ایرانی توانمند
Business is booming.

کشف مبانی فلسفه ­ها، شیوه­ ها، و تأثیرات جدید نظریه ­ی مدیریت

4

کشف مبانی فلسفه ­ها، شیوه­ ها، و تأثیرات جدید نظریه ­ی مدیریت – علی اصغر کرمی

چکیده

هدف

هدف این مقاله، بحث در مورد عواملی است که استقرار مدیریت مدرن را به نیروی فراگیر آن در دنیای امروز تحت تاثیر قرار می­دهد و به طور خلاصه مدیریت مدرن را توصیف می­کند و در مورد دلایل این شکاف در دانش این حوزه­های کلیدی به بحث می­پردازد. تجزیه و تحلیل اصلی مقاله بر روی تفسیر ایده­ها و تأثیرات اجتماعی متمرکز است که شرایطی را برای مدیریت مدرن ایجاد کرده و تشکیل شده و استقرار می­یابد: داروینیسم اجتماعی و مذهب، ظهور علوم اجتماعی، ارائه­ی روش­های علمی و دیدگاه غول­های کسب و کار.

طرح / روش / رویکرد – این مقاله به تحلیل روند غالب در اواخر دهه­ی ۱۸۰۰ میلادی می­پردازد تا بیشترین اثر را در شکل­گیری مدیریت مدرن مشخص کند.

یافته­ها – این مقاله نتیجه می­گیرد که داروینیسم اجتماعی و ارائه­ی روش­های علمی، بیشترین و مهمترین عوامل در ایجاد مدیریت مدرن هستند. پس از آن، این موارد، محیط مناسبی را برای فردریک دبلیو تیلور برای تبدیل شدن به تجسم و ترویج مدیریت مدرن فراهم نمودند. شاید این موضوع شگفت آور باشد که مسیحیت نفوذ کمی در این امر داشته است.

اصالت / ارزش تحقیق – در حال حاضر اثرات غالب مدیریت مدرن نمایان شده است، دانشمندان و پزشکان به طور موثرتر می­توانند وضعیت فعلی مدیریت را نقد کرده و تعیین کنند که آیا تصورات موجود از تأثیرات، هنوز هم معتبر هستند، و یا اینکه آیا مدیریت مدرن باید در برخی از روش­ها برای انعکاس بهتر (بازدید کنندگان) فرضیات دقیق و تأثیرات نوین عملیاتی تغییر یابد.

نظرات نامشخصی از این مقاله پیدا کرده­اند مبنی بر اینکه این تجزیه و تحلیل، تحریک آمیز و به چالش برانگیز است. آنها همچنین به این نتیجه رسیده­اند که صرفا یک مقاله نمی­تواند چنین موارد مهمی را توجیه کند، در عین حال هم حوزه­های نسبتا ناشناخته­ای هستند. در نتیجه، نویسندگان امیدوارند که محققان بیشتری برای پیوستن به این کار مهم ترغیب ­شوند.

کلمات کلیدی: دین و مذهب، علم، تاریخچه­ی مدیریت، مسیحیت، مدیریت علمی، داروینیسم اجتماعی

نوع مقاله: مقاله­ی پژوهشی

مقدمه

شیوه­های مدرن مدیریت در آمریکا، در سازمان­های نه تنها کشورهای توسعه یافته گسترده شده­اند، اما به طور فزاینده در مراکز کسب و کار جهان سوم شهری شده­اند. با کمال تعجب، هیچ گونه مستنداتی به طور مشخص برای چگونگی تشکیل مبنای این شیوه­های موجود، وجود ندارد. در یکی از آنها ممکن است پرسش­های خوبی از چنین تحقیقاتی با توجه به نکته سنجی طرز فکر دانشگاهی حذف شده باشد. Bedeian (1998) اشاره می­کند که تاریخچه­ی رشته­ی مدیریت نادیده گرفته شده است که بهتر است به طور مشخص گردد. حتی اگر Bedeian در طول یک دهه نوشته باشد، یک بررسی از مقالات چاپ شده در تاریخ مدیریت نشان داد که روشن شدن کمی از موارد اضافی در بخش خاصی از این مقاله در قالب روشن سازی اصول مدیریت در چارچوب ضمنی اتفاق افتاده است. که اساسا از این طریق می­توان شیوه­های مدیریتی را در جهان توسعه یافته­ی امروزی تجسم نمود [۱]. در واقع، این مقاله، چالشی برای محققانی است که در این زمینه فعالیت دارند و عناصر بنیادین مدیریت مدرن را به طور کامل مطالعه­ می­کنند.

با ظهور نظریه­های مدیریت آمریکایی در عصر فناوری، به طور فزاینده­ در کسب و کار بین المللی تاثیر گذار بوده است. جهان غرب تمایل دارد تا شیوه­هایی را همچون ارزیابی عملکرد هدف، سلسله مراتب مدیریتی، و اقدامات بهره­وری برای اعطا نمودن اتخاذ نماید. این مقاله به بررسی این سوالات می­پردازد؛ ” آنچه این موارد را ایجاد کرده است و سایر شیوه­های مدیریتی که در محیط فعلی کسب و کار جهانی فراگیر هستند، چه می­باشد؟ ” تاثیرات بزرگ فلسفی، عملی، فرهنگی، و یا سایر تاثیراتی که که پایه و اساس تشکیل مدیریت مدرن است، چیست، که پس از همه­ی آنها، فلسفه (استوارت، ۲۰۰۹، ص. ۱۱) اعمال می­شود؟

زندگی مردم تا حد زیادی تحت تاثیر شرایط سلامت و بهداشت آنها است و تاثیرات بنیادی طب مدرن به خوبی تحقیق و مستند شده است. علاوه بر این، شهروندان تا حد زیادی تحت تاثیر ساختار دولت خود می­باشند که در اینجا تاریخ به شکلی روشن، موجز و مستند از این وقایع را ارائه داده است که به طور مستقیم تغییر کرده­اند که در پی آن دولت دموکراتیک مدرن ایجاد شد. جالب توجه است، چرا که مقدار قابل توجهی از زمان را مردم در محیط کار صرف می­کنند، و زندگی آنها از طریق مدیریت مدرن تحت تاثیر قرار گرفته است. با این حال، نظریه­ی کم، چارچوب­های نظریه، یا تحول در نظریه­ی مدیریت مدرن وجود دارد، به سختی می­توان پایه و اساسی برای محققان و منتقدان یافت تا بتوان به راحتی جنبه­های مدیریت مدرن را ارزیابی کنند، به عنوان یک نکته­ در دنیای امروزی است، که به شدت، طب مدرن و دولت مدرن را تحت تاثیر قرار می­دهد. در واقع، ایدئولوژی مدیریت مدرن آن را در بر گرفته است و مهمترین جنبه­های زندگی مردم از جمله دین و مذهب، موسسات خیریه، سازمان­های اجتماعی، و رویدادهای تفریحی را تحت تاثیر قرار می­دهد. محققان و پژوهشگران نیاز به درک تکامل یک رشته مانند مدیریت نه تنها برای صحت تاریخی، بلکه به دلیل این که تاریخ به نوعی تئوری نوین را آگاه می­سازد، دارد (Bedeian، ۱۹۹۸). Vaill (1998، ص ۱۹۲) به چارچوب فلسفی مدیریت مدرن اشاره می­کند، که “در آگاهی فرهنگی ما آنقدر عمیق است که بسیاری از ما بیشتر از این نمی­توانیم آن را در قالب مدل ببینیم. از نظر میلیون­ها نفر از ما، آن یک مدل نیست، بلکه فقط یک روش سازمانی به شکل دوره­ای است، “. Kanigel1997 ص ۷) به این اشاره دارد که مفاهیم مدیریت کارآمد توسط فردریک وینسلو تیلور معرفی شده است، “بنابراین در ثبات زندگی مدرن نفوذ دارد که ما بیشتر از آنچه در اینجا وجود دارد متوجه آن نیستیم”.

توصیف مدیریت مدرن

هانری فایول اشاره می­کند که کلیه­ی سازما­ن­ها، حداقل در بخش خصوصی، فعالیت دارند که می­توان به شش گروه طبقه بندی کرد: فنی، تجاری، مالی، امنیت، حسابداری و مدیریت (فایول، ۱۹۴۹). این مقاله بر روی عوامل شایع متمرکز است که بر روی آخرین رده یعنی مدیریت مدرن تاثیر گذار است. بیشتر توجه بر روی پنج حوزه­ی دیگر نسبت به مدیریت شده است، در عین حال این موضوع قابل بحث است که چگونه سازمان­های مدیریت شده تاثیر بیشتری بر زندگی روزمره نسبت به پنج حوزه­ی دیگر دارد. در اصل، فلسفه­ی اولیه زیر بنای مدیریت مدرن است و می­تواند به عنوان مدل مواد – ابزار مشخص گردد – و سازمان­ها صرفا نهادهای ابزاری هستند و در آنها صرفا ابزار مهم می­باشند (وایل، ۱۹۹۸).

در اواسط قرن نوزدهم، سرمایه­داری در ایالات متحده­ی آمریکا به خوبی ریشه دوانده بود، و آن هدف و معاملات مستقل و بی شبهه، در میان بخش­های مورد علاقه­ی خود در حد عالی انجام می­گرفت. پیش از آن در برخی از مناطق کشور، صاحبان کسب و کار به تعامل با بردگان عادت کرده­ بودند گویی آنها اهداف مورد نظر آنها، به معنای واقعی کلمه خرید و فروش آنها به عنوان اموال بودند. برخی از صاحبان کسب و کار با یک مدل شاگرد آشنا بودند. اگر چه تصاویر Dickensonian از بدرفتاری در ذهن مدرن نمود بیشتری دارد، بسیاری از این روابط، نمونه­هایی از دلسوزی به عنوان شاگرد بودند و اغلب در خانه­هایی به سبک هنرمندانه زندگی می­کردند و مالک کسب و کار با دقت این هنر و صنعت را به آنها می­آموخت. برای اولین بار در تاریخ کشور آمریکا، مفهوم دستمزد – درآمد بیش از یک درصد ناچیز از نیروی کار بود. آمار و ارقام دقیقی برای برآورد نمودن دشوار است، اما این احتمال هم وجود دارد که بیش از بیست برابر مانند بسیاری از مزدبگیران در سال ۱۹۰۰ همانند این نمونه­ها در سال ۱۸۴۰ بودند. (Lebergott، ۱۹۶۶). در اواسط قرن نوزدهم، امریکا در چه مواردی مانند اینکه آیا مزدبگیران بیشتر باید شبیه شرکا، کارآموزان، بردگان، و یا در برخی از شیوه­های دیگر باشند، مردد بود. اشتغال مدرن تا حد زیادی دارای فرم­های مختلف ساختگی است، اغلب در ارائه­ی بیمه­ی خدمات درمانی، بازنشستگی، و مزایای دیگر و در رویکرد مدیریت مدرن به کار گرفتن نیروی کاری نمود دارد، و در درجه­ی اول به منظور عینیت بخشیدن کار، طراحی شده است و از نظر ابزاری به نوعی “منابع انسانی می­باشد.”

