا، و معجزات، و از نظر مالی فوسدیک امرسون هری را حمایت کرد زیرا او معبدی را برای عبادت بنا نهاده بود.
داستان مشابهی در آثار چارلز دبلیو الیوت پیدا شد که به عنوان رئیس جمهور دانشگاه هاروارد از سال ۱۸۶۹ تا ۱۹۰۹ خدمت کرده بود. الیوت، عامل اصلی برای سکولاریزاسیون در آموزش عالی شناخته شده بود. (Shoemaker, 2006-2007).. که نه تنها یک فرد پیشرو در آموزش عالی بلکه در قرن خود یکی از چهرههای دولتی کشور بود. نظر و حمایت او به دنبال تنوع درخواستهای عمومی بود، (Morison, 1936, p. 397).. همچون راکفلر، الیوت هم ظاهرا مسیحی و یکتاپرست بود، اما دیدگاه فلسفی و حمایتی او به سادگی با بیانیهی آمستردام مطابقت داشتند و سندی بود که از سوی اتحادیهی اخلاق و انسانی بین المللی مطرح شده بود. (IHEU) (IHEU, 2002).. الیوت انکار کرد که کتاب مقدس مسیحی یک منبع غنی از حقیقت نسبت به سایر اسناد بود و نپذیرفت که عیسی مسیح نجات دهندهی او بوده است (جیمز، ۱۹۳۰). او مطالعهی دین را از برنامهی درسی دانشگاه هاروارد حذف کرد و اساسا جهت داوری حقیقت را از شواهد عینی از آنچه دانش آموزان برای خود تعیین میکردند، تغییر داد. این موضوع شاید، دقیقترین توصیف الیوت به عنوان یک انسان معنوی سکولار باشد. الیوت یک چهرهی عمومی پیشرو بود و در راس دانشگاهی قرار داشت که دانشجویان نخبهی آن زمان در این دانشگاه تحصیل میکردند. اعتقادات مذهبی فردریک دبلیو تیلور با کسانی که گرایش انسانگرایی سکولار نسبت به مسیحیت داشتند، تطبیق بهتری داشت. همچون یک نوجوان، که ” از هجوم ایدههای مذهبی لذت میبرد و اکثر مردم به آن به عنوان یک موضوع حیاتی در نظر گرفته بودند” (کوپلی، ۱۹۲۳، ص. ۶۹). بعدها او در زندگی، به عنوان فردی شناخته شده بود که متکلمان را با افراد دروغگو برابر میدانست “نگرش او به سمت و سوی “مذهبی بود که به وسیلهی پیغمبران به مردم ابلاغ شده بود” که صراحتا ندانمگرایی (عرفان منکر خدا شدن) بود (کوپلی، ۱۹۲۳، ص ۷۰). از هر جهت که ما تیلور و رویکرد علمی او را در مدیریت میشناسیم، تعجب آور است که، “او نسبت به هر چیزی که مبتنی بر حقایق قطعی، ملموس، قابل اثبات نیست، بی اعتماد بود” (کوپلی، ۱۹۲۳، ص ۷۱). در همان زمان، به نظر میرسید تا نگرانیهای شخصی واقعی از نظر تیلور نسبت به راکفلر و یا کارنگی مستندتر باشد. او برای باشگاهها و پسران و دختران، و افکار واقعی مفید بود زیرا کاربرد او از مدیریت علمی، مبنی بر “گسترش حقایق قدیمی مذهبی از عشق و خدمات بود ” (کوپلی، ۱۹۲۳، ص ۷۲) زیرا او باعث شده بود تا کار سازمان مطابق با طبیعت خدا باشد.
