ایرانی توانمند
Business is booming.

جنبه‌های روانشناختی کارآفرینی و شخصیت کارآفرینان

39

جنبه‌های روانشناختی کارآفرینی و شخصیت کارآفرینان

کارآفرینی ویژگی های شخصیتی و جمعیت شناختی

مقدمه

در هزاره سوم میلادی، فرآیند تغییر و تحول مستمر و پر شتاب از عمده ترین جریان های حاکم بر حیات بشری و از مهم ترین مشخصات بارز آن به شمار می رود و فرآیند کارآفرینی و خلاقیت که اساس و بستر ساز تغییر و تحول و دگرگونی است. در این خصوص نقش بسیار بنیادین و تعیین کننده ایفا می کند. افراد، سازمان ها و جوامعی که نتوانند خود را با این تحولات پر شتاب همگام کنند، دچار حالت ایستایی و توقف و سکون شده، بی شک در آینده حضور فعالی نخواهند داشت و سرانجام دچار اضمحلال می شوند. در این میان افرادی هستند که دراین دریایی پر تلاطم انقلابهای پی در پی بر روی موج ها سوار بوده و در زمانی که همگان بر نابسامانی، تناقض و عدم تعادل اذعان دارند، آنها به دنبال بدست آوردن فرصتی هستند تا بتوانند با ارائه محصول و یا خدمت جدیدی به جامعه، تعادل را برقرار کرده و اوضاع را سامان بخشد و ارزشی از خود بر جای گذارند. تلاش صاحبنظران و متخصصان همواره بر این بوده است که برای سازمان ها شرایط و بستری رافراهم کنند که زمینه حاکمیت فناوری، خلاقیت و نوآوری در آنها مناسب تر و مستعد تر شود و بتواند هرچه بیشتر و بهتر از رویدادها و دگرگونی ها بهره مند شوند و حتی آنها را به وجود آورند و همچنین بسیاری از دانشمندان در پی آن بودند که وجه تمایز این افراد که محور توسعه اقتصادی بوده و کارآفرین خوانده می شوند، با دیگر افراد جامعه را بدست آورند. و همین امر سبب به وجود آوردن علم کارآفرینی شد که در آن رویکرد رفتاری و ویژگی های شخصیتی کارآفرینان از منظر اقتصادی، روانشناسی و جامعه شناس مورد بررسی قرار می گیرد.

کارآفرینی

واژه کار آفرینی از کلمه فرانسوی Entreprendre به معنای متعهد شدن نشأت گرفته است. بنا بر تعریف واژه نامه دانشگاهی و بستر: کارآفرین کسی است که متعهد می شود مخاطره های یک فعالیت را سازماندهی، اداره و تقبل کند. کارآفرینی فرایندی است که منجر به ایجاد رضایتمندی و یا تقاضای جدید می گردد. کارآفرینی عبارتست از فرآیند ایجاد ارزش از راه تشکیل مجموعه منحصر به فردی از منابع به منظور بهره گیری از فرصتها. از کارآفرینان تعاریف مختلفی شده است، دانشمندان علوم اجتماعی، روانشناسی، اقتصادی و مدیریت هر یک تعاریف خاصی برای کارآفرینان دارند. اما آنچه در اکثر آنها می توان مشاهده کرد، این نکته است که کارآفرینان محور توسعه اقتصادی بوده و با تخریب روش کهن وناکارآمد قبلی و جایگزینی آنها با شیوه های کارآمد و نوین به نظام اقتصادی، پویایی و حیات می بخشند.

اقتصاددانان می گویند: کار آفرین کسی است که منابع، نیروی کار، مواد و سایر دارایی ها را با هم ترکیب می کند تا ارزش آنها را نسبت به قبل بیشتر نماید. به عبارتی، آنها بیشتر به نقش اقتصادی کار آفرینان در جامعه توجه می کنند و اثراتی که این افراد بر جامعه می گذارند را مورد بررسی قرار می دهند. علم روانشناسی و روان شناسان معتقدند کارآفرین کسی است که به وسیله نیروهای شخصی خود به پیش می رود، نیروهایی از قبیل نیاز به کسب کردن یا رسیدن به چیزی، تجربه نمودن، انجام دادن یا شاید فرار از قدرت اختیار دیگران. در حقیقت، این گروه بیشتر به بررسی الگوی رفتاری و ویژگی خاص کارآفرینان می پردازند.

دانشمندان مدیریت نیز بیشتر به تشریح کارآفرینی و ایجاد جو و محیط کارآفرینانه در سازمانهای موجود پرداخته اند. کارآفرین فردی است دارای ایده وفکر جدید که از طریق فرایند ایجاد کسب و کار و کارخانگی، کسب و کار مجازی، کسب و کار در مغازه یا شرکت در سازمان توأم با بسیج منابع و مخاطره مالی و اجتماعی، محصول یا خدمت جدیدی به بازار عرضه می کنند.

کار آفرینی عبارت است از فرایند خلق هر نوع پدیده جدید با ارزش همراه با خطر پذیری های مالی، روانی و اجتماعی برای رسیدن به نتایج مطلوب و پاداش دهنده رضایت خاطر و استقلال مالی.

از نظر برنز (۲۰۰۱) کارآفرینی عبارت است از هدایت خطر پذیرانه نوآوری در جهت ایجاد تغییرات بهینه، خلق فرصتهای کاری، افزایش بهره وری منابع و دستیابی به نتایج ارزشمند معنوی و مادی.

از نظر استونسن، بیده، رابرتس و گروسبک (۱۹۹۹) کارآفرینی عبارت است از پیگیری فرصت کاری، هدایت منابع، کنترل منابع، مدیریت و خط مشی نتیجه و پاداش.
ویژگی های شخصیتی کار آفرینی

۱) مخاطره پذیری

عبارت است از پذیرش مخاطره هایی که می توانند از طریق تلاش های شخصی مهار شوند. مخاطره پذیری شامل تمایل به مدیریت و برعهده گرفتن امور و اختصاص منابع به فرصتهایی است که احتمال تقبل هزینه شکست معقولی را نیز همراه دارند. شاید یکی از گسترده ترین ویژگی های ذکر شده از کارآفرینان یا کارآفرینی تمایل به پذیرش مخاطره است. مک کله لند(۱۹۶۲) ادعا کرده بود که افراد با نیاز به موفقیت بالا تمایل بیشتری به قبول مخاطره دارند. کارآفرین وقت، تلاش و اعتبار کاری اش را در معرض مخاطره قرار می دهد و منابع مالی را در یک کار مخاطره آمیز سرمایه گذاری می کند، در این کار، عدم قطعیت و مخاطره ناشی از شکست وجود دارد، به همین دلیل، کار آفرینان به یادگیری مدیریت مخاطره و تحمل ابهام برای خود و دیگران تمایل دارند وشکست یک پروژه به عنوان یک تجربه یادگیری تلقی می کنند، نه به عنوان تراژدی فردی.