تیلور اشاره می­کند که در نیمه­ی دوم قرن نوزدهم، مدیریت دارای یک منطق جدید برای کنش ابزاری است. شاید از منظر او، بدترین حالت، گیر افتادن در مصاحبه­ای است که می­تواند بدون اختلاف در مورد مقدار کار یا سطح توجه به مدیریت علمی باشد چرا که چنین اختلافی معادل “چانه زنی در مورد زمان و مکان طلوع و غروب خورشید ” خواهد بود (هاکسی، ۱۹۲۰، ص ۴۰). مردم در کشورهای توسعه یافته در قرن بیست و یک به مفهوم اندازه­گیری پی بردند زیرا مسلم است که برای به تصویر کشیدن تغییر مهمی است که در هنگام اندازه­گیری رخ داده است، دشوار می­باشد و تبدیل به ابزار مدیریتی غالب و فراگیر می­شود. سود در بهره­وری، قابل ملاحظه بود. در همان زمان، عنصر اندازه­گیری کنش ابزاری به موارد زیر تقسیم می­گردد:

[. . .] هر گونه آگاهی شخصی از چیزی که ارزش دارد و یا به عنوان نمونه­های مستقل و با ارزش از مواردی که با ارزش اطلاق شده است، اصلاح می­شود: تجزیه­ی سود حاصل از سودجویی، کار گروهی تیمی، زیبایی چشم بیننده (وایل، ۱۹۹۸، ص ۱۹۸).

 

 

 

استوارت (۲۰۰۹، ص ۵۶) دیدگاه خود را می­افزاید:

[. . .] سردرگمی از واقعیت­ها و ارزش­ها – و یا، به طور کلی، تلاش برای یافتن راه حل­های شبه فنی برای مشکلات اخلاقی و سیاسی – مهمترین خطا در کار تیلور است و خطای فاحش در تئوری مدیریت تا به الان است.

این مقاله به دنبال لحاظ نمودن قضاوت ارزشی نیست که استوارت اظهار داشته است، بلکه به این موضوع توجه دارد که مدیریت مدرن، برای بهتر یا بدتر شدن، تمایز عمده­ای را بین واقعیت و ارزش ایجاد نکرده است.

Weisbord (2004) استدلال متقاعد کننده­ای را اظهار نمود مبنی بر اینکه مقاصد پیشگامان مدیریت تا به حال اغلب به مراتب بهتر از بخشی است که آنها ایجاد کرده­اند. به نوبه­ی خود، پاسخ به چنین اظهار اتنقادی در زمان او است، تیلور (. ۱۹۰۳، ص ۱۴۸) اظهار داشت که:

هیچ سیستمی نمی­تواند با نیاز افراد واقعی دور باشد. به هر دو سیستم و افراد کارآمد نیاز می­باشد، و پس از معرفی بهترین سیستم، به نسبت توانایی، ثبات، و با توجه به اختیارات مدیریتی موفق محسوب می­گردد.

اگر چه قصد تیلور ممکن است در موارد مشترکی باشد که به نفع مدیریت و کارکنان به طور مشترک باشد، شاگردان تیلور روش­ها را از اهداف تفکیک نمودند و سهم تیلور در مدیریت علمی به سرعت تبدیل به کارفرمایان سخت­گیر، مانند کرونومتر دستی، مجبور کردن کارگران به اصطلاح امروز، انجام کار بیشتر در زمان کمتر نمود. Bell (1999، ص ۳۵۲-۳۵۳) متذکر گردید که در “دیدگاه کار، فرد ناپدید می­شود، و همه باقی می­مانند ” و ” همه چیز “بر اساس مرتبه­ی علمی مرتب و بررسی می­شود”.

(پاراگراف اول ص ۴) ترجمه شود.

ایجاد شکاف در درک مدیریت مدرن

اگر چنین حوزه­ای برای پژوهش، مهم و مفید باشد، پس چرا این کار پیش از این تکمیل نشده است؟ دانشمندان مختلف، دلایل متعددی برای این کار پیشنهاد داده­اند. که برای ثبت عناصر بنیادین رویدادهای تاریخی نسبتا آسان است. اگر چه همیشه تفاوت­های جدید و محسوسی برای تکمیل این تصور اضافه خواهد شد، به عنوان مثال، در داستان جنگ جهانی دوم، تصاویر از طریق مجموعه­ای از وقایع، اقدامات و انگیزه­های عاملان اصلی، و غیره به تصویر کشیده شد. نه فقط زمانی که از پیشرفت یک رشته­ی علمی ناشی گردید. در این مورد “عناصر غیر قابل مشاهده­ و مفهومی می­تواند تلاش­های تجزیه و تحلیل تعقیبی را برای روشن شدن استدلال­های رسمی انتقادی و ترسیم مفاهیم ایدئولوژیک آنها باشد ” (مورفی و همکاران، ۲۰۰۶، ص ۳). علاوه بر این، داشتن سابقه­ی قابل اثبات زمینه­ی حوزه­های مورد مطالعه را با مبانی قابل توجهی فراهم می­کند که منجر به به اعتبار سازی دانش می­گردد.

مورخان مدیریت به این نکته اشاره داشته­اند که این موضوع، تلاشی است که متحمل دشواری بیشتر در، “ردیابی شکل­گیری تفکر عوامل عمده­ی حوزه­های ما، به ویژه بنیانگذاران آن ” می­گردد (مک ماهون و کار، ۱۹۹۹، ص ۲۲۸). و این در حالی است که زمان زیادی از تصویب آن از زمان تاسیس مدیریت مدرن در مقایسه با ساختار هرمی نگذشته است، برای مثال، به اندازه­ی کافی فاصله، و ماهیت از ادغام فرآیندها وجود دارد که حتی مشاهده­ی اولین حضور عناصر آن برای مورخان را دشوار می­سازد. Whiting به عنوان مثال، ریشه­ی تاریخی نظریه­ها و شیوه­های مدیریتی به عنوان یک موضوع ناشناخته توصیف کرده است و نزدیک به پنجاه سال پیش این امید وجود داشت که بتوان به تحقیقات جدی دست یافت. با این حال، کار لازم در این زمینه هنوز انجام نشده است. به عنوان مثال، سردبیر مجله­ی تاریخ مدیریت، اخیرا اظهار داشت که “در حال حاضر، تنها تعداد کمی از نسخه­های مکتوب در مواجهه با تاریخ مدیریتی به مجلات و چند نفر از آنهایی که انتشار آن را پذیرفتند، پیشنهاد داده شده است.” (Van Fleet، ۲۰۰۸، ص. ۲۳۷). در اینجا تحقیقاتی با روند پیشرفت مناسب در مورد تاریخچه­ی مدیریت وجود دارد، اما عناوین اخیر مانند ” الگوی کثرت و یا استناد بازار” (de Vaujany، ۲۰۱۲) و ” تفکر و ایده­ی گروهی و سنهدرین ” ( Schnall و Greenberg,، ۲۰۱۲) نشان می­دهد که موضوع این مقاله به نظر می­رسد حوزه­ی مورد علاقه­ای در مقایسه با دیگران در دانشگاه در این زمان نباشد.

این مقاله بر روی اسناد و مدارکی متمرکز است و به کسانی که به بازسازی فلسفه و وقایع تاریخی قابل توجه علاقه­مند هستند، کمک می­کند که در زمان اواخر دهه­ی ۱۸۰۰ و در اوایل دهه­ی۱۹۰۰ صورت گرفت که به طور مستقیم مسئول قرار دادن پایه و اساس آنچه محققان هم اکنون به تئوری مدیریت مدرن دست یافته­اند، بودند. عناوین مورد بررسی شامل ایده­های اجتماعی غالب و تأثیرات روزمره می­گردد، از جمله عبارتند از:

داروینیسم اجتماعی و ​​مذهب، ظهور علوم اجتماعی، ارائه­ی روش­های علمی، دیدگاه غول­های کسب و کار و مدیریت علمی فردریک دبلیو تیلور. بنابراین مبنای رسیدگی به این موضوعات، در این مقاله با سابقه­ی مختصری از تلاش اولیه در رسمی­ سازی نظریه­ی مدیریت آغاز می­شود

تلاش­های اولیه در استقرار نظریه­ی مدیریت

در برخی از حوزه­ها، اشاره به اولین کتاب نوشته شده یا اولین مشارکت، همفکری نسبتا آسانی است. حتی در حوزه­ای همچون حسابداری، قدیمی­ترین رساله می­تواند در یک سند Venetian در ۱۴۹۴ یافت شده باشد (نقد و بررسی تاریخچه­ی کسب و کار، ۱۹۲۶). این کار به راحتی با مدیریت مدرن انجام نمی­شود. بدیهی است، از هزار سال پیش در مورد عناصر مدیریت افراد و بعضی از این عناصر باقی مانده در بخشی از مدیریت مدرن امروز مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. اولین نمونه از یک رویکرد مدیریتی شامل سوابق مکتوب از معاملات کسب و کار توسط کشیش سومری در شهر اور (عراق) در ۳۰۰۰ سال پیش از میلاد (Pindur و همکاران، ۱۹۹۵) ثبت شده است. اولین پیشنهاد برای آموزش کسب و کار به نظر می­رسد مربوط به سر فرانسیس بروستر در انگلستان در سال ۱۶۹۵ ( “پیشنهادی برای مدارس مدیریت کسب و کار، ” نقد و بررسی تاریخچه­ی کسب و کار باشد (۱۹۴۱)). اغلب آثار جامع شامل سان تزو (۱۹۶۳) می­گردد که بیش از ۲۵۰۰ سال پیش در مورد این استراتژی، تغییر مدیریت و برنامه ریزی نوشته شده است. گرچه هدف این مقاله، توصیف عوامل مختلف در زمانی است که مدیریت مدرن در یک چارچوب غالب، سیستم فراگیر و ضمنی آمیخته شد که به طور پیوسته تا به امروز ادامه داشته است. با این حال، تا برخی از آثار قبلی مورد نوجه قرار گیرد که سپس تبدیل به مدیریت مدرن گردید. و در هر یک از تعداد نمونه­های پیش ساز وجود دارد. سه مورد ارائه شده در اینجا صرفا گویا و مشخص می­باشند و نمونه به عنوان یک نمونه یا نماینده در نظر گرفته نشده است.