شاید، داروین به عنوان معروفترین دانشمند در سال ۱۸۸۰، (الیوت) به عنوان یک مربی پیشرو و یک چهرهی برجستهی عمومی, و (راکفلر و کارنگی) به عنوان معروفترین غولهای کسب و کار و (تیلور) به عنوان اولین مشاور / دانشمند مدیریت مورد شک و تردید تعالیم سنتی مسیحیت بودند، اما حداقل میتوان گفت که معمولا اینگونه تعریف شدهاند. تغییر بسیار مهمی در آن زمان با توجه به نقش مسیحیت در میان چهرههای نخبگان در داشتن تاثیر در کسب و کار رخ داده بود. مسیحیت، اهمیت حیاتی برای ایجاد دولت دموکراتیک داشت، که به قرن سیزدهم و فراتر از آن بر میگشت و هنوز هم نفوذ بالایی در سال ۱۸۴۷ داشت زمانی که ظهور طب مدرن در ایالات متحدهی آمریکا قرار گرفت. اما، تقریبا تا دههی ۱۸۸۰ تغییراتی در میان نخبگان رخ داده بود که نقش غالبی در شکلگیری مدیریت مدرن ایفا کرده بود. آنها عمدتا افرادی بودند که ظاهرا مسیحی بودند اما مؤمن بودن از ملزومات وفاداری و ایمان به مسیحی نمیباشد، و کسانی که از ملزومات متعالی هستند به نظر میرسد هیچ نقشی در مدیریت مدرن ایفا نکردهاند.
فردریک دبلیو تیلور و مدیریت علمی
جرج هربرت مید (۱۹۳۶) قطعا نقش علم را در تعیین حوادث، در قرن نوزدهم بارز میسازد. با این حال، او در کتاب خود این موضوع را ارائه نمیکند، به احتمال زیاد به دلیل گرایش او است که به طور به سمت سازمانها نبود. تیلور یک رویکرد فلسفی را پیشنهاد داد که سازگار با تمایلات اجتماعی داروینی در صاحبان کسب و کار، و هالهای از علم و یک روش برای ایجاد تغییرات، و نمونههایی از نتایج ثابت بود [۲]. فردریک دبلیو تیلور به سمبل مدیریت مدرن بدل گردید. تجزیه و تحلیل اوج این مقاله در تحقیقات تیلور، مدیریت علمی او است که زیربنای اصلی مدیریت مدرن بود که هنوز هم ردپای فعالیتهایی آن زمانها در این زمینه را میتوان در دوران معاصر مشاهده نمود. بیشتر این موارد دربارهی زندگی او و ۱۹۱۱ کتاب منتشر شده، با عنوان اصول مدیریت علمی است. بنابراین، نیاز کمی به تولید مجددی این اطلاعات در اینجا وجود دارد. تیلور آنقدر نفوذ داشت که اعضای سابق بخش مدیریت آکادمی مدیریت را در مورد بیشترین مشارکت کنندگان در زمینهی افکار و شیوهی مدیریت آنها را نظرسنجی نمود، تیلور ۵۱ رای اول را دریافت کرد و بارنارد با ۲ تا ۹ (رن و هی، ۱۹۷۷) رای این مقوله را به پایان رساند. در تکرار دقیق این مطالعه، Heames and Breland (2010) نشان داد که تیلور هنوز هم بالاترین توجه را به این موضوع دارد، اما وبر، بارنارد را برای مقام دوم جایگزین کرده بود. جالب است که Heames و Breland دریافتند که تنها چهار مقاله در مورد کار تیلور در مجلات اختصاصی این موضوع بین سالهای ۱۹۷۶ و ۲۰۰۶منتشر شده بود. Heames و Breland مجددا به این “نتیجه رسیدند که Wren و Hay در طول ۳۰ سال پیش به این نتیجه رسیده بودند، [که] اختلاف نظر در میان محققانی وجود دارد که بیشترین سهم را در مدیریت کسب و کار آمریکایی و اندیشههای مدیریتی داشتند “(Heames و Breland، ۲۰۱۰، ص. ۴۳۱).