تحقیقات نشان می دهد که کارآفرین خواه زن باشد خواه مرد، شخصی است میانه رو، که حساب شده مخاطره می کند. او لزوماً در پی فعالیتی نیست که مخاطره آن زیاد باشد، بلکه مایل است مقدار متوسطی از مخاطره را که برای شروع فعالیت اقتصادی «معمولی» تلقی می شود، بپذیرد و در این حد حاضر می شود تا پول، امنیت ، شهرت و موقعیت خود را به مخاطره اندازد.«برکهاوس» پس از تحقیقات خود، مخاطره پذیری را اینگونه تعریف می کند: احتمال دریافت پاداش در نتیجه موفقیت فعالیت پیشنهادی، که شخصی قبل از اینکه خود را در معرض پیامدهای ناشی از شکست قرار دهد، آن را تعیین می نماید.

۲) مرکز کنترل

عقیده فرد نسبت به اینکه وی تحت کنترل وقایع خارجی یا داخلی می باشد را مرکز کنترل می نامند. به عبارت دیگر، اعتقاد افراد به اینکه وقایع خارج یا تلاش و کوشش خودشان سرنوشت آنان را تعیین می کند، مربوط به مرکز کنترل است. راتر (۱۹۹۶)نقش مهمی را با توسعه مفهوم کانون کنترل در تحقیقات روانشناسی ازخود بر جای گذاشت، او معتقد بود که فردی پیامد یک عمل را یا در کنترل خود یا خارج از کنترل احساس می کند. یک فرد با کانون کنترل درونی معتقد است که می تواند از طریق توانایی، تلاش یا مهارتهایش بر پیامدها اثر بگذارد. از طرف دیگر، بیرونی ها کسانی هستند که معتقدند که این نیروهای خارج از کنترل افراد هستند، که پیامدها را تعیین می کنند. کانون کنترل درونی به عنوان یکی از مهمترین خصوصیات روانشناختی مورد مطالعه و تحقیقات کارآفرینی بوده است. تحقیقات، رابطه قوی بین رفتار کارآفرینی و کانون کنترل درونی را نشان داده اند. به عبارت دیگر، کارآفرینان موفق، به خود ایمان دارند و موفقیت یا شکست را به سرنوشت، اقبال و یا نیروهای مشابه نسبت نمی دهند. به عقیده آنها، شکستها و پیشرفتها تحت کنترل و نفوذ آنها بوده و خود را در نتایج عملکردهای یشان موثر می دانند. این عقیده که شانس یا سرنوشت زندگی شخصی خود را کنترل نمی کند، از خصوصیات ویژه کارآفرینان است. به عنوان مثال، اگر از افراد موفق بپرسید که چه چیزی باعث موفقیت شما شده است، در پاسخ خواهند گفت:«تلاش و پشتکار خودم». چنین افرادی به قدرت و توانایی خویش اعتماد دارند و سرنوشت خود را قابل کنترل می دانند.

۳) توفیق طلبی

نیاز به توفیق طلبی عبارت است از تمایل به انجام کار در استانداردهای عالی، جهت پیش گرفتن از رقبا و تعیین استاندارد توسط خود فرد. در حوزه تحقیقات مربوط به خصوصیات شخصیتی و کارآفرینی مفهوم نیاز به موفقیت توجه زیادی را بخود جلب کرده است. مطالعات «مک کله لند» (۱۹۶۲) مفاهیم اولیه نیاز به موفقیت را مورد بررسی قرار داده اند «مک کله لند» معتقد است که انگیزه موفقیت بالا با برخی از جنبه های عملکرد مخاطره آمیز مرتبط می باشد. وی همچنین بیان می دارد که نیاز به توفیق در افرادی که فعالیتهای اقتصادی خود را آغاز نمایند، بالاتر می باشد.این افراد مایل هستند تا همواره در چالش باشند و در راه رسیدن به اهداف قابل دسترس و همچنین نسبت به عملکرد خود، باز خورد مکررو منظم زمانی نیاز دارند. این افراد ترجیح می دهند تا شخصاً مسئولیت حل مشکلات، تعیین اهداف و دستیابی به آنها را از طریق تلاشی شخصی خود برعهده گیرند. به طور خلاصه وی استدلال می نماید افرادی که نیاز به توفیق بسیار زیادی دارند، دارای ویژگی های ذیل می باشند:

۱) مسئولیت شخصی برای تصمیم گیری را ترجیح می دهند.

۲)مخاطره پذیری آنها متوسط است.

۳) به دریافت باز خورد از نتایج تصمیمات خود علاقمند می باشند.

«مک کله لند» (۱۹۶۲) در تحقیقات خود نتیجه گیری می نماید که نیاز به توفیق، انگیزه اصلی توسعه اقتصادی در کشورها بوده و در تصمیم گیری فرد برای کارآفرین شدن تاثیر بسزایی دارد.

۴) خلاقیت

خلاقیت، همانا توانایی خلق ایده های جدید است که این ایده ها ممکن است به محصولات یا خدمات جدید نیز منجر شوند. تورنس (۱۹۷۴) فرایند «حساس شدن به مسائل، نقص ها، پیدا کردن نقاط مبهم در معلومات، مشخص نمودن مشکل، جست و جو برای راه حل، حدس زدن و صورت بندی فرضیه ها درباره نواقص، آزمون فرضیه ها، تغییر در فرضیات و آزمون فرضیه ها، تغییر درفرضیات و آزمودن مجدد آنها و در نهایت اتصال عناصر مختلف به یکدیگر» را خلاقیت می شمارد. برای ارائه تعریف دقیق از خلاقیت، باید ابتدا جایگاه نوآوری را مشخص کرد. نوآوری همانا ارائه محصول، فرایند و خدمات جدید به بازار می باشد و خلاقیت نیرویی است که در پس نوآوری نهفته است.