سنت بندیکت نرسیا

سنت بندیکت نرسیا حدود ۴۸۰ سال بعد از میلاد در نورسیا در ایتالیا به عنوان پسر یک مرد نجیب زاده متولد شد. بندیکت تصمیم گرفت تا راهب شود. او صومعه­های بسیاری را بنا نهاد و موجب تحقق یافتن نیاز برخی از انواع مدیریت برای هدایت جامعه به صورت روزانه گردید. بندیکت به نظر می­رسد تا حد زیادی توسط اسناد و مدارک نامشخص در زندگی رهبانی تحت عنوان، قوانین استاد، تحت تاثیر قرار می­گیرد، که تا حد زیادی از محتوا را در هنگام نوشتن کتاب قانون سنت بندیکت جلب کرد. کندی (۱۹۹۹) نشان داده است که چگونه بندیکت کلیه­ی اصول فایول را درک کرده و به رشته­ی تحریر در آورده است، و بعد از آن در سال (۱۹۴۹) آن را به طور مستند ارائه داد. به عنوان مثال، اصل نهم فایول، زنجیره­ی اسکالر را توضیح می­دهد که چگونه باید زنجیره­ای از اختیارات را برای موثرترین امور مدیریت سازمان وجود داشته باشد. به این ترتیب، بندیکت زنجیره­ای از فرمان با راهب بزرگ، قبل از او، و رؤسای پایه یک مدیریت، نظارت بر روی حدود هر ده نفر را بنا نهاد. به طور کلی:

[. . .] چندین شیوه­ی مدیریتی در اوایل کار کلیسای کاتولیک روم، مانند سازمان ارضی اسکالر، زنجیره­ی سلسله مراتبی فرامین و نماینده­ی مسئولیت­ها به کار رفت که به وضوح به پاپ، روحانیت و مردم وابسته است. تخصص، شرح شغل، استقلال کارکنان و خدمات کارکنان اجباری نیز به کلیسای اولیه نسبت داده شده است (Pindur و همکاران، ۱۹۹۵، ص ۶۰).

مثال دوم، آخرین اصل فایول، در مورد روح رفاقت است. فایول (۱۹۴۹) بر اهمیت هماهنگی و یک اتحادیه در میان کارکنان تاکید دارد. به همین ترتیب، بندیکت در طول زمان در مورد اهمیت هماهنگی نوشت، برای مثال تشویق نمود که، ” اگر شما با کسی اختلاف دارید، با آن شخص قبل از غروب خورشید آشتی کنید” (کندی، ۱۹۹۹، ص. ۲۷۸). کندی، ارجاع متقابلی را برای هر یک از ۱۴ اصول فایول با تفاوت زیاد در ۱۴۰۰ سال پیش از آن در قوانین سنت بندیکت یافت شده است. چان و همکاران (۲۰۱۰، ص ۲۲۲) چهار موضوع کلیدی را در قوانین سنت بندیکت نشان دادند:

(۱) رهبری؛

(۲) رویکرد مشورتی؛

(۳) ترویج فروتنی و اطاعت؛

(۴) مسائل انضباطی و پایانی.

 

 

 

رابرت اوون

شخص دیگری به این نکته اشاره نمود رابرت اوون, سهم اولیه در ایجاد زمینه­ی مدیریت بود, در سال ۱۷۷۱ در ولز به دنیا آمد، که بسیاری از محققان اغلب او را به عنوان یک فرد سوسیالیست تخیلی و، “پدر مدیریت مدرن پرسنل ” می­شناختند (Pindur و همکاران، ۱۹۹۵، ص. ۶۱). در حالی که همه­ی دلایلی که او به خوبی در راه اندازی کارخانه­های نساجی به کار برده بود، تمرکز مدیریتی او بود و بیشتر به سمت جنبه­های انسانی نیروی کار گرایش داشت تا اینکه فقط به فکر هزینه­ها یا سود خود باشد. زمانی که اوون ساخت کارخانه­ی نساجی لانارک اسکاتلند را آغاز کرد، تمایل داشت تا به مسائل انضباطی کارگران رسیدگی کند، و به جای روش تنبیه بدنی که توسط صاحبان کارخانه­های دیگر انجام می­شد, از برخی روش­های دیگر برای این کار استفاده نماید. در عوض، او آنچه را که یک نظارت خاموش برای تشویق کارگران نامیده می­شد را به کار گرفت، که این روش در بسیاری از کودکان برای یک علت شایع اعمال می­گردید، (Wren ، ۱۹۸۷) نظارت خاموش شامل موانع چوبی، رنگ آمیزی به رنگ­های سیاه، آبی، زرد، و سفید، که با یک سیستم شایستگی در ارتباط بود که توسط اوون و ناظران او شناسایی می­شد. هر ماشین دارای یکی از این بلوک­های رنگی کدگذاری شده بر روی آن در پایان روز بود که بستگی به چگونگی کار صورت گرفته­ی کارگران او داشت. از آنجاییکه برای هر کارگر مشغول به کار در کارخانه یک کد نوشته شده بود، این سیستم شایستگی، یک شکل اولیه از انتقاد اجتماعی هم بود. Wren آن را با معادل مدرن امروزی از “ارسال عمومی فروش و داده­های تولید به منظور القای افتخار دپارتمان یا برای تشویق رقابت ” شبیه سازی نمود (Wren ، ۱۹۸۷، ص. ۵۶).

 

 

 

جیمز مونتگومری

جیمز مونتگومری مدیر کارخانه­ی پنبه­ی اسکاتلند اولین عنوان این متن مدیریتی را نوشت: دستیار ارشد ریسندگی و کاردینگ: یا تئوری و شیوه­ی ریسندگی پنبه (مونتگمری، ۱۸۳۳). مونتگمری توصیه نمود که:

[. . .] به طور کلی یک شرایط مناسب دولتی باید در سراسر کشور غالب شود، و، بی شک، نیاز به درایت و دانش و توجه بسیار برای آگاهی از چگونگی فعالیت در همه­ی موارد در دولت از استقرار بالا دارد، که در آن برخی از طبقات مختلف کارگران شاغل وجود دارد، بنابراین از همه­ی موارد غیر ضروری جلوگیری شده، و، در همان زمان، اختیارات به شکل مناسب حفظ می­شود (نقد و بررسی تاریخچه­ی کسب و کار ، ۱۹۶۸، ص. ۲۲۴).

این ایده­ها برای زمان خود بسیار پیشرو در نظر گرفته شدند، رن (Wren) به این نکته اشاره می­کند که مونتگمری تلاشی برای “توسعه­ و پیشرفت هرگونه اصول کلی مدیریت” انجام نداده است. (رن، ۱۹۸۷، ص ۴۵). این نتیجه­گیری یکی از موارد مهم تا سال ۱۸۶۳ است، زیرا انقلاب صنعتی انگلستان که در اوایل دهه­ی ۱۷۰۰ آغاز شده بود، در آمریکا در امر نیروی کار اجباری پیشرو بود. این انقلاب صنعتی در عصری آغاز گردید که سلسله­های دروغین واندربیلت، کارنگی، راکفلر، مورگان، و سایر موارد ظهور کرده بودند.

ایده­ها و تأثیرات اجتماعی غالب

برای اولین بار تلاش­های بسیاری در توسعه­ و تحول یک رویکرد جامع برای مدیریت صورت گرفت که به نوعی ایده­ها و باورهای جامعه بودند که اقدامات قابل توجهی در انتقال صنعت به سمت یک سیستم مدیریت انجام داده بود. مسائلی همچون داروینیسم، علم، مذهب، مارکسیسم، مهاجرت، مقاومت مردم نسبت به کارخانه­ها و صنایع به طور کلی، اتحادیه­ها و مسائل ایمنی ناملموس بودند که به تدریج تحت تأثیر صنعت آمریکا در قرن نوزدهم قرار گرفته بودند. این مسائل در بطن جامعه رسوخ کردند و به آرامی تبدیل به عواملی در استقرار مدیریت مدرن گردیدند. جورج هربرت مید (۱۹۳۶) کتابی را در این زمینه و درباره­ی آنچه در بیشتر توضیحات مورد نظر از سوابق مسائل در قرن نوزدهم وجود داشته, به رشته­ی تحریر در آورده است. در نیمه­ی دوم قرن، او عناوین مهمی در این زمینه را به این شکل فهرست نموده است: تکامل، مارکس و سوسیالیسم، علوم، و انقلاب صنعتی. این مقاله در ادامه به بحث درباره­ی این چهار جنبش می­پردازد.

داروینیسم اجتماعی و مذهب

مسلما یکی از مهم­ترین تاثیرات بر روی ایجاد مدیریت مدرن، انتشار کتاب اصل انواعا انتخاب طبیعی یا حفاظت از نژاد مورد علاقه در مبارزه برای زندگی به قلم چارلز داروین بود (۱۸۵۹). در این اثر، داروین نظریه­ی خود را از انتخاب طبیعی برای توضیح هر دو مسئه­ی تکامل زندگی بر روی این سیاره و همچنین چرایی برخی از گونه­های زنده در حالی که برخی دیگر مرده­اند، پیشنهاد داده است.