چند جمله در مورد تیلور به نظر میرسد، بتواند تجزیه و تحلیل این مقاله و اهمیت ذکر آن در اینجا را مشخص نماید. تیلور فردی بود که طیف گستردهای از استعدادها و علاقهمندیها را در بر داشت. او “بیش از ۴۰ اختراع ثبت شده داشت و موفق به کسب اولین مدال ملی مسابقات قهرمانی دو و مسابقات تنیس آمریکا شده بود” (بلیک و موزلی، ۲۰۱۰). تیلور به عنوان یک مخترع و قهرمان تنیس، نشان داد که چگونه یک روش صرفا در مورد هر چیزی میتواند منجر به بهبود آن گردیده که در پی آن باعث افزایش موفقیت شود.
همچنین تیلور دیدگاه منحصر به فردی داشت مبنی بر اینکه میتوان کار را از کف فروشگاه آغاز کرد و به یک موقعیت مدیریتی در کارخانه دست یافت. از این رو میتوان به عمق تلاش در هر مرحله از فرایند تولید را به خوبی درک نمود. در اختیار داشتن این دانش، تیلور را قادر به بررسی هر حوزه ساخت تا ببینید که چگونه میتوان به پیشرفتهای لازم در زمینهی مدیریتی دست یافت, به این منظور که فرایند کلی تولید، مقرون به صرفهتر بوده و روند تولید در زمان کمتری اتفاق افتاده باشد، و همزمان کیفیت آن هم حفظ گردد (تیلور، ۱۹۱۱).
مدیریت علمی تیلور بیش از فقط یک راه برای کسب و کار به منظور بهبود بهرهوری، کاهش هزینهها و بهبود سود دارد. که به طور موثر در مورد کلیهی منابع شرکت استفاده گردید. و مقولهی کار را در بر میگرفت. تا این مرحله، تعریف ناقصی از کار در مدل کسب و کار شده بود با این حال، تیلور، به عینه میدید که خروجی کارگران و آموزش آنها به خوبی انجام شده است. همانطور که قبل از آن اشاره شد، تجربهی شخصی تیلور باعث شده بود تا او به یک مدیر عملگرا بدل گردد، “برای ایجاد تلاش مصمم در بعضی از روشها برای تغییر سیستم مدیریت به طوری که به نفع کارگران و مدیریت باشد, میبایست به همان جایگاه مخالف بدل گردد ” (Nyland، ۲۰۰۰، ص ۲۵۱).
بنابراین، با این امر منطقی میتوان به این نتیجه رسید که به منظور انجام اهداف کسب و کار مجبور بود تا استفاده از یک روش را به کار ببرد که هم کارکنان و هم صاحبان کسب و کار را قادر سازد تا در کار خود به پیشرفتهای لازم دست یابند. استدلال این مقاله به این نتیجه میرسد که فردریک تیلور و نظریهی مدیریت علمی او با عوامل مختلف به اوج شکوفایی خود رسیدند. علاوه بر این، تیلور و نظریههای او به نقطهی عطف در صنعت و سپس به مرحلهی بعدی تکاملی دست یافتند.
این موضوع که آیا تیلور یا به طور خاص از تمام این مسائل آگاه بود یا خیر از موارد قابل بحث است. با این حال، آنچه مسلم است این است که تیلور در جستجوی یک روش صنعتی بود، که در آغاز به کار شرکت فولاد Midvale در پنسیلوانیا، کارآمدتر باشد.
استوارت (۲۰۰۹، ص. ۳۶) متذکر شد که، “تعمیم بالای تیلور نقش مهمی در بخش ضروری در ایجاد یک رشتهی جدید ایفا میکند. بی شک عملکرد مدیریت او را پیش میبرد؛ اما ایدههای مدیریتی گاهی اوقات جدید بودند. ” تیلور مروج مدیریت نوین به روشی بود که هیچ شکل دیگری در زمینهی مدیریت تا به حال وجود نداشته است. یک مثال مشابه برای عصر امروز، در مقیاس بسیار کوچکتر، دمینگ (Deming 1986) به عنوان مروج مدیریت کیفیت و سنج (Senge1990) به عنوان مروج تفکر سیستمی هستند.