نوآوری فرآیندی است که خلاقیت را به محصول تبدیل می کند. بنابراین، نوآوری متمایز از خلاقیت (ایجاد یک فکر یا محصول جدید)است. فعالیت نوآوری در تعریفی که «شومپیتر» از کارآفرین می دهد، یک ویژگی واضح و آشکار است. «شومپیتر» (۱۹۳۴) نقش کارآفرین را به عنوان یک میانجی تحقیق تعریف کرده و کارآفرین را به عنوان مرد فکر و مرد عمل می بیند «دراکر» بعداً نقش نوآور بودن کارآفرین را گسترش داده و نوآوری را به عنوان ابزار خاص کارآفرینان تشریح می کند. نوآوری ضرورتاً پرداختن به کار جدید نیست. نوآوری ابزار ویژه کارآفرینی است. نوآوری می تواند یک روش جدید برای یک کار قدیمی باشد(یک روش قدیمی برای انجام کار جدید است). «گیلفورد» خلاقیت را تفکری واگرا می داند که به جهات مختلف سیر می کند و برای حل مسئله به خلق راه حل های بسیار متنوع و نوین می پردازد. کارآفرین از میان ایده های ناشی از خلاقیت خود و یا دیگران و ترکیب آن با فرصت های بازار، این ایده را با تلاش پیگیر ومستمر به یک فرصت کارآفرینانه تبدیل می کند و با راه اندازی کسب و کار به آن عینیت می بخشد. هم نوآوری و هم خلاقیت، از اجزای لاینفک کارآفرینی می باشند و به گفته «پیتر دراکر» (۱۹۸۵) وجود نوآوری در کارآفرینی به قدری ضروری است که می توان ادعا نمود کارآفرینی بدون آن وجود ندارد و خلاقیت نیز بدون نوآوری نتیجه ای ندارد.

۵) تحمل ابهام

قدرت تحمل ابهام عبارت است از پذیرفتن عدم قطعیت به عنوان بخشی از زندگی، توانایی ادامه حیات یا دانش ناقص درباره محیط و تمایل به آغاز فعالیتی مستقل، بی آنکه شخص بداند موفق خواهد شد یا خیر. «اسچیر» (۱۹۸۲) اظهار می دارد که تحمل ابهام یک ویژگی مهم برای کارآفرینان می باشد زیرا چالش ها و عوامل بالقوه برای موفقیت برای شروع یک تجارت با در نظر گرفتن ماهیت غیر قابل پیش بینی مرتبط می باشد. «بادنر»(۱۹۸۲) تحمل ابهام را به عنوان میل باطنی برای مشاهده موقعیت های بدون نتایج مشخص تعریف می کند.

کارآفرینان بدون اینکه احساس تهدید یا ناراحتی کنند، قادرند به طور اثر بخش با شرایط و اطلاعات مبهم، ناقص، غیر قطعی سازمان نیافته و غیر شفاف روبه رو شوند و ضمن ابهامات، آنها را به نفع خود تغییر دهند.

در واقع، ابهام سبب انگیزش آنان می شود. درصورت مواجه شدن با شکست، کارآفرین به آن به مثابه یک تجربه نگاه می کند، زیرا اشتباه و تکرار آزمایش انسان به موفقیت نزدیک تر می کند. اغلب کارآفرینان معتقدند که از شکست بیش از موفقیت های خود درس آموخته اند. «چالزاف کترینگ» می گوید: «شکست های مکرر مانند پیک هایی هستند که در جاده منتهی به پیروزی حرکت می کنند.» آنچه اهمیت دارد، این است که نباید در مقابل شکست تسلیم شد، زیرا شکست خوردن اغلب موقتی است اما تسلیم شدن چیزی است که آن را دائمی می سازد.

۶) استقلال

از نظر مک کران و فلانیگان (۱۹۹۶) استقلال نیروی برانگیزاننده که فرد بااین ویژگی احساس می کند که بر سرنوشت خود کنترل دارد، کاری را برای خود انجام می دهد و آقای خودش است. استقلال طلبی (یا به عبارت دیگر، بی علاقگی به کار کردن برای دیگران) همانند نیرویی است که باعث می شود که کارآفرین تمام مخاطره ها و ساعت های طولانی کار خسته را برای ایجاد فعالیت کار آفرینانه نوپا به جان بخرد. نیاز به استقلال طلبی همانند نیاز به موفقیت از ویژگی های افراد کارآفرین تلقی می شود، نیاز به استقلال طلبی به عنوان تمایل به مستقل بودن و خود هدایتی تعریف می شود، نیاز به استقلال طلبی به عنوان یک انگیزه اساسی برای دانشجویانی که ممکن است علاقمند به کار کردن در شرکت های کوچکتر باشند، پیشنهاد می شود. نیاز به استقلال طلبی عنصر محوری مورد علاقه کارآفرین می باشد. نیاز به استقلال ویژگی هایی است که به عنوان یک نیروی انگیزشی مهم برای کارآفرینان برآن تاکیده شده است. در واقع، نیاز به استقلال را نمی توان با عباراتی نظیر «کنترل داشتن بر سرنوشت خویش» «کاری را برای خود انجام دادن» و «رئیس خود بودن» تعریف کرد. در واقع نیاز به استقلال، عاملی است که سبب می شود تا کار آفرینان به اهداف و رویاهای خود دست یابند. البته داشتن استقلال، یک زندگی راحت را تضمین نمی نماید. بیشتر کارآفرینان ساعات زیادی را در روز کار می کنند، علی رغم محدودیت های اقتصادی و محیطی، خود تصمیم می گیرند، کارها را به شیوه خود انجام می هند، طبق برنامه خود عمل می نمایند و سودی که خود ایجاد نموده اند را برداشت می کنند و آنچه حاصل می شود، رضایت آن هاست.