جامعه شناس، هربرت اسپنسر (۱۸۶۴، ص ۴۴۴-۴۴۵) نظریه­ی بیولوژیکی داروین را با نظریه­های اجتماعی ادغام کرد با این نظر که “این بقای اصلح، که من به دنبال بیان آن در شرایط مکانیکی بوده­ام، داروین آن را انتخاب طبیعی یا نژادهای مورد علاقه در مبارزه برای زندگی نامیده است”. شافر (۲۰۰۱، ص ۱۳) اظهار داشت که “در استفاده از نظریه­های داروین برای تعریف جامعه می­باشد، اسپنسر استدلال کرد که از این رو طبیعی بوده است که برخی از مردم ثروتمند هستند، در حالی که برخی از افراد دیگر فقیر می­باشند “. همچنین شافر اظهار داشت،” بسیاری از مردم تأثیرگذار، علاقه مند به قرار گرفتن در وضعیت حال موجود هستند زیرا نظریه­های اسپنسر در طول حیات او بسیار محبوب بودند. “(شافر، ۲۰۰۱، ص. ۱۳). ایدئولوژی­های اسپنسر به یک نوع نظریه­ی تکامل یافته بدل گردید که به عنوان داروینیسم اجتماعی شناخته شده است.

 

از آنجا که ایدئولوژی اسپنسر به طور وسیع در قالب زمانی پذیرفته شد، افراد در موضع قدرت می­توانند از آثار داروین و اسپنسر برای توجیه حفظ این قدرت استفاده کنند. صاحبان کسب و کار در میان آن دسته از افرادی بودند که نتایج داروین را در یک موقعیت اجتماعی، به جای موقعیت بیولوژیکی، محتوایی پذیرفته بودند و آنها را برای توجیه ثروت رو به رشد آنها در هزینه­های زندگی و سلامتی کارگران آماده می­کردند (هاجسون، ۲۰۰۵).

او در توجیه اظهارات خود از قانون تراست استاندارد اویل به طبقه­ی مکتب ساندی او به جان دی راکفلر

گفت:

رشد یک کسب و کار عظیم صرفا بقای اصلح است. . . رز زیبایی آمریکایی را می­توان در یک مراسم با شکوه و تولید عطر استفاده نمود که باعث تشویق مخاطب خود می­شوند مبنی بر اینکه فقط کافی است مراقب غنچه­های باز نشده باشند. توجه کنید که این موضوع به وجود آوردن یک علاقه­ی به ظاهر بی اهمیت در امر کسب و کار است. گویی این موضوع خارج از قانون طبیعت و قانون خدا است (گنت، ۱۹۰۲، ص. ۲۹).

سخت نیست تا چرایی نظریه­های داروین که به سرعت به موضوع بحث برانگیزی، نه تنها در میان دانشمندان، بلکه در میان رهبران مختلف مذهبی بدل شده است را ملاحظه نمود، زیرا ” آثار داروین ملاک تعیین کننده بین علم و دین و همچنین بین دانشکده در مدرسه­ی علمی دانشگاه هاروارد و جامعه­ی روشنفکری در کمبریج ” بود (کروچه، ۱۹۹۵، ص ۸۵-۸۶).

در طول مدتی که کتاب او منتشر شد، ایالات متحده­ی آمریکا در بطن برخی شرایط و وقایع روشنگری دوم قرار داشت، و واژه­ی علم احتمالا پرکاربردترین واژه­ی آن روزها بوده است. اگر به بعضی از موارد می­توانست عنوان علمی را اطلاق نمود, به سرعت مورد تایید دولتی قرار می­گرفتند که خود را به عنوان تولیدکننده­ی یک جامعه­ی مدرن پیشرفته می­دانستند. بسیاری از آنها ممکن است ایرادات و خطاهایی را در آثار داروین پیدا کرده باشند زیرا مبنای آنها اظهارات آنها دلایل علمی داشت. و برای دانشمندان و عموم مردم سخت بود تا از آنها کاسته شود. در کل، در نظریه­های داروین جان گرفتند، “مکالمه و بحث از فرد عمومی برای فکر نمودن در نظر گرفته شد تا عاملی پیشرو در تغییر نگرش بین علم و دین باشد” (بندیتو کروچه، ۱۹۹۵، ص ۸۷-۹۰). تحریک نهایی, نظریه­ی داروین بود که در نهایت در رابطه­ی بین علم و دین به شکست منجر گردید که تا این زمان و در طول بهترین زمان بسیار کمرنگ و بدون نقطه­ی اتکا وجود داشته است.

در دوران انقلاب صنعتی، دین به طور گسترده­ای برای توجیه به جای منع شرایط دشوار کارگران استفاده می­شده است. جالب است بدانید که دیل کارنگی، مورگان، و راکفلر همگی از اعضای سازمان­های مختلف مذهبی بودند. با این حال، آنها به نظر نمی­رسد به این شیوه­ در قالب طیف گسترده­ی اصول مذهبی این سازمان­ها فعالیت نمایند.

به احتمال زیاد به این دلیل است، که آنها معتقد بودند که در موضع برتر در زندگی به دلیل قضا و قدر الهی قرار دارند. دانشجویان دانشگاه سیراکیوز یکی از وکیل مدافعان ارشد راکفلر، S.C.T. Dodd اظهار داشت که، “طبیعت یا شیطان. . . تنبل و بی ارزشی از ذات انسان به وجود آمده­اند “(گنت، ۱۹۰۲، ص ۲۹) در حالی که به برخی از انسان­ها ویژگی استعداد و خود کنترلی اعطا شده است. داروینیسم اجتماعی یک پاسخ معروف برای دلیلی بود که در پس اختلاف بین افراد دارا و ندار و همچنین تحقیر ظهور طبقه­ی متوسط قرار داشت. ثروتمندان بر این باور بودند که ثروت و امتیازات آنها در نتیجه­ی روند تکاملی بوده است (مارتین، ۲۰۱۰). نخبگان در زمینه­ی کسب و کار، دیدگاه­های جالبی را ارائه می­دادند. آنها نسبت به کارگران خود از نظر هوش و توانایی برتر بودند، کارگران خود را تحقیر می­کردند و در همان حال هم به آنها اجازه می­دادند تا موقعیت خود را بهبود بخشند و همچنین نسبت به آنها همچون نقش “نان-دهنده به نیازمندان”, احساس تعهد اخلاقی داشتند، (گنت،۱۹۰۲، ص. ۲۷).

در همان زمان، بسیاری از سازمان­ها مانند تشکیلات مسیحیان که هدفش تبلیغ دینی و کمک به فقرا و دیگر گروه­های تبلیغی برای تلاش به منظور کمک به بهبود زندگی کارگران هم در کارخانه و در زندگی خصوصی بودند تحت تاثیر دین قرار داشتند که با پیشنهادات وعده­های غذایی، لباس، و مراقبت­های پزشکی به آنهایی که نیاز دارند، همراه بود. با این حال، با توجه به مدیریت این سازمان، به نظر می­رسد نمونه­ای از تاثیر دین، “مانند قدرت فرهنگی – که در زمان افول دوره­ی رنسانس ” بوده است (رند، ۱۹۸۲، ص ۸۳) و تقریبا هیچ تاثیری بر شکل گیری مدیریت مدرن نداشت. این موضوع حاوی اطلاعات مفید و آموزنده­ای است که جرج هربرت مید (۱۹۳۶) نه تنها مسیحیت را در فهرست خود به عنوان نیروی غالب در اواخر دهه­ی ۱۸۰۰ لحاظ نکرد بلکه اصطلاح “مسیحیت” را هم حتی در فهرست کتاب ۵۰۰ صفحه­ای خود قرار نداد.

قطعا نمونه­هایی از بسیاری از صاحبان کسب و کار به دلیل باورهای مذهبی آنها وجود داشت، که سعی کرده بودند با کارگران خود رفتار انسان دوستانه­ای داشته باشند. یک نمونه­ی جالب، شرکت جوزف بنکرافت و پسران است که در راکفورد، دلاوار در سال ۱۸۳۱ آغاز به کار کرده بود. اعضای خانواده­ی بنکرافت از اعضای مؤمن و زاهد جامعه­ی دوستان و یا کویکر بودند. برای شرکت و صاحبان آن دارا بودن خصیصه­ی اخلاقی” قدردانی از فرد و شرایطی که تحت آن برای آنها کار می­کرد” یک افتخار به شمار می­آمد (پترسن،۱۹۸۵، ص. ۱۳۴). باور بنکرافت بر این است که ” کار برای رفاه” است و شرکت­هایی که صادقانه بر این باور بودند, کارکنان راضی­تری داشتند، مفهومی که فردریک تیلور بعدها در فلسفه­ی مدیریت او منعکس نمود. خانواده­ی بنکرافت حتی یک منشی استخدام کرد که تلاش داشت تا روابط شخصی با کارکنان و خانواده­های آنها، و کمک به آنها در زمان­های خاص، مانند بیماری یا آسیب برقرار کند. این شرکت از ۵۰۰ کارمند در سال ۱۸۹۵ تا حدود ۱۸۰۰ کارمند تا سال ۱۹۱۳ افزایش داشت. این رشد سریع نتیجه­اش در مدیریت علمی آنها داشت و آنها سعی داشتند تا هنری گانت را به عنوان مشاور حفظ کنند. برخورد فلسفه، “یک زمین برای جنگ به عنوان ایده­های تیلور بود، حتی اگر گانت آنها را با توجه بیشتر به کارگر تفسیر می­کرد، به نظر می­رسد در جهت مخالف با ایده­ی ” کار برای رفاه ” به عنوان روشی بود که در بنکرافت انجام می­شد (پترسون، ۱۹۸۵، ص ۱۳۴). نمونه­ی بعدی، یک شرکت پدرسالارانه­تر است که شامل شرکت هرشی می­گردد، که خانه­ها و مدارس برای کارمندان ساخت و شرکت آی بی ام هم کلوب­ها و مراکز تفریحی برای ورزش کارکنان در کشور تاسیس نمود.