تفکرات نهایی
اگرچه تعدادی از ایدههای غالب در حال حاضر در نیمهی دوم قرن نوزدهم پدید آمد، شاید تعجب آور باشد، که بدانید که نقش بسیار مهمتری را در ایجاد مدیریت مدرن ایفا میکند. شکی نیست که این انتقال محصول از مزارع به کارخانه، مذهب، و انتقاد از ظهور دانشمندان علوم اجتماعی منجر به ایجاد تنش در کسب و کار بزرگ و در حسی میگردد که در روش کار کارکنان باید اصلاحات و تغییرات درستی صورت گیرد. با این حال، ایدههای غالبتر به نظر میرسد از آن افرادی باشد که در روش داروینیسم اجتماعی و علم فعالیت دارند. تفسیرهای معمول از آثار داروین، ساختار طبقات اجتماعی و رویکرد “سگ میخورد سگ” را تحریم نمود تا کسب و کار لازم انجام گیرد. علاوه بر این، پیشرفتهای چشمگیر در زمینهی علم و فن آوری، کاملا مشخص بود. پیشرفت از طریق روش علمی از تعامل هدف است و متمرکز است بر آنچه در کل مرحلهی مجموعه برای معرفی و استقرار رویکرد مواد ابزاری برای مدیریت قابل مشاهده است (Vaill, ،۱۹۹۸).
همانگونه که Bedeian (1998، ص ۹) اشاره کرده است، “آگاهی و درک ریشهی رشتهی مدیریت برای درک ارزشهای ضمنی و جهت گیریهای پزشکان نوین، و همچنین مبانی ذاتی معرفت شناختی، انگارههای نظری و استراتژیهای روش شناختی دانشمندان معاصر ارزشمند است “. این مقاله اقدام به یکدست نمودن ایدههای حاکم، در درجهی اول از اواسط دههی ۱۸۰۰ نمود که نوع مدیریت مشترک در جهان توسعه یافتهی معاصر شکل گرفت. پزشکان نوین، اقداماتی در جهت حفظ رویکرد “بقای اصلح” برای کار و جهتگیری به سمت جنبههای تکنیکی زندگی کاری را تا حد زیادی با روشهای داروین و تیلور به ترتیب انجام دادند.
قطعا، بسیاری از نظریه پردازان پس از تیلور به طور مستقیم بر تکامل مدیریت کسب و کار تاثیر گذاشتند. اما تیلور، کار خود را از سطح کارخانه آغاز کرده بود، فردی که قادر به جلب توجه مدیران و کارگران بود. کارگران به حرفهای تیلور به خوبی گوش میکردند چرا که او همان مسیر را گذرانده بود و به خوبی میتوانست شرایط آنها را درک نماید. رهبران کسب و کار، مشتاق به گسترش مستمر کسب و کار خود، و خواستار روش موثر, مقرون به صرفه و در دسترس برای رسیدن به این هدف بودند, و تیلور ایدههای مفید و کارآمدی را به آنها پیشنهاد میداد. در این مقاله سعی شده است تا اثرات شایع ۱۵۰ سال پیش با رویکرد مدیریت مدرن بررسی گردد که ما امروز با آنها مواجهیم. ما از واژهی “زین ۱ ” استفاده میکنیم برای پیشنهاد شباهت مرحلهی تغییر دیگر است که تقریبا در همان زمان در حال وقوع بود. دوچرخه جایگزین اسب برای حمل و نقل فرد شد. بارکر (۱۹۸۵) به خوبی نشان داد که چگونه طراحی دوچرخه, مفهوم زین اسب را برای صندلی القا میکند، حتی اگر امکان داشت الگوی صندلی به نمونهای راحتتر تغییر یابد که برای این تحول جدید مناسب بود. اغلب دوچرخه سواران، رنج بسیاری از صندلی دوچرخهی استاندارد میبردند. بارکر، ” صندلی راحتی” را طراحی نمود تا برای افرادی که از دوچرخه استفاده میکردند، بسیار راحت باشد.