سایر ویژگی های کارآفرینی عبارتند از: آینده نگری، عزم، اراده، پشتکار، فرصت طلبی، رهبری، مسئولیت پذیری، هدف گرائی و…

ده ویژگی شخصیتی کار آفرینان از نظر «بایگرو» (۱۰D )

۱)رویا(Dream)

۲)عملگرایی(Doers)

۳)وقف(Dedication)

۴)توجه به جزئیات(Details)

۵)افزایش درآمد (Dollars)

۶)قاطعیت(Decisiveness)

۷)اراده(Deterination)

۸)عشق(Devotion)

۹)کنترل سرنوشت (Desting)

 

۱۰)توزیع ثروت(Distribute)
ویژگی جمعیت شناختی کار آفرینان

بعد از شناخت ویژگی های رفتاری کارآفرینان، با مجموعه ای از ویژگی های دیگر آشنا می شویم که می توانند، تاثیر به سزایی در تصمیم گیری یک فرد برای کارآفرین شدن داشته باشند. به این ویژگی ها، ویژگی های جمعیت شناختی می گویند، مهمترین این ویژگی ها عبارتند از:

۱) تجربه کاری

کارآفرینان در صنعتی که کار خود را در آن آغاز می کنند، دارای تجربه قبلی هستند. تجربه کاری قبلی در مسیر خاصی از فعالیت اقتصادی، همبستگی مثبتی با موفقیت دارد. همبستگی زیاد بین میزان موفقیت و تجربه قبلی نباید شگفت آور باشد، چرا که «کویر» در تحقیقات خود دریافت که بیش از ۹۷ درصد شرکتهای جدید، حداقل دارای یک موسس بوده اند که قبلاً در همان صنعت کار کرده اند. از اینرو، اکثریت کارآفرینان خواه موفق، خواه ناموفق درصنعت خود، دارای تجربه قبلی بوده اند. تجربه کاری باعث می شود کارآفرین به این موضوع پی ببرد که می تواند این کارها را بهتر از رئیس و کارفرمای خود انجام دهد. به همین دلیل اقدام به راه اندازی کسب و کار شخصی می کند.

۲) الگوی نقش

خانواده و دوستان نیز به عنوان الگوی نقش برای کارآفرین شدن موثر می باشند «بروکهاس و نورد» (۱۹۸۰) در مطالعات خود دریافتند که اکثر پدران کار آفرینان موفق در صنایعی با فناوری بالا، مالک و مدیر بوده اند. حداقل ۴۰ درصد کارآفرینان در خانواده های خود، تجربیات کارآفرینی را مشاهده نموده اند. البته مشاهده موفقیت اشخاص دیگر نیز، کار آفرینان را متمایل به پذیرش مخاطره کارآفرینی می نماید. به طور کلی وجود یک الگوی نقش سبب تشویق تلاش های کارآفرینانه در فرد می شود، این الگوها اغلب در محیطهای کاری نیز حضور دارند. افرادی که در خانواده شان فرد کارآفرینی وجود داشته باشد، به احتمال زیاد خودشان نیز کارآفرین خواهند شد. به طور کلی وجود یک الگوی نقش سبب تشویق تلاش های کارآفرینی در فرد می شود. این الگوها ممکن است در خانواده یا بین دوستان یا در محیط های کاری باشند.

۳) تحصیلات

یکی از موضوعات مورد توجه محققین این بود که آیا افراد، کار آفرین به دنیا می آیند یا اینکه از طریق تحصیل کارآفرین می شوند. این نکته، اهمیت تحصیلات را هویدا می سازد. «وسپر» (۱۹۸۲) در خصوص تحصیلات کارآفرینان که احتمال شکست آنها حتی بیشتر از دسته اول است، کسانی هستند که آموزش دیده اند اما تجربه ندارند. بر عکس آن، کار آفرینانی که هم تجربه دارند و هم آموزش دیده اند، پر سود ترین فعالیت ها را هدایت می نمایند. اکثر کار آفرینان از تحصیلات پایینی برخوردارند و بیشتر آنها فاقد تحصیلات دانشگاهی هستند. سطح تحصیلات کارآفرینان پایین تر از سطح تحصیلات مدیران است.

۴) سن

اساساً نمی توان سن مطلوبی را برای آغاز فعالیتهای کار آفرینانه معین کرد. مطالعه و بررسی در مورد کارآفرینان دنیا نشان می دهد، کارآفرینان می توانند در هر گروه سنی و از نوجوانی تا پیری وجود داشته باشند. مثلاً با ورود اینترنت به زندگی انسان امروز، بسیاری از کسب و کارهای اینترنتی را نوجوانان و جوانان راه انداختند. این موضوع ۱۰ سال پیش سابقه نداشت. با توجه به تحقیقات انجام شده توسط «فرای» (۱۹۹۳) می توان گفت که شاید بهترین زمان برای کارآفرینی، اواخر ۲۰سالگی تا اوایل ۴۰سالگی باشد، البته استثنائاتی نیز وجود دارد.

۵) نظام آموزشی

امروزه بر اکثر دولتمردان و سیاست گذاران آشکار شده است که می توانند از طریق نظام آموزشی بر فراگیران تاثیر بگذارند و بدین طریق، میزان کارآفرینی را درجامعه افزایش دهند. اگر نظام آموزشی به گونه ای باشد که افراد بتوانند علاوه بر کسب دانش، چگونگی استفاده از آن را در محیط و بازار (دنیای کسب و کار) نیز یاد بگیرند، تعداد کارآفرینان و به دنبال آن، کسب و کارهای تازه زیاد خواهد شد. علاوه بر این، همه شما می دانید کسب و کارهای تازه نیاز به دانش و مهارت بالایی دارند.

۶) جایگاه اجتماعی

 

قرار نگرفتن فرد در پایگاه اجتماعی مورد انتظار نیز سبب می شود تا فرد نسبت به اقدام کار آفرینانه انگیزش نشان دهد. در این زمینه «جرج هومانز» مطالعاتی را انجام داد و در نظریه خود برای پیش بینی و توصیف پاسخ های افراد نسبت به فرصت های کارآفرین تاکید نمود که هیچ کدام از متغیرها همچون قدرت، جایگاه، رتبه و سمت به تنهایی برای تشریح انگیزه فرد برای کار آفرینی کافی نمی باشد. وی در مطالعات خود برای بررسی تاثیر پایگاه اجتماعی بر رفتارفرد، سه نوع موقعیت اجتماعی پائین، متوسط و بالا را در نظر می گیرد. وی در نتایج حاصله خود چنین آورده، هنگامی که اختلاف بین پایگاه اجتماعی فرد و خود وی وجود داشته باشد. او را به انجام رفتارهای متفاوت تحریک می نماید.
رویکرد ویژگی های شخصیتی کارآفرینان