ظهور علوم اجتماعی

توسعه و تحول “علوم اجتماعی” یک پس زمینه­ی مهم در طول شکل­گیری مدیریت مدرن بود. کارل مارکس، امیل دورکیم، و ماکس وبر هر سه از همکاران اصلی در حوزه­ی علوم اجتماعی بودند (شافر، ۲۰۰۱). در حالی که آدام فرگوسن، اگوست کنت، و هربرت اسپنسر قطعا در توسعه و تحول نظریه, نقش بسزایی داشتند، دورکیم، وبر، و مارکس جزء افرادی بودند که اغلب با ایجاد حوزه­های علوم اجتماعی به خصوص در موارد مرتبط با کسب و کار شناخته می­شوند.

در اوج انقلاب صنعتی، این مردان شاهد پیامدهای راه اندازی کسب و کارهای بزرگ بودند. آنها در آثار خود مشخص کردند که هر سه نفر مخالف سرمایه داری هستند نه تنها به دلیل آنچه آنها در آن دوران شاهد بودند بلکه به این دلیل که آنها شاهد کل این جنبش­ها بودند. به طور خلاصه، روشن است که آنها به آنچه در ایدئولوژی آمده است، ایمان ندارند. مبنی بر اینکه سرمایه داری در مقیاس بزرگ، یک تکامل مثبت برای جامعه بود.

مارکس در مورد دستمزد – کار و سرمایه به پیشرفت صاحبان کسب و کار و یا افرادی که آنها را بورژوا می­نامید، اذعان داشت. با این حال او چیزی جز بدبختی برای کارگران نمی­دید (مارکس و انگلس، ۱۹۷۸).

“ما حتی نباید آنها را باور کنیم در حالیکه آنها می­گویند که سرمایه­ی بالا بهتر از برده­ای است که تغذیه خواهد شد. بورژواها بیش از حد روشنفکر, و بسیار حسابگر بودند. . . “(مارکس و انگلس، ۱۹۷۸، ص ۲۱۱). بعد از آن، مارکس در اثر گروندریسه نوشت که این نسخه­ی گسترش یافته از سرمایه داری تولید شده در عصر ماشین آخرین نمونه نیست:

از این رو، بیشترین پیشرفت قدرت تولید همراه با بزرگترین گسترش ثروت موجود با کاهش ارزش سرمایه، تخریب کارگر و خستگی محدودترین قدرت­های حیاتی او همزمان خواهد شد (مارکس و انگلس، ۱۹۷۸، ص ۲۹۱).

پس از مشاهده­ی مسائلی مانند از دست دادن کار صنعتگران ماهر به دلیل ظهور ماشین آلات، در جوامع شهری که منجر به کمبود مسکن، بهداشت پایین، کمبود مواد غذایی، ازدحام بیش از حد، ساعت کار طولانی با جبران خسارت مالی کم، شرایط کاری نا امن که اغلب در نتیجه­ی طول عمر کوتاه، و وحشت از کار کودکان بود، مارکس اعتقاد نداشت که هیچ راهی وجود ندارد تا این شکل جدید از سرمایه داری بتواند زنده بماند. او بر این این باور خود ثابت قدم بود که کارگران باید در برابر صاحبان کسب و کار افزایش یابند، کسب و کار آنها را به عهده بگیرند، و یک جامعه­ی سوسیالیستی را ایجاد نمایند. استدلال مارکس در اثرش به نام مانیفست حزب کمونیست، مبنی بر این است که این موضوع به سادگی پیشرفت منطقی از وقایع را در ÷یش دارد زیرا افراد نباید به هیچ عنوان متحمل مسائلی همچون بردگی شوند (مارکس و انگلس، ۱۹۷۸، ص ۴۷۸-۴۸۲).

امیل دورکیم به این نتیجه رسید که سرمایه داری صنعتی در واقع هیچ اثری بر روی حال خوش فرد و یا رضایت بخشی از موقعیت خود ندارد. دورکیم (۱۹۶۰، ص ۱۸۰-۱۸۲) مشاهده کرد پولی که کارگر به دست آورده بود برای بهبود شرایط زندگیش به معنای واقعی کافی و رضایت بخش نبود. به همین ترتیب، درآمدی که فرد از کسب و کار خود به دست می­آورد با خود ثروت و رفاه همراه بود. بنابراین، هیچکس در واقع قادر نبود تا شرایطی را که هر نوع سرخوشی و یا پیشرفتی را برای آنها در پی داشته باشد، تغییر داده یا جایگزین کنند. همچنین دورکیم (۱۹۶۰، ص ۳۱۰)، مانند مارکس، اشاره کرد که در نهایت:

چون طبقات پایین اجتماعی یا اصلا، و یا حداقل آنقدر زیاد از نقش خود راضی نمی­باشند، این امر باعث گشته تا سطح حقوق و شرایط اجتماعی آنها پایین باشد، که در پی آن متحمل محرومیت­هایی هم شده­اند.

واضح است که دورکیم احساس نمی­کرد، که کارگران تا آخر عمر خود متحمل بی عدالتی­های بسیاری در زندگی خود می­شوند. چرا که به احتمال زیاد او فکر می­کرد صرفا ساختارهای اجتماعی مانند دین و کسب و کار است که موجودیت افراد را ناشی می­گردد. چرا که مردم فقط می­توانند به عنوان موجودات اجتماعی وجود داشته باشند. بنابراین، هنگامی که یک گروه از افراد به خاطر نارضایتی از شرایط اجتماعی افسرده شده بودند نباید آنها را حمایت نمود و ساختار باید به روشی دیگر تغییر یابد.

به ماکس وبر، “پدر مدیریت بوروکراتیک” به او اطلاق می­گردد (Pindur و همکاران، ۱۹۹۵، ص ۶۲)، او به سیستمی که اجازه می­داد برای بخش بزرگی از جمعیت تا این حد مضر باشد، اطمینان نداشت. همانطور که وبر در مورد پاسخ به شرایط مختلف اجتماعی افراد مطالعه کرده بود، این موضوع مورد توجه او بود که در پس واکنش فرد، منطقی نهفته است. همچنین وبر (۲۰۰۳) به دو دلیل متفاوت در پس تصمیمات افراد پی برد که در مورد موقعیت­های اجتماعی اتخاذ شده بودند:

بنابراین گاهی اوقات او بین “هدف عقلانیت” – اثربخشی در خدمت به اهداف فرد چه منطقی یا غیر منطقی، – و “ارزش عقلانیت”، عقلانیت اهداف (و نه صرفا به عنوان ابزاری برای برخی از اهداف پنهان) و ارزش­های دیگر، و از اقدامات در رابطه­ی آنها (در غیر این صورت به عنوان ابزار) در برخی از ارزش­ها تمایز قائل بود (وبر، ۲۰۰۳، ص. ۱۱۵).

مارکس، دورکیم و وبر نتیجه گرفتند که سرمایه داری صنعتی، آسیب بیشتری نسبت به داشتن ویژگی­های خوب وارد می­کنند و نمی­توانند توسط جامعه پایدار باشند. مارکس، سرمایه داری را یک روش مورد استفاده توسط افرادی می­­دانست که از قدرت برای بهره برداری از توده­های مردم برای منافع شخصی خود بهره می­برند. دورکیم احساس نمود که سرمایه داری صنعتی منجر به بهبود زندگی هر کسی نمی­شود. در واقع، او دریافت که این موضوع به سادگی حرکت به تکرار وضعیت موجود فعلی بوده است. وبر احساس کرد که فرد بین آنچه آنها شخصا احساس می­کنند درست است و حق خود می­دانند در مقابل آنچه که جامعه می­گوید درست است، تضاد و اختلاف بیش از حدی قائل بودند. در نتیجه، این دانشمندان اجتماعی حامیان این ایده نبودند که کسب و کارهای بزرگ می­توانند منجر به بهبود جامعه و یا زندگی کسانی که درگیر آن هستند، می­گردد.

هر یک از این سه نفر، خواه به طور آگاهانه، یا ناآگاهانه، کمک به ظهور دوران مدرنیته نمودند زیرا در زندگی سازمانی افراد اعمال شده بود. اگر چه آنها ممکن است با راکفلر و با همکاران او در جهت و مسیر صنعتی شدن مخالف باشند، در مجموع آنها به طور ضمنی، بر شرایط تعامل – مدل مواد ابزاری از زندگی سازمانی موافقت داشتند. تاثیر دانشمندان علوم اجتماعی بیشتر در شکل­گیری اتحادیه­ها و در نگاه کلی جامعه از کسب و کار بود، اما آنها هیچگونه تاثیر معنی­داری بر هدف، اندازه­گیری محور، رویکرد ابزاری برای کارگران نداشتند. وبر (۲۰۰۳) مشاهده کرد که آغاز این زمان در تاریخ، اجتناب ناپذیر است که چارچوب مواد ابزاری از ” هر دیدگاه مبتنی بر ارزش­ها” خارج است ویژگی محوری این چارچوب مدرن، روش علمی است که با جزئیات در بخش­های زیر توصیف شده است.

 

 

ارائه­ی روش­های علمی

یکی دیگر از مولفه­های اجتماعی که تحت تاثیر ایجاد یک سیستم مدیریت قرار گرفته بود، استفاده از روش علمی برای پیشبرد بهره­وری از کار بود. دانشمندان و پزشکان در طول این مدت، در تحقیق و کشف در زمینه­های شیمی، پزشکی، ریاضیات، نجوم، و ماشین آلات پیشگام بودند. این کشف به طور کامل ایده­های قرن پیشین را تغییر داد و منادی عصر مدرن گشت، کشفیاتی که در ترویج شرایط علم ظهور یافتند. این تغییرات تحت تاثیر ایده­های دین، اقتصاد، و ماهیت نوع انسان و درک سرنوشت آن قرار دارد.

اختراعاتی مانند موتور بخار رابرت فالتون، لامپ ادیسون، فرآیند اختراع فولاد، کد مورس، راه آهن، نفت و پالایش، صنایعی را برای رشد صنعتی شدن در میزان بی سابقه­ای فعال نمودند. استفاده و بهبود مستمر این اختراعات همراه با معرفی هنری فورد از روند خط مونتاژ به مدل کسب و کار از آن روزی بود که کسب و کار عظیمی از نیروی ظالمانه راه اندازی شد که تا امروز اثرات آن باقی مانده است. از همه­ی اختراعات، استفاده از برق تاثیرگذارترین مورد بود.

