سیاستگذار آیینه به دست!
خرد جمعی
فرانسیس گالتون در ۱۹۰۶ از یک مسابقه تفریحی توانست نتایج بزرگی بگیرد. در این مسابقه افراد در مقابل ۶ پنس میتوانستند وزن گاوی را که میدیدند، حدس بزنند. بهترین حدسی که به واقعیت نزدیک بود، برنده مسابقه بود.
مجموعا ۷۸۷ نظر داده شده بود. گالتون و میخواست ببیند «خرد جمعی» چه قضاوتی کرده است. او فکر میکرد عدد میانگین پیشبینی فرسنگها از واقعیت فاصله داشته باشد، چرا که از دید او اکثریت قاطع افراد ناتوان از تخمین وزن گاو بودند.
میانگینِ نظرات جمعیت ۱۲۱۲پوند بود و وزن واقعی گاو ۱۲۰۸پوند! گالتون نوشت: «قضاوتهای جمعی و دموکراتیک از اعتباری بیش از انتظار برخوردارند».
دموکراسی و خرد جمعی
دموکراسی همان باور عملی مردم به این واقعیت است:
«خرد جمعی» از درک تک تک آنها بهتر است، هرچند در میان این جمع پر باشد از افرادی که بدترین تصمیمگیریهای شخصی را دارند!
در حقیقت ما چارهای نداریم تا باورکنیم دموکراسی و خرد جمعی بهتر از ۹۹.۹ درصد تک تک ماها برآورد میکند! چرا که حتی اگر برآیند جمع اشتباه کند و مثلا اولویتهای نادرستی را برای جامعهاش انتخاب کند، به واسطه همان جمعیبودناش، آنچنان مشروعیت اولویتگذاری اشتباه خود را بالا میبرد که بیش از هر اولویت دیگری برای سیاستگذاری مناسب است!
از سال ۱۹۷۰ ژاپنیها بر اساس درک همین واقعیت بود که تلاش کردند تا اولویتهای صنعتی و فناوری خود را بر اساس یک ادراک جمعی تشخیص دهند. آنها در ۵حوزه اصلی کشور، پرسشهایی را از حدود ۲۵۰۰ خبره پرسیدند؛ در خصوص سیاست درست دولت، پیشبینیها و مقایسه با سایر کشورها. البته «پاسخ جمعی» را مجددا به همان خبرگان بازگرداند و از آنان خواستند باردیگر به همان پرسشها (ولی این بار با آگاهی از پاسخ دیگر خبرگان) پاسخ دهند (روش دلفی).
این تجربه ژاپنیها آنچنان برای سیاستگذاران آن کشور نقشی کلیدی ایفا کرد، که از آن سال تا کنون هر ۵ سال این نوع سیاستگذاری و برنامهریزی را تکرار میکنند؛ تجربهای که امروزه آن را آیندهنگاری (Foresight) مینامیم.
آنان بر خلاف سایر کشورهای آنزمان سیاستها را «از بالا به پایین» تعیین نکردند، بلکه با مشارکت خود خبرگان و فعالان بود که سیاستگذاری ملی را انجام دادند.
آیینه در دست
به نظر میرسد سیاستگذاری در قرن گذشته ۳تحول را طی کرد؛ که هر کدام را میشود با ۳استعاره تعریف کرد:
۱ فرمانده جنگی: در ابتدا سیاستگذار خود را در قامت فرماندهای میدید که باید هدف و راه را تعیین کند و پیادهنظام او بیهیچ مشارکتی فرمانپذیر اوامر او باشند. سربازانی یکشکل که در یک توده معنادار هستند.
۲ رهبر ارکستر: در این دوره سیاستگذار خود را در نقش هماهنگکنندهای میدید که همافزایی میآفرید و هر یک از بخشها و دستگاهها با آزادی عمل و تبحر، اما ساز تخصصی و متنوع خود را مینواختند؛ تا آهنگی زیبا خلق شود.
۳ آیینه به دست: اما سیاستگذار در این دوره و بر پایه آیندهنگاری، آیینهای به دست دارد که میتواند به خوبی چهره جامعه را به خود همان جامعه نشان دهد. جامعه توسعهیافته کافی است تصویر خودش را ببیند تا بتواند خود را تصحیح کند و بهترین تصویر آیندهاش را خلق کند.
در سومین استعاره است که سیاستگذار باید مهارت کنار گذاردن سوگیریها، جلب مشارکت و نهایتا بازخورددهی به جامعه را داشته باشد. در این حالت است که خرد جمعی حکم میراند، نه هیچکس دیگر؛ خرد جمعی که کماشتباهتر از هر فردی است!
سیاستگذار آیینه به دست است که فرصت خلق آینده مطلوبی را میدهد که خواست جمعی است. به این ترتیب آینده خلق میشود؛ نه آنکه منتظر کشف ما بماند!
پ.ن.: یک تمرین
برای تعیین اولویتهای خوزه فناوری اطلاعات و بر اساس یادگیری از تجربیات جهانی، تصمیم داریم تا این بار این آیینه را شکل دهیم؛ پرسشهایی در ۲۱ حوزه فناوری طرح شده است تا با اتکاء به خرد جمعی به بهترین سیاستها دست یابیم؛ لطفا با پاسخدهی به آن این تمرین را به یک تجربه آیندهساز تبدیل کنید