 

در سال های اخیر به نقش کارآفرینان در تسهیل توسعه اقتصادی جهانی توجه ویژه ای شده است. برای مثال بر اساس مطالعات انجام شده در برخی از کشورها، ۹۰ درصد رشد استخدام‌ها از بخش کارآفرینانه اقتصادی ناشی شده است. همچنین پژوهشی نشان داده است که بین کارآفرینی و رشد اقتصادی رابطه همبستگی مثبت با شدت ۷۰ درصد وجود دارد.
از این رو اکثر صاحبنظران در مورد اهمیت نقش کارآفرینان در توسعه اقتصادی توافق نظر دارند. تجربه موفق کشورهای صنعتی در توجه به کارآفرینی باعث شد که کشورهای در حال توسعه نظیر مالزی، سنگاپور و کره جنوبی سعی کنند تا با الگو گیری از آنها اقدام به توسعه و ترویج کارآفرینی نمایند. حتی کشورهایی نظیر هندوستان و پاکستان نیز با درک اهمیت این مقوله در حل مشکلات اقتصادی و اجتماعیشان به کارآفرینی روی آورده اند.
توسعه و ترویج کارآفرینی در یک کشور نیازمند اقدامات همه جانبه و هماهنگی در جنبه های مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و خانوادگی و حتی فردی است. حمایت های مالی از کارآفرینان، تشویق صنعتگران موفق، حمایت از فعالیت ها و موسسات نوپا، بستر سازی برای تسهیل تعاملات تجاری، اصلاح در قانون تجارت، ثبات قوانین تجاری و بازرگانی، تلاش در حفظ امنیت سرمایه گذاری، تدوین سیستم های آموزشی متناسب با نیازهای کسب و کار، و نظایر اینها، اقداماتی هستند که در این راستا باید انجام پذیرند.
یکی از اقدامات اساسی زمینه ای در این راستا شناسایی افراد کارآفرین و نیز شناسایی کسانی است که ظرفیت های کارآفرینی در آنها وجود دارد. شناسایی این افراد می تواند به سیستم آموزشی کمک کند تا افرادی را برای ورود به موسسات آموزش کارآفرینی انتخاب کند که قابلیتهای بیشتری برای کارآفرین شدن داشته باشند، یا در اعطای مجوزهای قانونی اولویت به افراد کارآفرین داده شود یا هنگام آزمونهای مختلف به ظرفیتهای کارآفرینانه افراد توجه شده و برنامه ریزی ها براساس آنها صورت پذیرد. (کردنائیج، ۱۳۸۶)

ویژگی‌های کلیدی شخصیتی کارآفرینان:
1. کانون کنترل
کانون کنترل به عنوان یکی از ویژگی های شخصیتی از موضوعات مهم مورد مطالعه در رشته مدیریت سازمانی است که بر بسیاری از جنبه های رفتاری کارکنان و مدیران تاثیر گذار است. به عنوان مثال افراد دارای کانون کنترل بیرونی از ویژگی هایی مانند مسولیت پذیری کم، غیر منطقی بودن در برابر حوادث و علل رویدادها، رضایت شغلی پایین، نرخ غیبت بالا و احساس بیگانگی نسبت به محیط کار، عدم اعتماد به دیگران، انگیزش کم، اعتماد به نفس پایین و نظایر اینها برخوردارند. در صورتی که افراد دارای کانون کنترل درونی از مسولیت پذیری بالا، سلامت و بهداشت روانی بیشتر، تمایل به همکاری با دیگران و اعتماد به آنان، میل به پیشرفت و اعتماد به نفس زیاد تر بهره مندند. به طور کلی کانون کنترل عبارت است از این که شخص چگونه منبع نتایج مثبت یا منفی را به خود یا دیگران نسبت می دهد(محمد هادی، ۱۳۷۹).
کانون کنترل به سه قسمت تقسیم می‌شود:

۱-۱. کنترل درونی:
کنترل درونی بدین معنی است که شخص رویداد خاصی را ناشی از رفتار یا ویژگی های نسبتا پایدار خود می داند(اتیکنسون و همکاران، ۱۳۶۹). به عبارت دیگر کانون کنترل درونی به این معناست که تقویت و تنبیه های شخصی حامل تلاش ورای کنترل او است(لیبرت و اسپیلبگر، ۱۳۷۵)

۱-۲. کنترل بیرونی:
کنترل بیرونی به این معناست که شخص نوعی تقویت مثبت یا منفی را که به دنبال رفتار خاصی آمده، معلول رفتار خود ندانسته، بلکه آن را نتیجه تصادف و اتفاق و شانس تلقی می کند یا آن را به نفوذ افراد قدرتمند نسبت می دهد و با پیش کشیدن عامل محیطی، امکان پیش بینی آن را نفی می کند(اتیکنسون و همکاران، ۱۳۶۹). بنابراین اگر مکان کنترل را بر روی یک پیوستار تصور کنیم در یک طرف پیوستار مکان کنترل، درون گرایان قرار می گیرند که معتقدند پیشامدهایی که با آن مواجه می شوند اساساً از اعمال خودشان سرچشمه می گیرد و در انتهای دیگر پیوستار، برون گرایان هستند که معتقدند بیشتر چیزهایی که برایشان اتفاق می افتد نتیجه ای از علل خارجی و فراسوی کنترل مستقیم آنهاست.
کانون کنترل درونی با واقع بینی، شناخت و منطقی بودن همراه است در حالی که کانون کنترل بیرونی احساساتی بودن، عدم شناخت و غیر منطقی بودن در برابر حوادث یا علل رفتارها را به همراه دارد(کریمی، ۱۳۷۰).
افراد دارای منبع درونی کنترل معتقدند که روندد مثبت زندگی در نتیجه نقشه ریزی دقیق و کوشش پی گیر خود آنها به دست می آید. در صورتی که افراد دارای منبع کنترل بیرونی بین رفتار خود و رویدادها چگونگی رابطه علت و معلولی را نمی بینند و برای کوشش های خود ارزش قایل نمی شوند. آنها به کنترل زندگی خود به دست خویش در حال و آینده چندان ایمانی ندارند. در مقابل کسانی که معتقد به منبع درونی کنترل هستند بر این باورند که کنترل زندگی خود را شخصاً در دست دارند و برای مهارت ها و توانایی های خود ارزش قائل می شوند( بال، ۱۳۷۳).