ناتان روزنبرگ (۱۹۹۸، ص ۷) به این نتیجه رسید که: قدرت برق به درستی به عنوان یک عنصر کلیدی, به اصطلاح ” انقلاب صنعتی دوم ” از سه ماهه­ی آخر قرن ۱۹ و آغاز ۲۰ در نظر گرفته شده است. این انقلاب، همراه با تحول صنایع شیمیایی و سوخت ماشین، مجددا به عنوان مجموعه­ی کامل از فرصت­های تکنولوژیکی موجود به جوامع صنعتی تعریف می­شود.

از این نقطه نظر، اجتناب ناپذیر بود که صنعت، هم در اروپا و هم در امریکا رشد سریع اقتصادی را تجربه نماید با سرعتی که پیش از این هرگز در تاریخ انسان دیده نشده است. علم و کسب و کار تبدیل به یک بستر شدند. هر بخش بر روی بخش دیگر به منظور وجود و انتشار آن متاثر از یکدیگر می باشند

 

در طی این مدت, عنوان علمی به عنوان استاندارد طلایی اجتماعی در نظر گرفته شده بود و بسیار شبیه به شرایط مدرن آن زمان مانند ذخیره­ی انرژی سازگار با محیط زیست بود، در اصطلاح علمی از ارزش اجتماعی بالایی برخوردار بودند. این انقلاب در نتایج منطقی تجربی، و مکتوب تا دهه­ی ۱۹۹۰ به طول انجامید و نمود داشت. از آنجا که پیشرفت بالای علوم در مشکلات مادی مشهود و به نوعی احساسات غالب روز بود که در آن هر گونه مشکل می­توانست با استفاده از روش علمی برطرف شده باشد. بسیاری از افراد بر این باور هستند که در بعضی از شرایط آن روزها امکان این وجود داشت که گرسنگی, میزان جرم و جنایت و جنگ به خاطر توسعه و پیشرفت مستمر و استفاده از علوم کاسته شود.

دیدگاه های غول­های کسب و کار

جالب است به این نکته توجه داشته باشید که چهار چالش مدیریتی در قوانین سنت بندیکت خلاصه شده است. سه تا از آنها بسیار شبیه به مسایلی بودند که به صاحبان کسب و کار در اواخر دهه­ی ۱۸۰۰ برای درک نیاز به پیشرفت نظریه­ی مدیریتی بیشتر منتهی شده بود. این موضوعات به وجود آمده برای صاحبان کسب و کار شامل مسایل نهایی، انضباطی، اطاعت و رهبری می گردید. در حالیکه هیچ نوع اسناد و مدارکی برای پیوند با نظریه­ی مدیریت اولیه­ی زمان سنت بندیکت به طور مستقیم وجود ندارد. به این نکته هم توجه داشته باشید که رهبران سازمان­ها دارای مسایل مشابهی در موانع موجود بر سر راه موفقیت آنها حداقل از قرن چهارم بودند.

غول­های بزرگ کسب و کار از اواخر دهه­ی ۱۸۰۰ درآمد بالایی علاوه بر ایجاد صنایع خاص کسب نمودند که موجب سودآوری برای آنها شده بود. که این روند ثروت اندوزی با اقدامات پیشرو برای حفظ موقعیت مالی آنها مرتبط بود. به عنوان مثال، وقتی از راجرز هاتلستون هنری مدیر استاندارد اویل در کمیسیون صنعتی در سال ۱۸۹۹ سوالی مطرح گردید او در پاسخ به آن گفت: که” در اینجا سلامتی برای ما مطرح نمی باشد بلکه درآمد به دست آمده مهم است” ( tarbell 2003). بعدها نگرش­های مشابهی در افرادی همچون کارنگی، جی پی مورگان، و جان راکفلر نمود یافت که طرح­های کسب و کار آنها بر روی کاهش هزینه­ها متمرکز بود. اغلب غول­های کسب و کار نگرانی کمی نسبت به کارگرانی داشتند که سرعت کارشان افزایش یافته بود. هجوم بی­رویه­ی نیروی کار مهاجران به آمریکا، عرضه­ی مستمر سایر کارگرانی را تضمین می­نمود که به دنبال هر کاری برای کسب درآمد بودند.

زمانیکه که اتهاماتی به این موضوع وارد گشت که قانون ضد تراست شرمن در سال ۱۹۰۵ از سوی شرکت استاندارد اویل جان راکفلر نقض گردید که مدعی بود قبل از آن در دیوان عالی آمریکا این اتفاق با بیان اینکه “دفاع در برابر اتهام انحصار و استاندارد مدعی است که در هر دو مورد فن آوری و در مقیاس افزایش سرمایه گذاری اقتصادی از طریق شدت گسترش کسب و کار آن, تغییرات و اصلاحاتی داشته بود”, رخ داده بود. (شرر، ۲۰۱۱).

Roscoe and Freark 1971, ص ۱۹-۲۰) گزارش داد که ” افکار عمومی و نمونه­هایی از چند تن از کارفرمایان روشنفکر نمی­توانست شیوه­ی بی رحمانه­ی خارج کردن محدویت شرکت­های آزاد را کنترل نماید که در طول انقلاب صنعتی ” به طور وسیعی گسترش یافتند. آنها به این توضیح ادامه دادند که مردم از دولت تقاضا داشتند تا در جهت بهبود قانون کارگران گام­های موثری بر دارد. صنعت آمریکا تا دهه­ی ۱۸۸۰، با یک نرخ ثابت رشد نمود، در عین حال با هیچ یک از عوامل مورد نظر رقابت نداشت، کار فراوان بود و سود جمع آوری می­گردید. مانع اولیه در “شرکت­های آزاد و فاقد محدودیت ” افکار عمومی بود، که در برابر جان دی راکفلر به لطف تلاش­های دانشمندان علوم اجتماعی که قبلا ذکر شد، به رهبران مذهبی، و دیگر فعالان اجتماعی بدل گردید. در نهایت، اعتراضات عمومی، دولت فدرال را مجبور به بررسی و تحقیق نمود، و به صورت انحصاری در نقض قانون ضد تراست شرمن از سال ۱۸۹۰، عنوان­گذاری شد، در نتیجه تقاضای فروپاشی استاندارد اویل شرکت راکفلر مطرح گردید (چمبرز، ۱۹۶۰).

نفوذ مسیحیت

جرج هربرت مید (۱۹۳۶) مسیحیت را به عنوان یک عامل اصلی در پیدایش قرن نوزدهم نمی­داند. اگر چه فهرست او از عواملی است که به خوبی شناخته شده است، که این یک موضوع ذهنی است و سایر عوامل مختلف، از جمله مسیحیت (توماس، ۱۹۸۹) را شناسایی کرده­اند. در نتیجه، به دلیل اهمیت آن در شکل­گیری سایر نهادهای مهم، مانند دولت آمریکا و طب مدرن، مسیحیت در این تحقیق مورد بررسی قرار گرفت، اما می­پندارند که که نفوذ زیادی در تشکیل مدیریت مدرن نداشته­اند. همانطور که قبلا در این مقاله اشاره شد، تاثیرات بنیادی طب مدرن به خوبی درک می­شدند. نفوذ مذهب (مسیحیت، به طور خاص) در مبانی انجمن پزشکی آمریکا مشخص است. بسیاری از آنها در مسیر اولیه­ی کد اخلاق پزشکی از انجمن مدیریت آمریکا (AMA، ۱۸۴۷) هستند، “اخلاق پزشکی. . . که باید متکی بر دین و اخلاق باشد “. به همین ترتیب، تاثیرات بنیادین دولت دموکراتیک مدرن نسبتا به خوبی مکتوب و مستند شده است.

نفوذ مسیحیت، در اینجا شاید، حتی بیشتر، جدایی ناپذیر باشد. در قرن سیزدهم، در بریتانیا ویژگی روحانیون (فقط پروتستان)، با نجابت آنها همراه بود، و شامل آنچه بعدها مجلس سنای پارلمان نامیده شد، گردید. در قرن شانزدهم، مجلس دیگر, مجلس عوام نام گرفت، و در اختیار کلیسای سنت استفان قرار گرفت تا ملاقات­ها و جلسات در این محل صورت گیرد. برای اعضا رسم بود تا وقتی وارد کلیسا می­شوند به محراب تعظیم کنند. تاسیس دولت آمریکا به شدت تحت تأثیر مسیحیت قرار داشت. اگر چه برخی از آنها اشاره داشتند که بنیانگذاران، مانند بنجامین فرانکلین و توماس جفرسون، ممکن بود تعریف شیوه­ی یک مسیحی را بررسی نکرده و نپذیرند، شکی وجود ندارد که روش­ها، شیوه­ها، و دستاوردها با اخلاق مسیحی رایج آن روز غالب بودند. همچنین، قبل از آن اشاره کرد، که بسیاری از غول­های کسب و کار آن زمان ظاهرا مسیحیان بودند، اما مسیحیان در عمل اینطور نبودند. کارنگی (۱۹۲۰) بعد از رد دین مسیحیت خود، نوشت:

وقتی که با سه یا چهار نفر از همکیشان خود همراه شدم، در مرحله­ی شک در مورد الهیات بودم، از جمله عناصر مافوق طبیعی، و در واقع باور نجات انسان از طریق کفاره­ی نیابتی که به نوعی کل ریشه­ی این باور را تشکیل می­دادند، خوشبختانه وقتی آثار داروین و اسپنسر را به اتمام رساندم. . . من به یاد دارم که متوجه شدم زمانی که به همه­ی ناشناخته­ها نور حقیقت می­تابد, باعث می­شود تا پرده از آنها بر­دارد. نه تنها از الهیات و عناصر فراطبیعی خلاص شدم بلکه به حقیقت تکامل پی بردم.

کارنگی یک موسسه در سال ۱۹۰۵ با این شرط ایجاد نمود که باید تنها کمک­های مالی برای کالج­ها و دانشگاه­های سکولار ارائه گردد (HOHNER، ۱۹۸۷). بسیاری از کالج­ها و دانشگاه­ها وابستگی­های مذهبی خود را به شرکت­ها در طرح بازنشستگی تزریق نمودند که بنیاد کارنگی بودجه­ی آن را تامین می­کرد.