۱ (در اینجا به معنای ارائهی یک راه حل در زمانی است که فرد با مشکلات مواجهه شده و مجبور به تحمل این شرایط است).
یکی از نتایج این مقاله درخواستهای فرضیات مدیریتی است که ما در جهان معاصر “زین” با “راحتی بیشتر” هستیم. تاریخ میتوانست گردش متناوب را داشته باشد و در نتیجه مدیریت مدرن ممکن است بسیار متفاوت به نظر برسد. محققان در مورد امکانات دیگر حدس و گمان نداشتند. آیا کارکنان باید قادر به “انتخاب” مدیر خود باشند، همانطور که آکوف (۱۹۹۴) پیشنهاد کرده است؟ چنین سیستمی به احتمال زیاد در تغییرات عمده منجر به مدیریت کارکنان میگردد. آیا مدیران باید پاسخگوی نیازهای زیردستان خود باشند، که ژاک (۲۰۰۲) پیشنهاد داد مدیران و کارکنان در “همان جنبه” قرار دارند، زیرا مخالف با موقعیت خصمانه هستند و توسط دوری گزیدن از عینیت بخشی ضمنی در حفظ مدیران مسئول کارمندان برای خروجی کارکنان اعمال شده بود. آیا نقش مدیریت باید به عنوان یک رهبر (گرین، ۱۹۷۷) با یک حالت مراقبت جایگزین یک ابزار تصور گردد؟
تنها باید سطح تأثیرات تاریخی در طول زمان در دسترس باشد، زیرا این مقاله میتواند برای مدیران و محققان مفید باشد تا راحتتر به پاسخ سوالات خود دست یابند و تغییرات ممکن را برای دوران معاصر و آینده پیشنهاد دهند. نظرات ناشناختهای از این مقاله یافت شده است که باعث میشود تا افراد برای خواندن آن ترغیب شده و اطلاعات آنها را به چالش کشاند. آنها همچنین به این نتیجه رسیدند که یک مقاله صرفا نمیتواند برای چنین امر مهمی کافی باشد، در عین حال، این موضوع حوزهی نسبتا ناشناختهای است. در نتیجه، ما امیدواریم که سایر محققان برای پیوستن در این کار مهم ترغیب شوند شد. فراتر از توانمند سازی افراد برای درک دقیق چگونگی مدیریت کسب و کار تا جایی پیش رود که در زمان معاصر, حتی منفعت بیشتری به منظور پیشروی تصورات از رویه و به چالش کشیدن مدیریت مدرن وجود داشته باشد. نتیجهی نهایی برای هم دانشگاه و هم صنعت به طور یکسان، به خوبی میتواند یک روش مدیریت را تدوین کند که به سازمانها اجازه دهد تا در سطوح دیگری از میزان اثربخشی و رضایت کارکنان پیش روند. پس از همهی این موارد، بهترین نوع خودنمایی، همیشه تقلید نمیباشد اما نوآوری باعث میشود تا جامعه رو به جلو سوق یابد.
یادداشت
- جستجو در ABI/INFORM انجام شد، منبع کسب و کار کامل، JSTOR، و وب علوم با استفاده از طیف گستردهی شرایط از جمله “تاریخ”، “فلسفه”، “روند،””تاثیر”، “مدیریت”، “نفوذ”، “ایدئولوژی”، “تکامل” و همهی نظریه پردازان مدیریت، پزشکان، و صاحبان کسب و کار مدت زمان از جمله “تیلور” “راکفلر”، “کارنگی”، و بسیاری دیگر.
- نتایج چه اثبات شده باشند، چه اثبات نشده باشند، در آن زمان تا حدودی بحث برانگیز بود، شاید، حتی برای دوران امروز نیز تا حدودی بحث برانگیز است (استوارت، ۲۰۰۹).
نظرات بسته شده است، اما بازتاب و پینگ باز است.