۱-۳. کنترل درونی – بیرونی:
هنگامی که فرد از بعد کنترل درونی و از بعد کنترل بیرونی وضعیت متوسط داشته باشد، داری این نوع کانون کنترل است(اتیکنسون و همکاران، ۱۳۶۹).

۲. خلاقیت :
صاحبنظران روانشناسی و مدیریت، هر کدام به نحوی در مورد اندیشیدن خلاق سخن گفته اند. توجیه روانکاوان از اندیشیدن آفریننده، متکی بر جنبه های ناهشیار اندیشیدن است. فروید(۱۹۵۹)، اندیشیدن خلاق را نوعی رویای روز یا خیال بافی می داند که در آن، ذهن فرآیندهای ثانوی را کنار می گذارد و به فرآیندهای ابتدایی (اصلی) رو می‌آورد. همان تفکر دوره کودکی که در آن عروسک بیجان صاحب شخصیت و تمایلات یک آدم واقعی است و تکه چوبی به راحتی یک اسب تلقی می‌شود. اما در مورد بزرگسالان خلاق، حوزه عمل فرایند ابتدایی ذهن به واقعیت محک زده می‌شود. در مکتب رفتار گرایان(برای مثال مدینک، ۱۹۶۴، ۱۹۶۲) آفرینندگی چیزی جز تکوین تداعی بین محرک ها و پاسخ های دور از هم نیست. بر مبنای نظریه آزمون های تداعی بعید برای اندازه گیری استعداد آفرینندگی تهیه شده است. گاهی هم سعی شده است که رفتار خلاق بر طبق الگوی شرطی شدن ابزاری توجیه شود. به همین اساس فرد خلاق در برابر رفتارهای خلاق با پاداش روبه رو می‌شود و به تدریج اندیشه و نیروی او در مسیر رفتار های خلاق متمرکز می‌شود(براهنی، ۱۳۶۶).
ویژگی اساسی این شیوه اندیشیدن آن است که فرد به طور گسترده به محیط توجه کرده ودرباره آن می اندیشد و حذف و سانسور شناختی در افراد خلاق کمتر صورت می گیرد (امید، ۱۳۵۸).
جرسیلد (JERSILD) می گوید تصورات، اساس و پایه خلاقیت است و کودک به جای آن که محدود به محسوسات دنیای خود شود با توسعه دامنه تصوراتش دنیایی از شگفتی بر روی او باز خواهد شد.
گلندر (GOLDNER) بر خلاف کسانی که خلاقیت را مترادف تفکر غیر واقعی تلقی کرده اند ان را به عنوان یک سازمان ادراکی، تصوری معتبر معرفی می‌کند.
گیلفود (GUILFOLD)به دو نوع نفکر همگرا و واگرا اشاره می کند. تفکر همگرا در جهت یک راه حل صحیح که به وسیله وقایع تعیین شده است، هدایت می‌شود ولی تفکر واگرا که مترادف با نفکر خلاق است تفکری است که در جهات مختلف سوق پیدا می‌کند. البته بروز این تفکر خلاق در آدمی می تواند متاثر از عوامل مختلفی باشد.

۲-۱. عوامل موثر در خلاقیت
مهمترین عوامل موثر در خلاقیت افراد عبارتد از (امید۱۳۵۸):

۲-الف. جنسیت: درمورد جنسیت چنین گفته می‌شود که پسرها نسبت به دخترها به ویژه در دوره کودکی خلاقیت بیشتری از خود نشان می دهند. قسمت عمده این اختلاف ناشی از روش های متفاوت تربیتی است که نسبت به آنها اعمال می‌شود و با نشان دادن ابتکار و استعداد بیشتر مورد تشویق والدین و معلمان قرار می گیرند.

۲-ب. موقعیت اقتصادی-اجتماعی خانواده: در مورد وضع اقتصادی، اجتماعی بچه هایی که دارای طبقات اجتماعی – اقتصادی بالا هستند به خلاقیت تمایل بیشتری دارند تا یچه های طبقات پایین. در اکثر موارد گروه اول کودکان خود را با روش های دموکرانیک پرورش می دهند، در حالی که گروه دوم روش سخت گیری را اعمال می‌کنند.

۲-ج. ترتیب تولد فرد: در مورد ترتیب تولد چنین گزارش شده است:بچه هایی که بعد از بچه اول متولد شده اند، معمولا خلاقیت بیشتری نسبت به بچه های اول دارند و این نتیجه این طور توجیه شده است که بچه های اول تحت فشار بیشتری جهت مطابقت با انتظارات والدین قرار می گیرند تا بچه هایی که بعد از او متولد می شوند.

۲-د. وسعت خانواده: بچه هایی که در خانواده های کوچک پرورش یافته اند اگر از لحاظ سایر عوامل مساوی باشند خلاق تر از بچه هایی هستند که از خانواده های بزرگ هستند. در خانوائه های بزرگ، تعلیم و تربیت اطاعت طلبانه و فقدان اوضاع اقتصادی اجتماعی مطلوب و بیشتر محروم کننده است و با رشد خلاقیت منافات دارد.

۲-ه. تاثیرات محیطی شهری: با توجه به نتایج به دست آمده، کودکان شهری درمقایسه با کودکان روستایی تمایل بیشتری به خلاقیت دارند. تربیت اطاعت طلبانه در خانواده های روستایی در مقایسه با محیط شهری محرک های کمتری را برای ایجاد خلاقیت عرضه می دارد.
به منظور بررسی نظریه های بیان شده تحقیقات متعددی از طریق مطالعه وضع زندگی مشاهیر و دانشمندان بزرگ به عنوان افراد خلاق و از طریق مقایسه شرایطی که گروهای تجربی خلاق و غیر خلاق درآن پرورش یافته اند صورت گرفته است از جمله تحقیقی که به وسیله روRoe) 1935) در زمینه خصوصیات افراد خلاق صورت گرفته است.
تصویر رو از افراد خلاق به این شرح است : نخستین کودک یک خانواده طبقه متوسط حرفه ای (قاضی، معلم یا پزشک) است که در کودکی طفلی بیمارگون بوده و شاید یکی از والدین خود را از دست داده است وبهره هوشی بسیار بالا دارد(براهنی، ۱۳۶۶).
نتایج تحقیق مک کنیون (Me-kanion) نشان داد که افراد خلاق به طور گروهی از سطح هوش بسیار بالایی برخوردارند، قدرت تخیل قوی دارند، فردگرا و مستقل وخود پیروند وبه رفتار خود مسلط هستند.
اسپیرینگر و ویزبرگ در تحقیق خود دریافتند مادرانی که به اجبار تمایل بیشتر داشتند و فرزندان خود را موظف به انجام کار می دانستند کمتر دارای فرزندان خلاق بودند.
همچنین تحقیقات گترلز و جکسون(۱۹۹۲) نشان داد که کودکان واگرا از هر نظر مخالف عرف و عادت بودند. این کودکان کمتر از کودکان همگرا مورد قبول هم کلاسان یا معلمان خود بودند(براهنی، ۱۳۶۶).