راکفلر اقداماتی را اتخاذ کرد زمانی که به اعتقادات مسیحیت او افترا زده شده بود. راکفلر به نوعی از مسیحیت اعتراف کرد که شک و تردیدی وجود ندارد که بسیاری از آنها در دین مسیحیت وارد شده­اند, مانند تعریف ذات مسیحیت، تولد باکره، زنده شدن مردگان، الوهیت مسیح، کتاب مقدس به عنوان وحی از جانب خدا، و معجزات، و از نظر مالی فوسدیک امرسون هری را حمایت کرد زیرا او معبدی را برای عبادت بنا نهاده بود.

داستان مشابهی در آثار چارلز دبلیو الیوت پیدا شد که به عنوان رئیس جمهور دانشگاه هاروارد از سال ۱۸۶۹ تا ۱۹۰۹ خدمت کرده بود. الیوت، عامل اصلی برای سکولاریزاسیون در آموزش عالی شناخته شده بود. (Shoemaker, 2006-2007).. که نه تنها یک فرد پیشرو در آموزش عالی بلکه در قرن خود یکی از چهره­های دولتی کشور بود. نظر و حمایت او به دنبال تنوع درخواست­های عمومی بود، (Morison, 1936, p. 397).. همچون راکفلر، الیوت هم ظاهرا مسیحی و یکتاپرست بود، اما دیدگاه فلسفی و حمایتی او به سادگی با بیانیه­ی آمستردام مطابقت داشتند و سندی بود که از سوی اتحادیه­ی اخلاق و انسانی بین المللی مطرح شده بود. (IHEU) (IHEU, 2002).. الیوت انکار کرد که کتاب مقدس مسیحی یک منبع غنی از حقیقت نسبت به سایر اسناد بود و نپذیرفت که عیسی مسیح نجات دهنده­ی او بوده است (جیمز، ۱۹۳۰). او مطالعه­ی دین را از برنامه­ی درسی دانشگاه هاروارد حذف کرد و اساسا جهت داوری حقیقت را از شواهد عینی از آنچه دانش آموزان برای خود تعیین می­کردند، تغییر داد. این موضوع شاید، دقیق­ترین توصیف الیوت به عنوان یک انسان معنوی سکولار باشد. الیوت یک چهره­ی عمومی پیشرو بود و در راس دانشگاهی قرار داشت که دانشجویان نخبه­ی آن زمان در این دانشگاه تحصیل می­کردند. اعتقادات مذهبی فردریک دبلیو تیلور با کسانی که گرایش انسانگرایی سکولار نسبت به مسیحیت داشتند، تطبیق بهتری داشت. همچون یک نوجوان، که ” از هجوم ایده­های مذهبی لذت می­برد و اکثر مردم به آن به عنوان یک موضوع حیاتی در نظر گرفته بودند” (کوپلی، ۱۹۲۳، ص. ۶۹). بعدها او در زندگی، به عنوان فردی شناخته شده بود که متکلمان را با افراد دروغگو برابر می­دانست­ “نگرش او به سمت و سوی “مذهبی بود که به وسیله­ی پیغمبران به مردم ابلاغ شده بود” که صراحتا ندانم­گرایی (عرفان منکر خدا شدن) بود (کوپلی، ۱۹۲۳، ص ۷۰). از هر جهت که ما تیلور و رویکرد علمی او را در مدیریت می­شناسیم، تعجب آور است که، “او نسبت به هر چیزی که مبتنی بر حقایق قطعی، ملموس، قابل اثبات نیست، بی اعتماد بود” (کوپلی، ۱۹۲۳، ص ۷۱). در همان زمان، به نظر می­رسید تا نگرانی­های شخصی واقعی از نظر تیلور نسبت به راکفلر و یا کارنگی مستندتر باشد. او برای باشگاه­ها و پسران و دختران، و افکار واقعی مفید بود زیرا کاربرد او از مدیریت علمی، مبنی بر “گسترش حقایق قدیمی مذهبی از عشق و خدمات بود ” (کوپلی، ۱۹۲۳، ص ۷۲) زیرا او باعث شده بود تا کار سازمان مطابق با طبیعت خدا باشد.

شاید، داروین به عنوان معروف­ترین دانشمند در سال ۱۸۸۰، (الیوت) به عنوان یک مربی پیشرو و یک چهره­ی برجسته­ی عمومی, و (راکفلر و کارنگی) به عنوان معروف­ترین غول­های کسب و کار و (تیلور) به عنوان اولین مشاور / دانشمند مدیریت مورد شک و تردید تعالیم سنتی مسیحیت بودند، اما حداقل می­توان گفت که معمولا اینگونه تعریف شده­اند. تغییر بسیار مهمی در آن زمان با توجه به نقش مسیحیت در میان چهره­های نخبگان در داشتن تاثیر در کسب و کار رخ داده بود. مسیحیت، اهمیت حیاتی برای ایجاد دولت دموکراتیک داشت، که به قرن سیزدهم و فراتر از آن بر می­گشت و هنوز هم نفوذ بالایی در سال ۱۸۴۷ داشت زمانی که ظهور طب مدرن در ایالات متحده­ی آمریکا قرار گرفت. اما، تقریبا تا دهه­ی ۱۸۸۰ تغییراتی در میان نخبگان رخ داده بود که نقش غالبی در شکل­گیری مدیریت مدرن ایفا کرده بود. آن­ها عمدتا افرادی بودند که ظاهرا مسیحی بودند اما مؤمن بودن از ملزومات وفاداری و ایمان به مسیحی نمی­باشد، و کسانی که از ملزومات متعالی هستند به نظر می­رسد هیچ نقشی در مدیریت مدرن ایفا نکرده­اند.

فردریک دبلیو تیلور و مدیریت علمی

جرج هربرت مید (۱۹۳۶) قطعا نقش علم را در تعیین حوادث، در قرن نوزدهم بارز می­سازد. با این حال، او در کتاب خود این موضوع را ارائه نمی­کند، به احتمال زیاد به دلیل گرایش او است که به طور به سمت سازمان­ها نبود. تیلور یک رویکرد فلسفی را پیشنهاد داد که سازگار با تمایلات اجتماعی داروینی در صاحبان کسب و کار، و هاله­ای از علم و یک روش برای ایجاد تغییرات، و نمونه­هایی از نتایج ثابت بود [۲]. فردریک دبلیو تیلور به سمبل مدیریت مدرن بدل گردید. تجزیه و تحلیل اوج این مقاله در تحقیقات تیلور، مدیریت علمی او است که زیربنای اصلی مدیریت مدرن بود که هنوز هم ردپای فعالیت­هایی آن زمان­ها در این زمینه را می­توان در دوران معاصر مشاهده نمود. بیشتر این موارد درباره­ی زندگی او و ۱۹۱۱ کتاب منتشر شده، با عنوان اصول مدیریت علمی است. بنابراین، نیاز کمی به تولید مجددی این اطلاعات در اینجا وجود دارد. تیلور آنقدر نفوذ داشت که اعضای سابق بخش مدیریت آکادمی مدیریت را در مورد بیشترین مشارکت کنندگان در زمینه­ی افکار و شیوه­ی مدیریت آنها را نظرسنجی نمود، تیلور ۵۱ رای اول را دریافت کرد و بارنارد با ۲ تا ۹ (رن و هی، ۱۹۷۷) رای این مقوله را به پایان رساند. در تکرار دقیق این مطالعه، Heames and Breland (2010) نشان داد که تیلور هنوز هم بالاترین توجه را به این موضوع دارد، اما وبر، بارنارد را برای مقام دوم جایگزین کرده بود. جالب است که Heames و Breland دریافتند که تنها چهار مقاله در مورد کار تیلور در مجلات اختصاصی این موضوع بین سال­های ۱۹۷۶ و ۲۰۰۶منتشر شده بود. Heames و Breland مجددا به این “نتیجه رسیدند که Wren و Hay در طول ۳۰ سال پیش به این نتیجه رسیده بودند، [که] اختلاف نظر در میان محققانی وجود دارد که بیشترین سهم را در مدیریت کسب و کار آمریکایی و اندیشه­های مدیریتی داشتند “(Heames و Breland، ۲۰۱۰، ص. ۴۳۱).

چند جمله در مورد تیلور به نظر می­رسد، بتواند تجزیه و تحلیل این مقاله و اهمیت ذکر آن در اینجا را مشخص نماید. تیلور فردی بود که طیف گسترده­ای از استعدادها و علاقه­مندی­ها را در بر داشت. او “بیش از ۴۰ اختراع ثبت شده داشت و موفق به کسب اولین مدال ملی مسابقات قهرمانی دو و مسابقات تنیس آمریکا شده بود” (بلیک و موزلی، ۲۰۱۰). تیلور به عنوان یک مخترع و قهرمان تنیس، نشان داد که چگونه یک روش صرفا در مورد هر چیزی می­تواند منجر به بهبود آن گردیده که در پی آن باعث افزایش موفقیت شود.

همچنین تیلور دیدگاه منحصر به فردی داشت مبنی بر اینکه می­توان کار را از کف فروشگاه آغاز کرد و به یک موقعیت مدیریتی در کارخانه دست یافت. از این رو می­توان به عمق تلاش در هر مرحله از فرایند تولید را به خوبی درک نمود. در اختیار داشتن این دانش، تیلور را قادر به بررسی هر حوزه ساخت تا ببینید که چگونه می­توان به پیشرفت­های لازم در زمینه­ی مدیریتی دست یافت, به این منظور که فرایند کلی تولید، مقرون به صرفه­تر بوده و روند تولید در زمان کمتری اتفاق افتاده باشد، و همزمان کیفیت آن هم حفظ گردد (تیلور، ۱۹۱۱).