۳. تحمل ابهام :
قدرت تحمل ابهام عبارت است از پذیرفتن عدم قطعیت به عنوان بخشی از زندگی، توانایی ادامه حیات با دانش ناقص درباره محیط و تمایل به آغاز فعالیتی مستقل بی آنکه شخص بداند آیا موفق خواهد شد یا خیر. به نظر می رسد که کارآفرینان به مراتب بیش از مدیران شرکت ها قدرت تحمل ابهام را داشته باشند، کارآفرینان بدون اینکه احساس تهدید یا ناراحتی کنند قادرند به طور اثر بخش با شرایط و اطلاعات مبهم، ناقص، غیر قطعی، سازمان نیافته و غیر شفاف روبرو شوند و ضمن رفع ابهامات، آنها را به نفع خود تغییر دهند. در واقع ابهام سبب انگیزش آنها می‌شود (احمدپور، ۱۳۷۸).
کورتاکو و هاجتس در زمینه تحمل ابهام این گونه مطرح می‌کنندکه کارآفرینان در شروع کار با عدم قطعیت و تغییرات مداوم رو به رو هستند که منجر به ابهام و استرس در تمام جنبه های کارآفرینی می‌شود. کارآفرینان موفق عاشق هیجان هایی مانند ابهام هستند، امنیت شغلی و امثال آن برای آنها مهم نیست.
فرای در این رابطه معتقد است که تحمل ابهام، پذیرش عدم قطعیت به عنوان یک هنجار در زندگی است. یعنی توانایی زندگی با حداقل دانش در مورد محیط. در واقع کار کارآفرینان شروع یک کسب و کار بدون اطمینان لازم در مورد موفقیت یا عدم موفقیت، عکس العمل رقبا، یا منابع مورد نیاز است. حتی بعضی از کارآفرینان تمایل دارند موقعیت های عدم قطعیت را با دانش جزیی تجربه کنند. کارآفرینان از مدیران بنگاه های بزرگ بیشتر تحمل ابهام دارند. در مقابل، مدیران به محیط ساختار یافته با اطلاعات کافی از محیط تمایل دارند. کارآفرینان نیازی به قطعیت ندارند، زیرا آموخته اند که موقعیت محیط مطمئن حاوی تمام جواب لازم نیست. تحمل ابهام امری مفید و ضروری برای کارآفرینان است.
وریسون (۱۹۹۸) در رابطه با تحمل ابهام می گوید : یکی از ویژگی های محیط کارآفرینی ابهام، عدم ثبات و فقدان دانش پایه ای کافی است. برای بسیاری از افراد غیر کارآفرین چنین محیطی غیر قابل پذیرش است.
بودنر (۱۹۶۲) تحمل ابهام را به صورت تمایل به پذیرش موقعیت های مبهم به عنوان منبع تهدید معرفی می کند. افرادی که از نظر تحمل ابهام در سطح پایینی قرار دارند از موقعیت های سازمان نیافته و نامطمئن و سخت دوری می‌کنند. سطح مشخصی از تحمل ابهام برای موفقیت سازمانی مفید است. زیرا حوادث سازمانی اکثر اوقات بدون ساختار و نامطمئن هستند. از این رو، موفقیت سازمانی نیازمند تمایل و توانایی سازگاری با عدم قطعیت است.
این ویژگی با سایر ویژگی های کارآفرین ارتباط دارد. برای مثال، تحمل ابهام با خلاقیت و توانایی تولید ایده های بیشتر از طریق سیال سازی ذهن مرتبط است. یعنی توانایی ایده پردازی و نوآوری نیازمند برخورداری از ویژگی تحمل ابهام است. بر همین اساس نتایج تحقیقات نشان می دهد که افراد دارای تحمل ابهام تحت شرایط یکسان، ریسک بالاتری را می پذیرند. (کردنائیج، ۱۳۸۶)

۴. ریسک پذیری :
خطر پذیری به حالتی گفته می‌شود که فرد برای انجام کاری یا پذیرش مسئولیتی که احتمال شکست در آن وجود دارد، اعلام آمادگی می کند. خطر کردن ممکن است به آگاهی فرد از موضوع بستگی نداشته باشد و حتی فرد از نتایج و پیامدهای احتمالی آن نیز بی اطلاع باشد. ارنستو اشمیت به عنوان یک فرد کارآفرین در مورد خطر پذیری خود می‌گوید : هنگامی که شغلم را به عنوان عضو گروه بُستون رها کردم، برای چهار ماه هیچ درآمدی نداشتم. برای راه اندازی کسب و کار خود باید پول قرض می‌کردم و نیز خانه ام را می فروختم. من آماده بودم که خود را به پرتگاه برسانم ( برنز، ۲۰۰۱).
خطر کردن به شخصیت فرد و به نتایج کارهایی که فرد در گذشته یا حال به دست آورده است، بستگی دارد. کارآفرینان اعتدال در خطر پذیری را ترجیح می دهند یعنی موقعیتی را که در آن نه موفقیت حتمی وجود دارد و نه شکست حتمی.
هنگامی که از ریسک بحث می‌شود، باید به تفاوت های بین ریسک مطلق و ریسک متناسب و معتدل توجه کرد. در ریسک مطلق، بر خلاف ریسک معتدل، فرد خطر پذیر هیچ احتمالی برای موفقیت ندارد. اما ریسک معتدل شامل فعالیت هایی هستند که مهارت و کوشش شخص در آن نقش اصلی را ایفا می کند. ممکن است در آن فعالیت ها شانس و اقبال هم نقشی داشته باشد اما تاثیر شانس به واسطه مهارت و تلاش فرد به حداقل می‌رسد و نتیجه کار جزء مسئولیت های شخص محسوب می‌شود. به عبارت دیگر کارآفرینان از خطر استقبال می‌کنند، در صورتی که آن حساب شده باشد. این افراد مسئولیت هایی را که در آن هیچ گونه امکان موفقیتی وجود نداشته باشد، تقبل نمی‌کنند. لزوم پذیرش خطر در این زمینه جرأت است، یعنی افراد با جرأت بیشتر خطر می‌کنند تا افرادی که این خصیصه در آنها پایین است. خطر پذیری ویژگی ذاتی صرف نیست بلکه محیط در پرورش آن نقش اساسی دارد. خطر پذیری از یک طرف به ویژگی‌های شخصیتی افراد از قبیل کانون کنترل درونی، عزت نفس، ابراز وجود و غیره و از طرف دیگر به امکاناتی که محیط در اختیار افراد می گذارد از قبیل تشویق و ترغیب والدین (شیوه فرزند پروری)، مربیان و مسئولان و حمایت دولت و غیره بستگی دارد.