مدیریت علمی تیلور بیش از فقط یک راه برای کسب و کار به منظور بهبود بهره­وری، کاهش هزینه­ها و بهبود سود دارد. که به طور موثر در مورد کلیه­ی منابع شرکت استفاده گردید. و مقوله­ی کار را در بر می­گرفت. تا این مرحله، تعریف ناقصی از کار در مدل کسب و کار شده بود با این حال، تیلور، به عینه می­دید که خروجی کارگران و آموزش آنها به خوبی انجام شده است. همانطور که قبل از آن اشاره شد، تجربه­ی شخصی تیلور باعث شده بود تا او به یک مدیر عملگرا بدل گردد، “برای ایجاد تلاش مصمم در بعضی از روش­ها برای تغییر سیستم مدیریت به طوری که به نفع کارگران و مدیریت باشد, می­بایست به همان جایگاه مخالف بدل گردد ” (Nyland، ۲۰۰۰، ص ۲۵۱).

بنابراین، با این امر منطقی می­توان به این نتیجه رسید که به منظور انجام اهداف کسب و کار مجبور بود تا استفاده از یک روش را به کار ببرد که هم کارکنان و هم صاحبان کسب و کار را قادر سازد تا در کار خود به پیشرفت­های لازم دست یابند. استدلال این مقاله به این نتیجه می­رسد که فردریک تیلور و نظریه­ی مدیریت علمی او با عوامل مختلف به اوج شکوفایی خود رسیدند. علاوه بر این، تیلور و نظریه­های او به نقطه­ی عطف در صنعت و سپس به مرحله­ی بعدی تکاملی دست یافتند.

این موضوع که آیا تیلور یا به طور خاص از تمام این مسائل آگاه بود یا خیر از موارد قابل بحث است. با این حال، آنچه مسلم است این است که تیلور در جستجوی یک روش صنعتی بود، که در آغاز به کار شرکت فولاد Midvale در پنسیلوانیا، کارآمدتر باشد.

استوارت (۲۰۰۹، ص. ۳۶) متذکر شد که، “تعمیم بالای تیلور نقش مهمی در بخش ضروری در ایجاد یک رشته­ی جدید ایفا می­کند. بی شک عملکرد مدیریت او را پیش می­برد؛ اما ایده­های مدیریتی گاهی اوقات جدید بودند. ” تیلور مروج مدیریت نوین به روشی بود که هیچ شکل دیگری در زمینه­ی مدیریت تا به حال وجود نداشته است. یک مثال مشابه برای عصر امروز، در مقیاس بسیار کوچکتر، دمینگ (Deming 1986) به عنوان مروج مدیریت کیفیت و سنج (Senge1990) به عنوان مروج تفکر سیستمی هستند.

تفکرات نهایی

اگرچه تعدادی از ایده­های غالب در حال حاضر در نیمه­ی دوم قرن نوزدهم پدید آمد، شاید تعجب آور باشد، که بدانید که نقش بسیار مهم­تری را در ایجاد مدیریت مدرن ایفا می­کند. شکی نیست که این انتقال محصول از مزارع به کارخانه، مذهب، و انتقاد از ظهور دانشمندان علوم اجتماعی منجر به ایجاد تنش در کسب و کار بزرگ و در حسی می­گردد که در روش کار کارکنان باید اصلاحات و تغییرات درستی صورت گیرد. با این حال، ایده­های غالب­تر به نظر می­رسد از آن افرادی باشد که در روش داروینیسم اجتماعی و علم فعالیت دارند. تفسیرهای معمول از آثار داروین، ساختار طبقات اجتماعی و رویکرد “سگ می­خورد سگ” را تحریم نمود تا کسب و کار لازم انجام گیرد. علاوه بر این، پیشرفت­های چشمگیر در زمینه­ی علم و فن آوری، کاملا مشخص بود. پیشرفت از طریق روش علمی از تعامل هدف است و متمرکز است بر آنچه در کل مرحله­ی مجموعه برای معرفی و استقرار رویکرد مواد ابزاری برای مدیریت قابل مشاهده است (Vaill, ،۱۹۹۸).

همانگونه که Bedeian (1998، ص ۹) اشاره کرده است، “آگاهی و درک ریشه­ی رشته­ی مدیریت برای درک ارزش­های ضمنی و جهت گیری­های پزشکان نوین، و همچنین مبانی ذاتی معرفت شناختی، انگاره­های نظری و استراتژی­های روش شناختی دانشمندان معاصر ارزشمند است “. این مقاله اقدام به یکدست نمودن ایده­های حاکم، در درجه­ی اول از اواسط دهه­ی ۱۸۰۰ نمود که نوع مدیریت مشترک در جهان توسعه یافته­ی معاصر شکل گرفت. پزشکان نوین، اقداماتی در جهت حفظ رویکرد “بقای اصلح” برای کار و جهت­گیری به سمت جنبه­های تکنیکی زندگی کاری را تا حد زیادی با روش­های داروین و تیلور به ترتیب انجام دادند.

قطعا، بسیاری از نظریه پردازان پس از تیلور به طور مستقیم بر تکامل مدیریت کسب و کار تاثیر گذاشتند. اما تیلور، کار خود را از سطح کارخانه آغاز کرده بود، فردی که قادر به جلب توجه مدیران و کارگران بود. کارگران به حرف­های تیلور به خوبی گوش می­کردند چرا که او همان مسیر را گذرانده بود و به خوبی می­توانست شرایط آنها را درک نماید. رهبران کسب و کار، مشتاق به گسترش مستمر کسب و کار خود، و خواستار روش موثر, مقرون به صرفه و در دسترس برای رسیدن به این هدف بودند, و تیلور ایده­های مفید و کارآمدی را به آنها پیشنهاد می­داد. در این مقاله سعی شده است تا اثرات شایع ۱۵۰ سال پیش با رویکرد مدیریت مدرن بررسی گردد که ما امروز با آنها مواجهیم. ما از واژه­ی “زین ۱ ” استفاده می­کنیم برای پیشنهاد شباهت مرحله­ی تغییر دیگر است که تقریبا در همان زمان در حال وقوع بود. دوچرخه جایگزین اسب برای حمل و نقل فرد شد. بارکر (۱۹۸۵) به خوبی نشان داد که چگونه طراحی دوچرخه, مفهوم زین اسب را برای صندلی القا می­کند، حتی اگر امکان داشت الگوی صندلی به نمونه­ای راحت­تر تغییر یابد که برای این تحول جدید مناسب بود. اغلب دوچرخه سواران، رنج بسیاری از صندلی دوچرخه­ی استاندارد می­بردند. بارکر، ” صندلی راحتی” را طراحی نمود تا برای افرادی که از دوچرخه استفاده می­کردند، بسیار راحت باشد.

 

 

 

 

 

۱ (در اینجا به معنای ارائه­ی یک راه حل در زمانی است که فرد با مشکلات مواجهه شده و مجبور به تحمل این شرایط است).

یکی از نتایج این مقاله درخواست­های فرضیات مدیریتی است که ما در جهان معاصر “زین” با “راحتی بیشتر” هستیم. تاریخ می­توانست گردش متناوب را داشته باشد و در نتیجه مدیریت مدرن ممکن است بسیار متفاوت به نظر برسد. محققان در مورد امکانات دیگر حدس و گمان نداشتند. آیا کارکنان باید قادر به “انتخاب” مدیر خود باشند، همانطور که آکوف (۱۹۹۴) پیشنهاد کرده است؟ چنین سیستمی به احتمال زیاد در تغییرات عمده منجر به مدیریت کارکنان می­گردد. آیا مدیران باید پاسخگوی نیازهای زیردستان خود باشند، که ژاک (۲۰۰۲) پیشنهاد داد مدیران و کارکنان در “همان جنبه” قرار دارند، زیرا مخالف با موقعیت خصمانه هستند و توسط دوری گزیدن از عینیت بخشی ضمنی در حفظ مدیران مسئول کارمندان برای خروجی کارکنان اعمال شده بود. آیا نقش مدیریت باید به عنوان یک رهبر (گرین، ۱۹۷۷) با یک حالت مراقبت جایگزین یک ابزار تصور گردد؟

تنها باید سطح تأثیرات تاریخی در طول زمان در دسترس باشد، زیرا این مقاله می­تواند برای مدیران و محققان مفید باشد تا راحت­تر به پاسخ سوالات خود دست یابند و تغییرات ممکن را برای دوران معاصر و آینده پیشنهاد دهند. نظرات ناشناخته­ای از این مقاله یافت شده است که باعث می­شود تا افراد برای خواندن آن ترغیب شده و اطلاعات آنها را به چالش کشاند. آنها همچنین به این نتیجه رسیدند که یک مقاله صرفا نمی­تواند برای چنین امر مهمی کافی باشد، در عین حال، این موضوع حوزه­ی نسبتا ناشناخته­ای است. در نتیجه، ما امیدواریم که سایر محققان برای پیوستن در این کار مهم ترغیب شوند شد. فراتر از توانمند سازی افراد برای درک دقیق چگونگی مدیریت کسب و کار تا جایی پیش ­رود که در زمان معاصر, حتی منفعت بیشتری به منظور پیشروی تصورات از رویه و به چالش کشیدن مدیریت مدرن وجود داشته باشد. نتیجه­ی نهایی برای هم دانشگاه و هم صنعت به طور یکسان، به خوبی می­تواند یک روش مدیریت را تدوین کند که به سازمان­ها اجازه ­دهد تا در سطوح دیگری از میزان اثربخشی و رضایت کارکنان پیش روند. پس از همه­ی این موارد، بهترین نوع خودنمایی، همیشه تقلید نمی­باشد اما نوآوری باعث می­شود تا جامعه رو به جلو سوق یابد.

یادداشت

  1. جستجو در ABI/INFORM انجام شد، منبع کسب و کار کامل، JSTOR، و وب علوم با استفاده از طیف گسترده­ی شرایط از جمله “تاریخ”، “فلسفه”، “روند،””تاثیر”، “مدیریت”، “نفوذ”، “ایدئولوژی”، “تکامل” و همه­ی نظریه پردازان مدیریت، پزشکان، و صاحبان کسب و کار مدت زمان از جمله “تیلور” “راکفلر”، “کارنگی”، و بسیاری دیگر.
  2. نتایج چه اثبات شده باشند، چه اثبات نشده باشند، در آن زمان تا حدودی بحث برانگیز بود، شاید، حتی برای دوران امروز نیز تا حدودی بحث برانگیز است (استوارت، ۲۰۰۹).

 

 

 

 

 

امتیاز post

نظرات بسته شده است، اما بازتاب و پینگ باز است.