۵. نیاز به موفقیت یا توفیق طلبی:
انگیزه موفقیت به عنوان تمایل فرد به کسب هدف براساس مجموعه ای از استاندارها است. توفیق طلبی، بیانگر گرایش همه جانبه به ارزیابی عملکرد خود با توجه به عالی ترین معیارها، تلاش برای موفقیت در عملکرد و برخورداری از لذتی که با موفقیت در عملکردهمراه است(ماسن، ۱۳۷۰).
هر چند به طور عمومی از این اصطلاح زیاد استفاده می‌شودولی اغلب آن برای همگان به طور یکسان قابل فهم نیست. مهمترین تعاریفی که از نیاز توفیق طلبی شده است عبارتند از انگیزه ای است که شخص را به فعالیت و انجام دادن کامل یک کار وادار می کند واو بدین وسیله می خواهد در دیگران اثر بگذارد(شعاری نژاد، ۱۳۶۴).
همان طور که در تعاریف انگیزش پیشرفت مشاهده می‌شود، تعریف عملیاتی قابل توافق برای این مفهوم دشوار است ودلیل ان نیز ناشی از ماهیت انگیزش پیشرفت است. نخستین خصیصه انگیزه پیشرفت این است که معمولا استاندارد جالبی برای این موقعیت به کار می‌رود و آن ارزیابی عمل بر حسب کیفیت است.
خصیصه دیگر موقعیت پسشرفت این است که نتیجه اغلب مبهم است و آنچه که بیشتر بیان می‌شود این است با حد مشخصی از تلاش در گذشته چه چیزی انجام می شد یا به صورت عادت انجام می‌شود. سرانجام انگیزه پیشرفت اشاره می کند که یک شخص به واسطه تلاش خودش چه می تواند انجام دهد. به طور کلی وقتی انگیزش پیشرفت به کار می رود تمرکز بر این است که چطور شخص به چنین موقعیت هایی پاسخ می دهد. در مجموع برای انگیزش پیشرفت عناصری را در نظر گرفته اند که در ارزیابی ها به همین عناصر امتیاز داده می‌شود. کارآفرینی و روانشناسی

سازمان های عصرحاضرباتحولات وتهدیدات گسترده بین المللی روبروهستند . تضمین وتداوم حیات وبقاء سازمان ها نیازمند راه حلها وروشهای جدید مقابله با مشکلات است که به نوآوری وابداع , خلق محصولات , فرآیندها وروشهای جدید بستگی زیادی دارد . یکی از نقشهای اصلی فاصله زیادمدیران نقش کارآفرینی آنها فاصله زیادست . کارآفرینان به عنوان موتورحرکت توسعه اقتصادی محسوب می شوند درواقع کارآفرین عامل اصلی ، ایجادخلاقیت ونوآوری است .
ازآنجایی که خلاقیت ونوآوری وتوان کشف فرصت های جدید از بارزترین ویژگیهای کارآفرینان است وازآنجا که اصولاً خصوصیات روانی  رفتاری این گونه افراد ( ازقبیل استقلال طلبی ، نیاز به پیشرفت , ریسک پذیری و … ) وماهیت طبیعی نوآوری ، شرایط خاص ومتفاوتی رامی طلبد , لذا شناخت ویژگی ها بستری مناسب برای جذب ورشد کارآفرینان است که اولین قدم واساسی ترین مساله است .

باتوجه به ویژگیهای کارآفرینان که شامل توفیق طلبی ، مرکزکنترل,ریسک پذیری ، نیازبه استقلال , خلاقیت و تحمل ابهام است بطور مختصربه تعریف هرکدام ازآنها می پردازیم :

۱- نیازبه توفیق عبارت است ازتمایل به انجام کاردراستانداردهای عالی جهت موفقیت درموقعیتهای رقابتی .

۲- عقیده فرد نسبت به این که وی تحت کنترل وقایع خارجی می باشد را مرکزکنترل می نامند.

۳- ریسک پذیری عبارت است از مخاطره های معتدل که می توانندازطریق تلاشهای شخصی مهارشوند .

۴- نیازبه استقلال ازویژگیهایی است که به عنوان یک نیروی بسیاربرانگیزاننده مورد تأکید واقع شده است . تمایل به استقلال ، یک نیروی انگیزشی برای کارآفرینان معاصراست ، لذا آزادی عمل ، پاداش دیگرکارآفرینی است . درواقع نیازبه استقلال ، عاملی است که سبب می شود تا کارآفرینان به اهداف ورویاهای خوددست یابند.

۵- خلاقیت همانا توانایی خلق ایده های جدید است که این ایده ها ممکن است به محصولات یاخدمات جدید نیزمنجرشوند . درواقع خلاقیت نیرویی است که درپس نوآوری نهفته است .

۶- قدرت تحمل ابهام عبارت است ازپذیرفتن عدم قطعیت به عنوان بخشی اززندگی ، توانایی ادامه حیات با دانشی ناقص درباره محیط وتمایل به آغاز فعالیتی مستقل بی آنکه شخص بداند آیا موفق خواهدشد یاخیر.

 

امتیاز post

نظرات بسته شده است، اما بازتاب و پینگ باز است.